در روولیشنز اتزیو ادیچوره دا فیرنزه دیگر نواده الطیر که در دوره رنسانس زندگی میکرده و پسر پاپ بورجیا رو کشته بوده داستان الطیر رو برای ما معلوم میکنه
در این قسمت ما می بینیم الطیر قصد سوزاندن المعلم رو داره که عباس وقتی الطیر رو جنازه رو در بالای یک بلندی در مرکز شهر شعله ور میکنه و میخواد با مردم صحبت کنه از بلندی میندازه و بعد به افرادش دستور میده با اون بجنگن و تا اونموقه اون خودش به بالای بلند ترین برج شهر میره و از سیب میخواد استفاده کنه که سیب بهش آسیب میزنه و الطیر به کمکش و سیبو بر میداره و اونو نجات میده اما شوق اون به قدرت باعث میشه که یکی از پسران الطیر رو بکشه و الطیر میره که سیبو بده بهش ولی اینکارو نمیکنه و همسرش کشته میشه الطیر هم به کمک پسرش از شهر فرار میکنه و به الموت(یه جایی خوندم)میگریزه و بعد سالها بر میگرده اما این الطیر الطیری نیست که ما میشناختیم اون پیره و دیگه حتی توان دویدنم نداره
و همه سربازان عباس مطیع اونن و بعد حکومتو در دست میگیره و خلاصه بعد سالها هم نوار های مهر و موم شده خاطراتش و به نیکولو پلو میده تا در ترکیه قایم کنه تا نوادش اونو پیدا کنه و بعد الطیر سیبو در تالار مخفی قلعه میذاره و روی یه صندلی به آرامش ابدی میرسه