از خاک تا افلاک ....
شده لحظاتی درون زندگیتون پیش بیاد .. که انقدر خالی و پر شده اید که بگید اگه همین الان بمیرم خوش حال و راضیم ...
journey ........................................................................................................
لعنتی ... لعنتی ... این واقعا چی بود
اگه فقط بگم بهترین بازی تمام عمرم واقعا به این بازی و به خرد خودم کم لطفی کردم ... جورنی به راستی بهترین چیزی بوده که در تمام زندگی دیدم ....
واقعا در تمام زندگیم چیزی ندیدم که انقدر در کمال سادگی ... چهار ستون بدنم رو به لرزه در بیاره و اشک رو در چشمام جاری کنه ...
در جورنی با یه شخصیت بی نام و نشون سفری رو اغاز میکنیم که اون شخصیت میتونه هر کدوم از ما باشه ... وقتی در اولین نقطه بازی با زحمت به بالای تپه ای میریه و برای اولین بار با مسیر و چیزهایی که قراره باهاشون میشه... خودم رو احساس میکردم از زمانی که شروع کردم برای رویاها و ارزوهام گام برداشتن ... و مسیری سخت رو در پیش گرفتن بدون اینکه بدونیم چه چیزهای در پیش رو داریم و به کجا خواهیم رسید و چه در انتظارمونه ...
گام های اول رو بر میداری و وقتی مسیر رو یافتی و توانایی هایی که میتونه بال هایت باشه و با یاری هم نوعانت پرش های خیلی کوچیک اول رو میزنی .... در نهایت با ایمان و هوش و سخت گوشی .. گام های کوچک و کوتاه و بعد از ان پرش های ضعیف و کوتاه .... تبدیل به پرواز های بلند و طویل میشوند....
میتونی سختی و مشقت بالا رفتن از سربالایی ها رو حس کنی تا بعدش از حس سر خوردن اسان و سریع و راحتی لذت ببری ... میتونی بی حوصله و بی خیال ادامه دادن شی .. میتونی کنجکاو و جسور و پرتلاش و استقامت باشی ....
میتونی ایمان بیاری و باور داشته باشی به مسیری که در حال سفر در اون هستی به سرانجام به خودت و به تک تک گامهایی که مطمئن و یا با شک و تردید برمیداری . میتونی به پشت سرت نگاه کنی و به راهی که طی کردی و از چیزهایی که به دست اوردی لذت ببری و افتخار کنی و چیزهایی که برای همیشه از دست دادی رو حسرتشون رو بخوری ... اگه .... کاش
میتونی کمک گرفتن و متحد کردن رو ببینی ... و میتونی در لحظه ای که همه چیز تموم شده به نظر میاد ایمان بیاری و معجزه رو ببینی ....
---------------------------------------------------------------
طراحی مراحل بازی با چشم انداز ها و مناظر بی نظیر و فک انداز ... با گیم پلی ساده ولی قشنگ و سرگرم کننده و مقداری کمی چالش بر انگیزی ...
مرحله پایانی بازی من اوج کار داستانی ... گیم پلی و اوج یک هارمونی از تراژدی و حماسه رو ببینی ... تراژدی از ترس و نابودی و نا امیدی و حماسه ای از ایمان و اتحاد و قدرت معجزه ...
دقایق اخر بازی بود که با اخرین قدم های ناتوانم به شک افتاده بودم و نا امید از پیشروی و ترس از سرانجامم .... و در لحظات پایانی از حماسه ای که در مقابل چشمانم در حال رخ دادن بود کل بدنم به جوش و خروش و لرزش افتاده بود اشک شوق و باور در چشمام حلقه زده بود ...
و لحظه اخر چند قدم انالوگ رو رو به جلو گرفته بودم که بی اختیار رهایش کردم .. لحظه وداع رو میتونستم حس کنم ... ولی شخصیتم در کمال ناباوریم خودش به مسیرش ادامه میداد و درون نور گم میشد ... بدون اینکه بدونم دارم چی کار میکنم ... دستم رو دراز کردم که ..............
در سفر رو خاک ها و شن های روان جورنی به افلاک و ملکوتی رسیدیم که خود راهنما و یاری دهنده مسافر های دیگر باشیم ...
جورنی بیشتر از هر چیز دیگه این باورم رو بهم یاد اوری کرد که هر کسی رسالت خودش رو در این دنیا داره ...
-------------------------------------------------------------------------
موسیقی جورنی مثل نیروی جادویی میمونه که تو فضا پراکنده میشه و ادم وارد یه دنیا و یه بعد دیگه میکنه ... مثل امواج جادو روی بدن و پوست اطرافت میچرخه و جذب بدنت میشه و از هر چیز دیگه ای خالیت میکنه ...
journey یه سفر بی انتهاست