Isildur

Rise and Shine Mr. Freeman
کاربر سایت
Dec 10, 2006
9,253
نام
امیرحسین
Shogun قسمت ۱۰
کشتار روستا وقتی خود توراناگا پشت آتیش زدن کشتی بود منطقی نبود. شخصیتی که اینقدر برای صلح تلاش کرد برای امتحان کردن آنجین قصابی راه انداخت.
به نظرم پایان سریال عملا قسمت ۹‌بود. قسمت ۱۰ چیزی برای اضافه کردن نداشت.
 
  • Like
Reactions: ( Layken )

Booker DeWitt

کاربر سایت
Sep 13, 2022
172
Shogun قسمت ۱۰
کشتار روستا وقتی خود توراناگا پشت آتیش زدن کشتی بود منطقی نبود. شخصیتی که اینقدر برای صلح تلاش کرد برای امتحان کردن آنجین قصابی راه انداخت.
به نظرم پایان سریال عملا قسمت ۹‌بود. قسمت ۱۰ چیزی برای اضافه کردن نداشت.
یکی از شباهت های سریال با got همین بود که سریال شخصیت مثبت نداشت، توراناگا تو بهترین حالت خاکستری بود. بنظرم اینکه جنگ راه ننداخت به این خاطر بود که میدونست هیچ شانسی نداره.
هرچند نهایتا جنگ هم کرد دیگه آخر آنجین که پیر شده بود نوه اش بود فک کنم ازش پرسید چرا گوشه شمشیر پریده که اون یکی بهش گفت بخاطر جنگ بوده (همچین صحبتی بینشون شد.)
حتی یابوشیگ هم قبل هاراگیری بهش گفت که میخوای شوگون بشی...
کلا جز منافع خودش چیزی رو نمی دید. اون بحث صلح هم بنظرم از اول جزئی از نقشه اش بود.
از نظر شخصیت پردازی توراناگا یکی از خفن ترین هایی بود که شناختم، بی نهایت پیچیده و پرداخت شده تک تک حرکات و دیالوگ هاش پشتش کلی سناریو و وقت صرف شده بود.
 

Darkofheaven

کاربر سایت
May 21, 2016
79
یکی از شباهت های سریال با got همین بود که سریال شخصیت مثبت نداشت، توراناگا تو بهترین حالت خاکستری بود. بنظرم اینکه جنگ راه ننداخت به این خاطر بود که میدونست هیچ شانسی نداره.
هرچند نهایتا جنگ هم کرد دیگه آخر آنجین که پیر شده بود نوه اش بود فک کنم ازش پرسید چرا گوشه شمشیر پریده که اون یکی بهش گفت بخاطر جنگ بوده (همچین صحبتی بینشون شد.)
حتی یابوشیگ هم قبل هاراگیری بهش گفت که میخوای شوگون بشی...
کلا جز منافع خودش چیزی رو نمی دید. اون بحث صلح هم بنظرم از اول جزئی از نقشه اش بود.
از نظر شخصیت پردازی توراناگا یکی از خفن ترین هایی بود که شناختم، بی نهایت پیچیده و پرداخت شده تک تک حرکات و دیالوگ هاش پشتش کلی سناریو و وقت صرف شده بود.
البته اون صحنه که آنجین پیر شده در واقع یک رویا هست چون هنوز گردنبند ماریکو دستشه در حالی که میندازه تو آب و عنوان قسمت آخر هم "رویای یک رویا"
حالا نکته جالب اینه که فوجی تو کتاب از توراناگا اجازه میگیره خودشو بکشه ولی قرار میشه که به آنجین نگه و آنجین نفهمه که ناراحت نشه که شاید منظورش از راهبه شدن یه دروغ بود صرفا
 

Booker DeWitt

کاربر سایت
Sep 13, 2022
172
البته اون صحنه که آنجین پیر شده در واقع یک رویا هست چون هنوز گردنبند ماریکو دستشه در حالی که میندازه تو آب و عنوان قسمت آخر هم "رویای یک رویا"
حالا نکته جالب اینه که فوجی تو کتاب از توراناگا اجازه میگیره خودشو بکشه ولی قرار میشه که به آنجین نگه و آنجین نفهمه که ناراحت نشه که شاید منظورش از راهبه شدن یه دروغ بود صرفا
اره اینم نکته ظریفی بود اشاره کردی ولی با این حساب اون صحنه روی قایق هم میتونه توهم بوده باشه خصوصا صحنه انداختن گردنبند تو آب که قبلش شک کرد...
بنظرم دوتا سکانس پیر شدن آنجین رویا نبودن شاید شوکه شدنش تو اون صحنه ها بخاطر اقدامات بعدی توراناگا بوده...
یه نکته دیگه اینکه یکی از بچه ها ازش میپرسه واقعا شمشیر رو از یه وحشی گرفتی؟ این بنظرم اشاره داشت به اینکه آنجین نهایتا تونسته بود برگرده انگلستان.
من کتاب رو نخوندم شاید تحلیل شما درست باشه اما در هر دو صورت روایت و داستان و شخصیت پردازی سریاله که خودنمایی میکنه.

پایان سریال خیلی سرد بود، شخصا احساس بلاتکلیفی و ترس کردم یه جورایی با آنجین همزاد پنداری کردم 😁
 

Arima Kishou

Kuro no Shinigami
کاربر سایت
Jul 14, 2014
5,403
نام
محمد
خب شوگون هم تمام کردم. فکر کنم بهترین سریالیه که تا به حال از فرهنگ ژاپن ساخته شده. همه بازیگرا با بازی عالیشون به کنار Anna Sawai هم یک ور. حقیقتا اگر جایزه ایی نبره حقش رو خوردند.:|

من پایان متفاوتشم دوست داشتم، حالا یک سری ممکنه خوششون نیاد. اما جالب بود!
در کل بنظرم شاهکار بود، دمشون گرم!:D
امیدوارم بقیه کتاب های این نویسنده به این خوبی باشند و اقتباس خوبی بگیرند.
 

Dinosaur

Loyal Member
Sep 29, 2005
17,020
نام
آریا
اینجا یه مقاله نوشته در مورد اتفاقاتی که بعد از سریال می‌افته. ترجمه‌ش رو پایین می‌ذارم و اگه سریال رو ندیدین یا در آینده می‌خواین کتاب رو بخونین، اسپویلر رو باز نکنین.

نبرد سکیگاهارا که آخر سریال بهش اشاره می‌شه، ۶ ساعت طول می‌کشه و خیلی از ارباب‌های قدرتمند توی این نبرد به نیروهای توراناگا ملحق می‌شن، ولی وضعیت انتقال قدرت در اون حد هم ساده نبوده که سریع به پایان برسه.
یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نبردهای تاریخ ژاپن بوده و تعداد کشته‌هاش بین ۱۲ هزار تا ۴۰ هزار نفر تخمین زده می‌شن. در نهایت هم توراناگا (که اسمش در واقعیت ایه‌یاسو توکوگاوا بوده) پیروز می‌شه و توسط امپراتور ژاپن یعنی گو یوزی، عنوان شوگان رو به دست میاره.
--------
یوشی توراناگا
ایه‌یاسو توکوگاوا که توی کتاب/سریال به نام توراناگا می‌شناسیمش، یکی از مهم‌ترین افراد در تاریخ ژاپن به حساب میاد و یکی از بزرگ‌ترین نقش‌ها رو در متحد کردن ژاپن داشته و تونسته بعد از دهه‌ها جنگ داخلی، صلح رو برقرار کنه.
ایشون در طول پنج سال بعد از رسیدن به قدرت، سیستم فئودالی یکپارچه‌ای رو توی ژاپن راه میندازه و بعدش هم تصمیم به بازنشستگی می‌گیره و پسرش (هیده‌تادا توکوگاوا) رو برای ادامه این کار آموزش می‌ده که جانشینش بده. بعد از رسیدن به ۶۵ سالگی، بقیه عمرش رو توی قلعه ادو سپری می‌کنه و دم و دستگاه شوگان‌سالاری خودش رو هم می‌بره اونجا.

جان بلکتورن
ویلیام آدامز که توی کتاب/سریال به جان بلکتورن تبدیل شده، تا مدت‌ها بعد از وقایع سریال، دوست و همراه توکوگاوا هست و بهش توی انجام کارهای تجاری با اروپایی‌ها کمک می‌کنه. توکوگاوا دل خوشی از مبلغان مسیحی نداره و آدامز هم که کنارش قرار می‌گیره، شرایط برای این مبلغان سخت‌تر می‌شه و اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها آدامز رو همیشه یه مانع بزرگ جلوی راه خودشون برای استحکام کلیسای مسیحی توی ژاپن می‌دیدن. در نهایت هم توکوگاوا در سال ۱۶۱۴، فرمان اخراج مسیحی‌ها رو امضا می‌کنه و دم و دستگاه مبلغان مسیحی از ژاپن جمع می‌شه.
آدامز و توکوگاوا تا زمان مرگ توکوگاوا به هم نزدیک هستن و آدامز هم در اون مدت شروع به ساخت کشتی‌های غربی می‌کنه و کلاً جزو مهم‌ترین شخصیت‌های خارجی در اون دورانِ ژاپن محسوب می‌شده. در نهایت به ایشون اجازه بازگشت به انگلیس داده می‌شه، ولی خودش تصمیم می‌گیره توی ژاپن بمونه. همون‌طور که توراناگا هم توی اپیزود آخر می‌گه: «فکر نمی‌کنم تقدیرش این باشه که هرگز ژاپن رو ترک کنه.»

ایشیدو
توی سریال یه جورایی پایان کار ایشیدو ناتمام می‌مونه، ولی توی کتاب بعد از نبرد سکیگاهارا، توراناگا ایشیدو رو اسیر می‌کنه و سه سال بعدش هم توی زمین دفنش می‌کنه، در حالی که از گردن به بالا خارج از زمین هست و انقدر در همون حال می‌مونه تا بمیره! :D
در واقعیت هم اسم ایشون میتسوناری ایشیدا بوده و توی کیوتو سرش رو قطع می‌کنن. توی روایت‌های تاریخی، معمولاً از ایشیدا به عنوان یه بوروکرات بی‌لیاقت یاد می‌شه که توی نبرد ترسید و شکست خورد. تصمیم ایشیدا برای گروگان گرفتن خاندان‌های سلطنتی اوساکا که به مرگ ماریکو (در واقعیت به اسم تاما آکه‌چی) ختم شد هم عامل مهمی توی شکست نهایی ایشون در جنگ معرفی می‌شه که در حالی که تقریباً دو برابر توکوگاوا نیرو داشت، نتونست توی جنگ کاری از پیش ببره.

در مورد بقیه ماجراها هم هیده‌یوری تویوتومی (همون پسرک که باباش تایتو بوده) در سال ۱۶۱۴ به سن قانونی برای انجام مسئولیت می‌رسه و به عنوان یه ارباب جوان در قلعه اوساکا شروع به کار می‌کنه و پشتیبانی خیلی‌ها رو هم به دست میاره. ولی اوضاع به شکلی پیش می‌ره که توکوگاوا و تویوتومی با همدیگه مشکلات اساسی پیدا می‌کنن و تویوتومی به تهدیدی برای خاندان توکوگاوا تبدیل می‌شه.
برای همین توکوگاوا تصمیم به محاصره قلعه اوساکا می‌گیره و حتی وضعیت تا جایی پیش می‌ره که نیروهای توکوگاوا با توپ جنگی، محل زندگی بانو اوچیبا (در واقعیت به نام یودو-دونو) رو هدف می‌گیرن و اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، دو تا از ندیمه‌های ایشون هم منفجر می‌شن! ولی در نهایت به یه صلح موقتی می‌رسن.
تادائوکی هوسوکاوا که توی سریال به نام بونتارو می‌شناسیمش هم بعد از مرگ همسرش، توی نبرد سکیگاهارا و محاصره قلعه اوساکا، توکوگاوا رو همراهی می‌کنه و یه بار دیگه هم در سال ۱۶۱۵ به همراه ۱۵۵ هزار نیروی توکوگاوا به قلعه اوساکا حمله می‌کنن، چون تویوتومی آدم نشده و هنوز از قدرت کنار نرفته و توی دست و پای توکوگاوا هست! :D در نهایت هم پسرک و مادرش توی این حمله کشته می‌شن و خلاص!
اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، کلاً این مادره توی روایت‌های ژاپنیِ اون دوران آدم پلیدی محسوب می‌شده و حالا راست یا دروغ، بهش خیلی تهمت می‌زدن که خبیث و عیاش و اینا بوده! :D از این تیپیکال آدم‌هایی که برای رسیدن خودشون و بچه‌هاشون به قدرت هر کاری می‌کنن و البته یه روایت‌هایی هم هست که هیچ‌وقت جسدش پیدا نشده و شاید خودش و پسرش نمردن، بلکه فرار کردن.
توکوگاوا در نهایت یک سال بعد از این ماجراها، توی ۷۳ سالگی می‌میره و خاندانش تا سال ۱۸۶۸ توی ژاپن قدرت داشتن. تا دوران اصلاحات میجی که امپراتور دستور به ایجاد تغییراتی توی ساز و کارهای قانونی کشور می‌ده.
-------------
کلاً الآن که این مطالب ویکی‌پدیا رو می‌خونم، به نظرم می‌شه یه ادامه برای سریال ساخت که به این بخش‌ها برسه و درگیری‌های توراناگا و بانو اوچیبا رو ببینیم و خود این توراناگا (یا در واقعیت توکوگاوا) هم خیلی بچه مثبت نبوده! :D البته توی سریال هم خاکستری هست و نمی‌شه به عنوان یه کاراکتر کاملاً سفید بهش نگاه کرد و از اون افرادی هست که هدف براشون وسیله رو توجیه می‌کنه.
-------------
این رو هم چند وقت پیش توی توئیتر دیدم و جالب بود. :D

c13525_24shogun.jpg
 
آخرین ویرایش:

bayern_vahid

کاربر سایت
Dec 9, 2009
5,747
نام
وحید
اینجا یه مقاله نوشته در مورد اتفاقاتی که بعد از سریال می‌افته. ترجمه‌ش رو پایین می‌ذارم و اگه سریال رو ندیدین یا در آینده می‌خواین کتاب رو بخونین، اسپویلر رو باز نکنین.

نبرد سکیگاهارا که آخر سریال بهش اشاره می‌شه، ۶ ساعت طول می‌کشه و خیلی از ارباب‌های قدرتمند توی این نبرد به نیروهای توراناگا ملحق می‌شن، ولی وضعیت انتقال قدرت در اون حد هم ساده نبوده که سریع به پایان برسه.
یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نبردهای تاریخ ژاپن بوده و تعداد کشته‌هاش بین ۱۲ هزار تا ۴۰ هزار نفر تخمین زده می‌شن. در نهایت هم توراناگا (که اسمش در واقعیت ایه‌یاسو توکوگاوا بوده) پیروز می‌شه و توسط امپراتور ژاپن یعنی گو یوزی، عنوان شوگان رو به دست میاره.
--------
یوشی توراناگا
ایه‌یاسو توکوگاوا که توی کتاب/سریال به نام توراناگا می‌شناسیمش، یکی از مهم‌ترین افراد در تاریخ ژاپن به حساب میاد و یکی از بزرگ‌ترین نقش‌ها رو در متحد کردن ژاپن داشته و تونسته بعد از دهه‌ها جنگ داخلی، صلح رو برقرار کنه.
ایشون در طول پنج سال بعد از رسیدن به قدرت، سیستم فئودالی یکپارچه‌ای رو توی ژاپن راه میندازه و بعدش هم تصمیم به بازنشستگی می‌گیره و پسرش (هیده‌تادا توکوگاوا) رو برای ادامه این کار آموزش می‌ده که جانشینش بده. بعد از رسیدن به ۶۵ سالگی، بقیه عمرش رو توی قلعه ادو سپری می‌کنه و دم و دستگاه شوگان‌سالاری خودش رو هم می‌بره اونجا.

جان بلکتورن
ویلیام آدامز که توی کتاب/سریال به جان بلکتورن تبدیل شده، تا مدت‌ها بعد از وقایع سریال، دوست و همراه توکوگاوا هست و بهش توی انجام کارهای تجاری با اروپایی‌ها کمک می‌کنه. توکوگاوا دل خوشی از مبلغان مسیحی نداره و آدامز هم که کنارش قرار می‌گیره، شرایط برای این مبلغان سخت‌تر می‌شه و اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها آدامز رو همیشه یه مانع بزرگ جلوی راه خودشون برای استحکام کلیسای مسیحی توی ژاپن می‌دیدن. در نهایت هم توکوگاوا در سال ۱۶۱۴، فرمان اخراج مسیحی‌ها رو امضا می‌کنه و دم و دستگاه مبلغان مسیحی از ژاپن جمع می‌شه.
آدامز و توکوگاوا تا زمان مرگ توکوگاوا به هم نزدیک هستن و آدامز هم در اون مدت شروع به ساخت کشتی‌های غربی می‌کنه و کلاً جزو مهم‌ترین شخصیت‌های خارجی در اون دورانِ ژاپن محسوب می‌شده. در نهایت به ایشون اجازه بازگشت به انگلیس داده می‌شه، ولی خودش تصمیم می‌گیره توی ژاپن بمونه. همون‌طور که توراناگا هم توی اپیزود آخر می‌گه: «فکر نمی‌کنم تقدیرش این باشه که هرگز ژاپن رو ترک کنه.»

ایشیدو
توی سریال یه جورایی پایان کار ایشیدو ناتمام می‌مونه، ولی توی کتاب بعد از نبرد سکیگاهارا، توراناگا ایشیدو رو اسیر می‌کنه و سه سال بعدش هم توی زمین دفنش می‌کنه، در حالی که از گردن به بالا خارج از زمین هست و انقدر در همون حال می‌مونه تا بمیره! :D
در واقعیت هم اسم ایشون میتسوناری ایشیدا بوده و توی کیوتو سرش رو قطع می‌کنن. توی روایت‌های تاریخی، معمولاً از ایشیدا به عنوان یه بوروکرات بی‌لیاقت یاد می‌شه که توی نبرد ترسید و شکست خورد. تصمیم ایشیدا برای گروگان گرفتن خاندان‌های سلطنتی اوساکا که به مرگ ماریکو (در واقعیت به اسم تاما آکه‌چی) ختم شد هم عامل مهمی توی شکست نهایی ایشون در جنگ معرفی می‌شه که در حالی که تقریباً دو برابر توکوگاوا نیرو داشت، نتونست توی جنگ کاری از پیش ببره.

در مورد بقیه ماجراها هم هیده‌یوری تویوتومی (همون پسرک که باباش تایتو بوده) در سال ۱۶۱۴ به سن قانونی برای انجام مسئولیت می‌رسه و به عنوان یه ارباب جوان در قلعه اوساکا شروع به کار می‌کنه و پشتیبانی خیلی‌ها رو هم به دست میاره. ولی اوضاع به شکلی پیش می‌ره که توکوگاوا و تویوتومی با همدیگه مشکلات اساسی پیدا می‌کنن و تویوتومی به تهدیدی برای خاندان توکوگاوا تبدیل می‌شه.
برای همین توکوگاوا تصمیم به محاصره قلعه اوساکا می‌گیره و حتی وضعیت تا جایی پیش می‌ره که نیروهای توکوگاوا با توپ جنگی، محل زندگی بانو اوچیبا (در واقعیت به نام یودو-دونو) رو هدف می‌گیرن و اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، دو تا از ندیمه‌های ایشون هم منفجر می‌شن! ولی در نهایت به یه صلح موقتی می‌رسن.
تادائوکی هوسوکاوا که توی سریال به نام بونتارو می‌شناسیمش هم بعد از مرگ همسرش، توی نبرد سکیگاهارا و محاصره قلعه اوساکا، توکوگاوا رو همراهی می‌کنه و یه بار دیگه هم در سال ۱۶۱۵ به همراه ۱۵۵ هزار نیروی توکوگاوا به قلعه اوساکا حمله می‌کنن، چون تویوتومی آدم نشده و هنوز از قدرت کنار نرفته و توی دست و پای توکوگاوا هست! :D در نهایت هم پسرک و مادرش توی این حمله کشته می‌شن و خلاص!
اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، کلاً این مادره توی روایت‌های ژاپنیِ اون دوران آدم پلیدی محسوب می‌شده و حالا راست یا دروغ، بهش خیلی تهمت می‌زدن که خبیث و عیاش و اینا بوده! :D از این تیپیکال آدم‌هایی که برای رسیدن خودشون و بچه‌هاشون به قدرت هر کاری می‌کنن و البته یه روایت‌هایی هم هست که هیچ‌وقت جسدش پیدا نشده و شاید خودش و پسرش نمردن، بلکه فرار کردن.
توکوگاوا در نهایت یک سال بعد از این ماجراها، توی ۷۳ سالگی می‌میره و خاندانش تا سال ۱۸۶۸ توی ژاپن قدرت داشتن. تا دوران اصلاحات میجی که امپراتور دستور به ایجاد تغییراتی توی ساز و کارهای قانونی کشور می‌ده.
-------------
کلاً الآن که این مطالب ویکی‌پدیا رو می‌خونم، به نظرم می‌شه یه ادامه برای سریال ساخت که به این بخش‌ها برسه و درگیری‌های توراناگا و بانو اوچیبا رو ببینیم و خود این توراناگا (یا در واقعیت توکوگاوا) هم خیلی بچه مثبت نبوده! :D البته توی سریال هم خاکستری هست و نمی‌شه به عنوان یه کاراکتر کاملاً سفید بهش نگاه کرد و از اون افرادی هست که هدف براشون وسیله رو توجیه می‌کنه.
-------------
این رو هم چند وقت پیش توی توئیتر دیدم و جالب بود. :D

c13525_24shogun.jpg
جالب بود ولی میتونستن این داستانها رو در قالب یه اپیزود دیگه ادامه بدن که ملت اینقدر سر درگم از پایان سریال نباشن یا حداقل به صورت نوشته اخر سریال اینا رو بیان کنن
 

SΛDrA-HhH

Gold User
May 5, 2011
14,862
نام
شیخ صدرا
اینجا یه مقاله نوشته در مورد اتفاقاتی که بعد از سریال می‌افته. ترجمه‌ش رو پایین می‌ذارم و اگه سریال رو ندیدین یا در آینده می‌خواین کتاب رو بخونین، اسپویلر رو باز نکنین.

نبرد سکیگاهارا که آخر سریال بهش اشاره می‌شه، ۶ ساعت طول می‌کشه و خیلی از ارباب‌های قدرتمند توی این نبرد به نیروهای توراناگا ملحق می‌شن، ولی وضعیت انتقال قدرت در اون حد هم ساده نبوده که سریع به پایان برسه.
یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نبردهای تاریخ ژاپن بوده و تعداد کشته‌هاش بین ۱۲ هزار تا ۴۰ هزار نفر تخمین زده می‌شن. در نهایت هم توراناگا (که اسمش در واقعیت ایه‌یاسو توکوگاوا بوده) پیروز می‌شه و توسط امپراتور ژاپن یعنی گو یوزی، عنوان شوگان رو به دست میاره.
--------
یوشی توراناگا
ایه‌یاسو توکوگاوا که توی کتاب/سریال به نام توراناگا می‌شناسیمش، یکی از مهم‌ترین افراد در تاریخ ژاپن به حساب میاد و یکی از بزرگ‌ترین نقش‌ها رو در متحد کردن ژاپن داشته و تونسته بعد از دهه‌ها جنگ داخلی، صلح رو برقرار کنه.
ایشون در طول پنج سال بعد از رسیدن به قدرت، سیستم فئودالی یکپارچه‌ای رو توی ژاپن راه میندازه و بعدش هم تصمیم به بازنشستگی می‌گیره و پسرش (هیده‌تادا توکوگاوا) رو برای ادامه این کار آموزش می‌ده که جانشینش بده. بعد از رسیدن به ۶۵ سالگی، بقیه عمرش رو توی قلعه ادو سپری می‌کنه و دم و دستگاه شوگان‌سالاری خودش رو هم می‌بره اونجا.

جان بلکتورن
ویلیام آدامز که توی کتاب/سریال به جان بلکتورن تبدیل شده، تا مدت‌ها بعد از وقایع سریال، دوست و همراه توکوگاوا هست و بهش توی انجام کارهای تجاری با اروپایی‌ها کمک می‌کنه. توکوگاوا دل خوشی از مبلغان مسیحی نداره و آدامز هم که کنارش قرار می‌گیره، شرایط برای این مبلغان سخت‌تر می‌شه و اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها آدامز رو همیشه یه مانع بزرگ جلوی راه خودشون برای استحکام کلیسای مسیحی توی ژاپن می‌دیدن. در نهایت هم توکوگاوا در سال ۱۶۱۴، فرمان اخراج مسیحی‌ها رو امضا می‌کنه و دم و دستگاه مبلغان مسیحی از ژاپن جمع می‌شه.
آدامز و توکوگاوا تا زمان مرگ توکوگاوا به هم نزدیک هستن و آدامز هم در اون مدت شروع به ساخت کشتی‌های غربی می‌کنه و کلاً جزو مهم‌ترین شخصیت‌های خارجی در اون دورانِ ژاپن محسوب می‌شده. در نهایت به ایشون اجازه بازگشت به انگلیس داده می‌شه، ولی خودش تصمیم می‌گیره توی ژاپن بمونه. همون‌طور که توراناگا هم توی اپیزود آخر می‌گه: «فکر نمی‌کنم تقدیرش این باشه که هرگز ژاپن رو ترک کنه.»

ایشیدو
توی سریال یه جورایی پایان کار ایشیدو ناتمام می‌مونه، ولی توی کتاب بعد از نبرد سکیگاهارا، توراناگا ایشیدو رو اسیر می‌کنه و سه سال بعدش هم توی زمین دفنش می‌کنه، در حالی که از گردن به بالا خارج از زمین هست و انقدر در همون حال می‌مونه تا بمیره! :D
در واقعیت هم اسم ایشون میتسوناری ایشیدا بوده و توی کیوتو سرش رو قطع می‌کنن. توی روایت‌های تاریخی، معمولاً از ایشیدا به عنوان یه بوروکرات بی‌لیاقت یاد می‌شه که توی نبرد ترسید و شکست خورد. تصمیم ایشیدا برای گروگان گرفتن خاندان‌های سلطنتی اوساکا که به مرگ ماریکو (در واقعیت به اسم تاما آکه‌چی) ختم شد هم عامل مهمی توی شکست نهایی ایشون در جنگ معرفی می‌شه که در حالی که تقریباً دو برابر توکوگاوا نیرو داشت، نتونست توی جنگ کاری از پیش ببره.

در مورد بقیه ماجراها هم هیده‌یوری تویوتومی (همون پسرک که باباش تایتو بوده) در سال ۱۶۱۴ به سن قانونی برای انجام مسئولیت می‌رسه و به عنوان یه ارباب جوان در قلعه اوساکا شروع به کار می‌کنه و پشتیبانی خیلی‌ها رو هم به دست میاره. ولی اوضاع به شکلی پیش می‌ره که توکوگاوا و تویوتومی با همدیگه مشکلات اساسی پیدا می‌کنن و تویوتومی به تهدیدی برای خاندان توکوگاوا تبدیل می‌شه.
برای همین توکوگاوا تصمیم به محاصره قلعه اوساکا می‌گیره و حتی وضعیت تا جایی پیش می‌ره که نیروهای توکوگاوا با توپ جنگی، محل زندگی بانو اوچیبا (در واقعیت به نام یودو-دونو) رو هدف می‌گیرن و اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، دو تا از ندیمه‌های ایشون هم منفجر می‌شن! ولی در نهایت به یه صلح موقتی می‌رسن.
تادائوکی هوسوکاوا که توی سریال به نام بونتارو می‌شناسیمش هم بعد از مرگ همسرش، توی نبرد سکیگاهارا و محاصره قلعه اوساکا، توکوگاوا رو همراهی می‌کنه و یه بار دیگه هم در سال ۱۶۱۵ به همراه ۱۵۵ هزار نیروی توکوگاوا به قلعه اوساکا حمله می‌کنن، چون تویوتومی آدم نشده و هنوز از قدرت کنار نرفته و توی دست و پای توکوگاوا هست! :D در نهایت هم پسرک و مادرش توی این حمله کشته می‌شن و خلاص!
اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، کلاً این مادره توی روایت‌های ژاپنیِ اون دوران آدم پلیدی محسوب می‌شده و حالا راست یا دروغ، بهش خیلی تهمت می‌زدن که خبیث و عیاش و اینا بوده! :D از این تیپیکال آدم‌هایی که برای رسیدن خودشون و بچه‌هاشون به قدرت هر کاری می‌کنن و البته یه روایت‌هایی هم هست که هیچ‌وقت جسدش پیدا نشده و شاید خودش و پسرش نمردن، بلکه فرار کردن.
توکوگاوا در نهایت یک سال بعد از این ماجراها، توی ۷۳ سالگی می‌میره و خاندانش تا سال ۱۸۶۸ توی ژاپن قدرت داشتن. تا دوران اصلاحات میجی که امپراتور دستور به ایجاد تغییراتی توی ساز و کارهای قانونی کشور می‌ده.
-------------
کلاً الآن که این مطالب ویکی‌پدیا رو می‌خونم، به نظرم می‌شه یه ادامه برای سریال ساخت که به این بخش‌ها برسه و درگیری‌های توراناگا و بانو اوچیبا رو ببینیم و خود این توراناگا (یا در واقعیت توکوگاوا) هم خیلی بچه مثبت نبوده! :D البته توی سریال هم خاکستری هست و نمی‌شه به عنوان یه کاراکتر کاملاً سفید بهش نگاه کرد و از اون افرادی هست که هدف براشون وسیله رو توجیه می‌کنه.
-------------
این رو هم چند وقت پیش توی توئیتر دیدم و جالب بود. :D

c13525_24shogun.jpg

كتاب با نبرد سكيگاهارا تموم ميشه و زياد ديگه ادامه نداده.
بقيش تاريخ مستند هست و شايد البته با موفقيت سريال وسوسه بشن و از همونا اقتباس كنن.
 
آخرین ویرایش:

Sarvior

کاربر سایت
Feb 13, 2016
1,056
نام
Ali
شوگان رو تموم کردم ، واقعا خوب بود ولی آخرش آدم کاملا تو خماری میموند جوری که انگار فصل ۲ داره
با توجه به اندینگی که دوستان نوشتن حداقل ۲-۳ قسمت دیگه میخواست ، حداقل !
امیدوارم یه فصل ۲ بدن واقعا نیازه

برای دوستانی که به این دوره از تاریخ ژاپن علاقمند هستن سریال شینگن تاکدا (افسانه شینگن) که دوبله هم داره (هرچند با سانسور های فراوان ) رو توصیه میکنم محصول ۱۹۸۸ هست ولی ارزشش رو داره
 

Origami 2008

عضو تحریریه
Oct 2, 2014
5,527
نام
سپهر
الان شوگان ادامه نداره ؟
ما بریم دانلود کنیم ؟
فصل اول ده قسمت بود که تموم شد.
به احتمال ۹۹ درصد فصل دو نداره.

یکی از دلایلی که نمیرم سمتش همین که هر لحظه ممکنه FX برای فصل دوم تمدیدش کنه.

خیلی سریال‌ها بودن که با احتمال 1% فصل دوم گرفتند. :D
 

Arima Kishou

Kuro no Shinigami
کاربر سایت
Jul 14, 2014
5,403
نام
محمد
شوگان رو تموم کردم ، واقعا خوب بود ولی آخرش آدم کاملا تو خماری میموند جوری که انگار فصل ۲ داره
با توجه به اندینگی که دوستان نوشتن حداقل ۲-۳ قسمت دیگه میخواست ، حداقل !
امیدوارم یه فصل ۲ بدن واقعا نیازه

برای دوستانی که به این دوره از تاریخ ژاپن علاقمند هستن سریال شینگن تاکدا (افسانه شینگن) که دوبله هم داره (هرچند با سانسور های فراوان ) رو توصیه میکنم محصول ۱۹۸۸ هست ولی ارزشش رو داره
اختتامیه کتاب میگه بعدش چی میشه، ولی کسی که اون قسمت تاریخ رو بخونه ذره ایی با خود کتاب مو نمیزنه. توی کتاب مثلا توراناگا شخصیت شیطانی تری داره ولی در سریال سعی کردن کرکتر خاکستری نشونش بدند و انگیزه شخصیش ابهام داره.
 
آخرین ویرایش:

VITAMIN2X

کاربر سایت
Jul 8, 2021
329
اینجا یه مقاله نوشته در مورد اتفاقاتی که بعد از سریال می‌افته. ترجمه‌ش رو پایین می‌ذارم و اگه سریال رو ندیدین یا در آینده می‌خواین کتاب رو بخونین، اسپویلر رو باز نکنین.

نبرد سکیگاهارا که آخر سریال بهش اشاره می‌شه، ۶ ساعت طول می‌کشه و خیلی از ارباب‌های قدرتمند توی این نبرد به نیروهای توراناگا ملحق می‌شن، ولی وضعیت انتقال قدرت در اون حد هم ساده نبوده که سریع به پایان برسه.
یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نبردهای تاریخ ژاپن بوده و تعداد کشته‌هاش بین ۱۲ هزار تا ۴۰ هزار نفر تخمین زده می‌شن. در نهایت هم توراناگا (که اسمش در واقعیت ایه‌یاسو توکوگاوا بوده) پیروز می‌شه و توسط امپراتور ژاپن یعنی گو یوزی، عنوان شوگان رو به دست میاره.
--------
یوشی توراناگا
ایه‌یاسو توکوگاوا که توی کتاب/سریال به نام توراناگا می‌شناسیمش، یکی از مهم‌ترین افراد در تاریخ ژاپن به حساب میاد و یکی از بزرگ‌ترین نقش‌ها رو در متحد کردن ژاپن داشته و تونسته بعد از دهه‌ها جنگ داخلی، صلح رو برقرار کنه.
ایشون در طول پنج سال بعد از رسیدن به قدرت، سیستم فئودالی یکپارچه‌ای رو توی ژاپن راه میندازه و بعدش هم تصمیم به بازنشستگی می‌گیره و پسرش (هیده‌تادا توکوگاوا) رو برای ادامه این کار آموزش می‌ده که جانشینش بده. بعد از رسیدن به ۶۵ سالگی، بقیه عمرش رو توی قلعه ادو سپری می‌کنه و دم و دستگاه شوگان‌سالاری خودش رو هم می‌بره اونجا.

جان بلکتورن
ویلیام آدامز که توی کتاب/سریال به جان بلکتورن تبدیل شده، تا مدت‌ها بعد از وقایع سریال، دوست و همراه توکوگاوا هست و بهش توی انجام کارهای تجاری با اروپایی‌ها کمک می‌کنه. توکوگاوا دل خوشی از مبلغان مسیحی نداره و آدامز هم که کنارش قرار می‌گیره، شرایط برای این مبلغان سخت‌تر می‌شه و اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها آدامز رو همیشه یه مانع بزرگ جلوی راه خودشون برای استحکام کلیسای مسیحی توی ژاپن می‌دیدن. در نهایت هم توکوگاوا در سال ۱۶۱۴، فرمان اخراج مسیحی‌ها رو امضا می‌کنه و دم و دستگاه مبلغان مسیحی از ژاپن جمع می‌شه.
آدامز و توکوگاوا تا زمان مرگ توکوگاوا به هم نزدیک هستن و آدامز هم در اون مدت شروع به ساخت کشتی‌های غربی می‌کنه و کلاً جزو مهم‌ترین شخصیت‌های خارجی در اون دورانِ ژاپن محسوب می‌شده. در نهایت به ایشون اجازه بازگشت به انگلیس داده می‌شه، ولی خودش تصمیم می‌گیره توی ژاپن بمونه. همون‌طور که توراناگا هم توی اپیزود آخر می‌گه: «فکر نمی‌کنم تقدیرش این باشه که هرگز ژاپن رو ترک کنه.»

ایشیدو
توی سریال یه جورایی پایان کار ایشیدو ناتمام می‌مونه، ولی توی کتاب بعد از نبرد سکیگاهارا، توراناگا ایشیدو رو اسیر می‌کنه و سه سال بعدش هم توی زمین دفنش می‌کنه، در حالی که از گردن به بالا خارج از زمین هست و انقدر در همون حال می‌مونه تا بمیره! :D
در واقعیت هم اسم ایشون میتسوناری ایشیدا بوده و توی کیوتو سرش رو قطع می‌کنن. توی روایت‌های تاریخی، معمولاً از ایشیدا به عنوان یه بوروکرات بی‌لیاقت یاد می‌شه که توی نبرد ترسید و شکست خورد. تصمیم ایشیدا برای گروگان گرفتن خاندان‌های سلطنتی اوساکا که به مرگ ماریکو (در واقعیت به اسم تاما آکه‌چی) ختم شد هم عامل مهمی توی شکست نهایی ایشون در جنگ معرفی می‌شه که در حالی که تقریباً دو برابر توکوگاوا نیرو داشت، نتونست توی جنگ کاری از پیش ببره.

در مورد بقیه ماجراها هم هیده‌یوری تویوتومی (همون پسرک که باباش تایتو بوده) در سال ۱۶۱۴ به سن قانونی برای انجام مسئولیت می‌رسه و به عنوان یه ارباب جوان در قلعه اوساکا شروع به کار می‌کنه و پشتیبانی خیلی‌ها رو هم به دست میاره. ولی اوضاع به شکلی پیش می‌ره که توکوگاوا و تویوتومی با همدیگه مشکلات اساسی پیدا می‌کنن و تویوتومی به تهدیدی برای خاندان توکوگاوا تبدیل می‌شه.
برای همین توکوگاوا تصمیم به محاصره قلعه اوساکا می‌گیره و حتی وضعیت تا جایی پیش می‌ره که نیروهای توکوگاوا با توپ جنگی، محل زندگی بانو اوچیبا (در واقعیت به نام یودو-دونو) رو هدف می‌گیرن و اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، دو تا از ندیمه‌های ایشون هم منفجر می‌شن! ولی در نهایت به یه صلح موقتی می‌رسن.
تادائوکی هوسوکاوا که توی سریال به نام بونتارو می‌شناسیمش هم بعد از مرگ همسرش، توی نبرد سکیگاهارا و محاصره قلعه اوساکا، توکوگاوا رو همراهی می‌کنه و یه بار دیگه هم در سال ۱۶۱۵ به همراه ۱۵۵ هزار نیروی توکوگاوا به قلعه اوساکا حمله می‌کنن، چون تویوتومی آدم نشده و هنوز از قدرت کنار نرفته و توی دست و پای توکوگاوا هست! :D در نهایت هم پسرک و مادرش توی این حمله کشته می‌شن و خلاص!
اون‌طور که توی ویکی‌پدیا نوشته، کلاً این مادره توی روایت‌های ژاپنیِ اون دوران آدم پلیدی محسوب می‌شده و حالا راست یا دروغ، بهش خیلی تهمت می‌زدن که خبیث و عیاش و اینا بوده! :D از این تیپیکال آدم‌هایی که برای رسیدن خودشون و بچه‌هاشون به قدرت هر کاری می‌کنن و البته یه روایت‌هایی هم هست که هیچ‌وقت جسدش پیدا نشده و شاید خودش و پسرش نمردن، بلکه فرار کردن.
توکوگاوا در نهایت یک سال بعد از این ماجراها، توی ۷۳ سالگی می‌میره و خاندانش تا سال ۱۸۶۸ توی ژاپن قدرت داشتن. تا دوران اصلاحات میجی که امپراتور دستور به ایجاد تغییراتی توی ساز و کارهای قانونی کشور می‌ده.
-------------
کلاً الآن که این مطالب ویکی‌پدیا رو می‌خونم، به نظرم می‌شه یه ادامه برای سریال ساخت که به این بخش‌ها برسه و درگیری‌های توراناگا و بانو اوچیبا رو ببینیم و خود این توراناگا (یا در واقعیت توکوگاوا) هم خیلی بچه مثبت نبوده! :D البته توی سریال هم خاکستری هست و نمی‌شه به عنوان یه کاراکتر کاملاً سفید بهش نگاه کرد و از اون افرادی هست که هدف براشون وسیله رو توجیه می‌کنه.
-------------
این رو هم چند وقت پیش توی توئیتر دیدم و جالب بود. :D

c13525_24shogun.jpg
در تکمیل نوشته دوستمون

بعد از پیروزی توکوگاوا به مدت تقریبا 200 سال در ژاپن صلح برقرار میشه تا زمان اصلاحات امپراتوری که دقیقا فیلم اخرین سامورایی (با بازی تام کروز ) در همان زمان در جریانه و یکی از اقدامات مهم اون سال ها اینه که نام شهر ادو به توکیو تغییر میکنه و پایتخت از کیوتو به توکیو منتقل میشه و ژاپن مدرن شکل میگیره

و اما نظر شخصیم در مورد سریال به خصوص قسمت اخر
اگر یادتون باشه ماریکو حین صحبت با انجین اوایل سریال به زیرکی و حیله گری توروناگا اشاره میکنه یا در اواخر خود ایشیدا و بانو اوچیبا هم به این موضوع اشاره میکنن که نشون دهنده اینه که کسی نمیتونه حرکت بعدی توروناگا رو پیش بینی کنه. از طرفی باز اوایل سریال ماریکو به انجین میشه که به ما می اموزن که هر کس سه قلب داره(البته من در موردش خونده بودم قبلن و اونجا میگفتن سه چهره داره) یکی رو به همه نشون میدیم -یکی رو به دوستان و خانواده و اخری رو فقط خودمون ازش خبر داریم (که ذات حقیقی هر شخص همین مورد اخریه) . در اخر سریال یابوشیگه به توروناگا همینو میگه که تو نیت اصلی خودت که شوگون شدنه رو از همه مخفی کردی . با این کار کسی نمیتونست از نقشه هاش سر در بیاره.

در کل دو دسته ادم وجود داره دسته اول با منطق تصمیم میگیرن و حرف میزنن .دسته دوم با احساسشون. اگر توجه کنید اکثر کسانی که کشته شدن یا شکست خوردن با احساس تصمیم میگرفتن مثل پسر توروناگا یا دست راست توروناگا(اسمش یادم رفت) یا شوهر فوجی اول سریال و ..........
ولی از اول سریال دیدیم توروناگا تونست به خوبی نیت اصلی خودش(شوگون شدن) رو مخفی کنه و فقط با منطق تصمیم میگرفت در اخر هم برنده اصلی سریال خودش بود که به خواسته هاش رسید.
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر