m.d.makan

کاربر فعال
Apr 14, 2007
9,552
نام
مــاکــان
احتمال کنسل شدن سریال Sandman، علی رغم بالا بودن میزان مخاطب وجود دارد.

The Sandman: Season Two? Netflix Series Could Be Cancelled Despite Top Ratings
گیمن گفته سندمن هزینه ساخت بالایی داره، با اینکه در مدت پخش پرمخاطب ترین بوده ولی شاید این کافی نباشه برای نتفلیکس!

به امید اینکه در حد همین احتمال بمونه.
 

barneysawyer

کاربر سایت
Feb 28, 2012
1,729
نام
nucky thompson
احتمال کنسل شدن سریال Sandman، علی رغم بالا بودن میزان مخاطب وجود دارد.

The Sandman: Season Two? Netflix Series Could Be Cancelled Despite Top Ratingsپ
اگه کنسل بشه رسما نشون میده گیمن هرچقدر در بخش ادبیات موفقه کلا در بخش اقتباس از کارهاش نفرین شده است
چون دو تجربه قبلی از اقتباس آثارش هم موفق نبودن
 
  • Like
  • Smile
Reactions: ce7en44 and Taha75

Taha75

کاربر سایت
Jan 24, 2022
1,689
نام
طاها
احتمال کنسل شدن سریال Sandman، علی رغم بالا بودن میزان مخاطب وجود دارد.

The Sandman: Season Two? Netflix Series Could Be Cancelled Despite Top Ratings
نتفلیکس تو کنسل کردن استاد هستش . سریال فوق العاده زیبای مارکو پولو کنسل کرد . جای خفنی فصل دومش تمام شده بود مخاطب گذاشت تو کف .... لعنت بر نتفلیکس . مارکو با نمره 8 از 10 کنسل کرد به خاطر هزینه ها /// نمی دونم زیر هزینه ها گیر می کنه چرا می سازه .


سندمن که نمره اش هم 7.8 شده و پایین تر هم میاد
 

SiminSecret

کاربر سایت
Sep 7, 2010
4,886
نام
مهراد
امیدوارم کنسل بشه ... من هیچ جوره نمیتونم قسمت آخر سریال رو ببینم و دستم سمتش نمیره ... عجب مزخرف داغونی بود این سریال با بازیگرا و داستان و مسائل BLM و LGBT و ... شیت شویی بود برای خودش... تنها مزیت این سریال این بود که با دیدنش ترغیب شدم بشینم فصل پنج سریال لوسیفر ببینم که راضی تر هم هستم!
 

Evil

||| ǝʌıןɐ ןןıʇs ɯ,ı |||
کاربر سایت
Oct 2, 2005
942
نام
هادی

The Witcher

کاربر سایت
Nov 8, 2014
68
Luther چطوریه؟
اونطور که باید جواب نمی‌ده، بعد از یک فصل فقط می‌دیدم که تموم بشه و ازش خلاص شم. اگه واقعاً هیچ سریال درست و حسابی توی دست و بالت نیست و کار خاصی هم برای انجام دادن نداری با انتظارات نه چندان بالا برو سراغش.
 
  • Like
Reactions: Anakin and Taha75

Origami 2008

عضو تحریریه
Oct 2, 2014
5,600
نام
سپهر
Luther چطوریه؟

عالی؛ همزمان با شرلوک شروع شد. گهگاهی حتی از شرلوک هم بهتر می‌شود. به حرف هیچ کس دیگه گوش نده؛ یک درام جنایی ناب از شبکه بی بی سی و یک ادریس البا کاریزماتیک. بهترین تجربه من در کنار Killing.
 

mohammadl021

کاربر سایت
May 26, 2011
2,767
نام
محمد امین
دوستان جایی میشناسید مستند Legacy: The True Story of the LA Lakers با زیرنویس داشته باشه؟
قسمت 3 هرجا میگردم نیست
برای دوستداران بسکتبال چیز حقیه
 

Alkazar

کاربر سایت
Mar 1, 2012
3,170
نام
پویان
سلام
بعد از یک هفته فرصت کردم که چیزی برای قسمت آخر BCS بنویسم و از سریال محبوبم بگم.
بتر کال سال برای من رفت کنار سوپرانوز و مد من، به‌عنوان بهترین سریال‌های درامی که دیدم.
می‌خوام درباره قسمت آخر صحبت کنم و درباره تصمیمات شخصیت اصلی قصه تو این قسمت بنویسم.

ck2az9tfvoir-full.jpg

اول حس می‌کنم کمی لازمه درباره اتفاقات حقوقی قسمت آخر صحبت کنم.

وقتی جرمی اتفاق می‌افته. برخلاف اختلافات خصوصی افراد که به دادگاه عمومی (مدنی) می‌ره؛ جرم چون با مفهوم مجازات همراهه، به دادگاه کیفری می‌ره. اما قبل از نهاد دادگاه، نهادی وجود داره به‌نام دادسرا. در دادسرا، دادستان در رابطه با جرم رخ داده تحقیق می‌کنه، و به یک نفر اتهام انجام جرم رو می‌زنه. در این زمان، دادستان متهم را همراه با مدارک و با کیفرخواست که در اون مجازاتی رو برای مجرم مناسب می‌دونه رو به دادگاه میفرسته تا قاضی پرونده رو بررسی کنه و حکم صادر کنه. متهم در دادگاه از خودش دفاع می‌کنه و قاضی در نهایت حکم می‌ده. این حکم می‌تونه دقیق به اندازه همون مجازاتی که باشه که دادستان در کیفرخواست، درخواست کرده بود، یا ممکنه بیشتر یا کمتر باشه. یا ممکنه متهم تبرئه بشه. حالا گاهی دادستانی متهم رو که دستگیر می‌کنه، بهش می‌گه به جای اینکه بریم دادگاه و کلی برو و بیا داشته باشیم تا جرم تو اثبات بشه؛ تو اعتراف کن به جرم و من هم مجازات کمتری برای تو درخواست می‌کنم. اینجاست که متهم و کیلش با دادستان وارد مذاکره می‌شن.

اتفاقی که قسمت آخر رخ داد، همین بود. جیمی با دادستان وارد مذاکر میشه و موفق میشه مجازات درخواستی دادستانی رو تا 7 سال کاهش بده. که همه اش در طی یک تصمیم به باد می‌ره.
سریال با هوشمندی هرچه تمام، جیمی مک گیل/سال گودمن آب‌زیرکاه و زبون‌باز رو که همیشه بقیه رو از دادگاه می‌کشید بیرون، به دادگاه می‌کشه. همون حکایت خیاط هم در کوزه افتاد.
اما در قسمت آخر جیمی بعد از مذاکره با دادستانی و گرفتن یک معامله شیرین، ناگهان از تصمیمش برمی‌گرده و می‌زنه زیر میز.

حالا چرا جیمی تصمیم بگیره این کار رو انجام بده، به نظر من سه دلیل داره.

دلیل اول: عشق.

جیمی عاشق کیمه. از قسمت اول سریال این عشق رو دیدم. چند قسمت قبل، جیمی جون خودش رو با موندن کنار لالو به خطر انداخت تا از کیم مراقبت کنه. وقتی در قسمت آخر جیمی متوجه شد که فرصتی به وجود آمده کیم رو نجات بده و از مخمصه رها کنه، دست به اون تصمیم زد.


دلیل دوم: رستگاری
تو قسمت آخر با یک موتیف روبرو می‌شیم. موتیفی که در طی این قسمت چند بار تکرار میشه. و این تکرار هم عامدانه و با قصدی صورت می‌گیره.
در این قسمت جیمی از مایک و والتر می‌پرسه اگه به ماشین زمان دسترسی داشتن، چه چیزی رو تغییر می‌دادن. مایک یک جور جوب داد و والتر هم یک جور. بحث اینه که اگه به گذشته می‌رفتیم، چه چیز رو تغییر می‌دادیم. کدوم مسیر رو تغییر می‌دادیم و انتخاب دیگه‌ای می‌کردیم. آیا پشیمانی‌ای وجود داره در گذشته مون که بخواهیم تغییرش بدیم و ازش رو برگردونیم؟

در موتیف سوم، ما جیمی رو می‌بینیم که به دیدار برادر بزرگترش، چاک می‌ره. کمکش می‌کنه و گپی کوتاهی با همدیگه می‌زنند. چاک دز اینجا یه جمله مهم می‌گه: There is no shame in going back and change your path. جیمی می‌پرسه تو کی تا حالا مسیرت رو عوض کردی؟ و چاک میگه این گفتگو رو چندین بار داشتیم و همیشه به یک جا ختم می‌شه. سپس جیمی اینجا کتابی با نام ماشین زمان برای برادرش می‌گذاره. کتاب نو به نظر نمیاد و میشه گفت که دست دومه و خونده شده؛ احتمالا توسط جیمی.
موتیف ماشین زمان که ما در این قسمت می‌بینم، فکر یا بهتر بشه گفت که دغدغه‌ایه که جیمی در سال‌های متمادی با آدم‌های مختلف درباره‌اش بحث می‌کنه. سریال در اینجا می‌گه جیمی همیشه به این قضیه فکر می‌کرده و می‌کنه. این قضیه برای جیمی بارها تکرار شده و دغدغه جیمی در طی سالیان زیادی بوده. هربار که جیمی بحث ماشین زمان و تغییر گذشته رو با یک نفر پیش می‌کشه، جیمی در واقعا داره گفتگوهای قدیمی خودش با برادرش رو مرور می‌کنه و به حرف (یا حرف‌هایی) که اون بهش می‌زده، فکر می‌کنه.
جیمی در در قسمت آخر به این نتیجه می‌رسه که حق با برادرش بوده. بر تغییر دادن مسیر و تغییر گذشته هیچوقت دیر نیست. همیشه می‌شه به سمت رستگاری رفت. و جیمی بالاخره تصمیم می‌گیره گذشته بدش رو قبول کنه و تاوان گناه کارهای اشتباهش رو بپردازه.

jimmy_mcgill_y_kim_wexler.jpg_1074934756.jpg

دلیل سوم: غرور
جیمی در سطل زباله دستگیر می‌شه. بسته موبایل رو با سروصدا باز می‌کنه. پلیس با متلک مجبورش می‌کنه که در سطل رو باز کنه و جیمی کثیف و آلوده رو ببینه. تو جلسه دیدار با همسر هنک شریدر، همسر هنک، جیمی رو مسخره می‌کنه که تو سطل زباله دستگیرت کردند؟ جای تعجبی نیست.
هنگامی که جیمی تو بازداشتگاه پلیس قرار داره، مدام به خودس سرکوفت می‌زنه که اینطوری گرفتنت؟! اینطوری گرفتنت؟!
جیمی تحقیر شده! جیمی اما آدمی نست که اجازه بده کسی تحقیرش کنه. برادرش خواست جیمی رو تحقیر کنه، اما جیمی تو دادگاه، دو برابر تحقیرش کرد. جیمی حس کرد که هاوارد با ارائه شغل بهش تو HHM، داره توانایی های اون رو کوچیک می‌شماره، پس تو لابی مجتمع قضایی، سرش داد کشید.
جیمی گیر نمیفته! جیمی همیشه قصر دررفته! از دست کارتل، از دست والتر وایت و از دست خیلی‌های دیگه. حالا جیمی اما گیر افتاده.
درسته که جیمی تونست 7 سال حبس برای خودش مذاکره کنه. اما این شرایط به جیمی تحمیل شد. تو دادگاه آلباکورکی، جیمی با حرف زدن و شهادت خودش، زیر میز می‌زنه. همه چیز رو بهم می‌ریزه. هنگامی که جیمی به صندلی خودش برمیگرده به چهره جیمی دقت کنید. وکیل جیمی و نمایندگان دادستانی شروع کردن به داد زدن سر همدیگه و بحث و جدل بالا گرفته، قاضی داره بلند بلند حرف می‌زنه... جیمی اما ساکت و آرام به صندلی خودش برگشت.

جیمی مک‌گیل یک بار دیگه همه رو بهم ریخته. یک بار دیگه اوضاع رو اونجوری که خودش میخواسته همه چیز رو پیش برده، تا جای ممکنی که تونسته. جیمی بار دیگه بازی رو بهم ریخته. پس وقتی حکم سنگینی هم می‌گیره، براش فرقی نداره، چون جیمی مغرورانه به خودش می‌گه این کاریه که خودم کردم! می‌تونستم برم، ولی برگشتم. من شهادت دادم، اعتراف کردم و تسلیم شدم، چون خودم خواستم. من خودم، خودم رو گیر انداختم. همه‌اش انتخاب خودم بود. کسی من رو مجبور نکرد. اینجاست که جیمی آرامش پیدا می‌کنه.

جیمی تو زندان آسوده‌خاطره. می‌دونه که کیم الان حالش خوبه و از مخمصه بیرون اومده. می‌دونه که مسیر درست رو انتخاب کرده و سعی کرد تاوان گذشته‌اش رو بده و از همه مهم‌تر، تمام این‌ها انتخاب و تصمیم خودش بود.

شخصیت جیمی مک‌گیل/سال گودمن از عمیق‌ترین، پچیده‌ترین، خوش‌پرداخت‌ترین و جذاب‌ترین شخصیت‌های یک قصه درام بود که من تا حالا تو در یک اثر سینمایی (در معنای کلی، اعم از فیلم و سریال) دیدم. نقش‌آفرینی فوق‌العاده باب اودنکرک هم در ماندگاری این شخصیت در ذهن تمام سریال‌بین‌ها انکارناشدنیه. امیدوارم هم باب و هم ری‌آ سیهورن امی و گلدن گلوب رو بگیره امسال.

rhea-seehorn.jpg

بتر کال سال از جنس اون سریال‌های درامی بود که از اواخر دهه نود و اوایل 2000 با پخش سوپرانوز و وایر آغاز شدند، با Six feet Under و مد من ادامه پیدا کردند و در دهه اخیر کم‌فروغ شدند. بریکنیگ بد از سریال‌های متاخر این دسته از سریا‌ل‌های درام بود که به‌شکل ناگهانی محبوبیتی جهانی کسب کرد و شاید محبوب‌ترین و پربیننده‌ترین سریال از میان سریال‌هایی بود که در این چند خط نام بردم. به نظرم بتر کال سال، آخرین سریال از اون جنس قصه‌گویی‌های عمیق و طولانیه که فکر نکنم بتونیم دیگه شبیه‌شون رو ببینیم؛ مگر خود ونیس گیلیان و پیتر گولد دوباره تصمیم بگیرند یک مجموعه جدید خلق کنند.
 
آخرین ویرایش:

Origami 2008

عضو تحریریه
Oct 2, 2014
5,600
نام
سپهر
سلام
بعد از یک هفته فرصت کردم که چیزی برای قسمت آخر BCS بنویسم و از سریال محبوبم بگم.
بتر کال سال برای من رفت کنار سوپرانوز و مد من، به‌عنوان بهترین سریال‌های درامی که دیدم.
می‌خوام درباره قسمت آخر صحبت کنم و درباره تصمیمات شخصیت اصلی قصه تو این قسمت بنویسم.


اول حس می‌کنم کمی لازمه درباره اتفاقات حقوقی قسمت آخر صحبت کنم.

وقتی جرمی اتفاق می‌افته. برخلاف اختلافات خصوصی افراد که به دادگاه عمومی (مدنی) می‌ره؛ جرم چون با مفهوم مجازات همراهه، به دادگاه کیفری می‌ره. اما قبل از نهاد دادگاه، نهادی وجود داره به‌نام دادسرا. در دادسرا، دادستان در رابطه با جرم رخ داده تحقیق می‌کنه، و به یک نفر اتهام انجام جرم رو می‌زنه. در این زمان، دادستان متهم را همراه با مدارک و با کیفرخواست که در اون مجازاتی رو برای مجرم مناسب می‌دونه رو به دادگاه میفرسته تا قاضی پرونده رو بررسی کنه و حکم صادر کنه. متهم در دادگاه از خودش دفاع می‌کنه و قاضی در نهایت حکم می‌ده. این حکم می‌تونه دقیق به اندازه همون مجازاتی که باشه که دادستان در کیفرخواست، درخواست کرده بود، یا ممکنه بیشتر یا کمتر باشه. یا ممکنه متهم تبرئه بشه. حالا گاهی دادستانی متهم رو که دستگیر می‌کنه، بهش می‌گه به جای اینکه بریم دادگاه و کلی برو و بیا داشته باشیم تا جرم تو اثبات بشه؛ تو اعتراف کن به جرم و من هم مجازات کمتری برای تو درخواست می‌کنم. اینجاست که متهم و کیلش با دادستان وارد مذاکره می‌شن.

اتفاقی که قسمت آخر رخ داد، همین بود. جیمی با دادستان وارد مذاکر میشه و موفق میشه مجازات درخواستی دادستانی رو تا 7 سال کاهش بده. که همه اش در طی یک تصمیم به باد می‌ره.
سریال با هوشمندی هرچه تمام، جیمی مک گیل/سال گودمن آب‌زیرکاه و زبون‌باز رو که همیشه بقیه رو از دادگاه می‌کشید بیرون، به دادگاه می‌کشه. همون حکایت خیاط هم در کوزه افتاد.
اما در قسمت آخر جیمی بعد از مذاکره با دادستانی و گرفتن یک معامله شیرین، ناگهان از تصمیمش برمی‌گرده و می‌زنه زیر میز.

حالا چرا جیمی تصمیم بگیره این کار رو انجام بده، به نظر من سه دلیل داره.

دلیل اول: عشق.

جیمی عاشق کیمه. از قسمت اول سریال این عشق رو دیدم. چند قسمت قبل، جیمی جون خودش رو با موندن کنار لالو به خطر انداخت تا از کیم مراقبت کنه. وقتی در قسمت آخر جیمی متوجه شد که فرصتی به وجود آمده کیم رو نجات بده و از مخمصه رها کنه، دست به اون تصمیم زد.


دلیل دوم: رستگاری
تو قسمت آخر با یک موتیف روبرو می‌شیم. موتیفی که در طی این قسمت چند بار تکرار میشه. و این تکرار هم عامدانه و با قصدی صورت می‌گیره.
در این قسمت جیمی از مایک و والتر می‌پرسه اگه به ماشین زمان دسترسی داشتن، چه چیزی رو تغییر می‌دادن. مایک یک جور جوب داد و والتر هم یک جور. بحث اینه که اگه به گذشته می‌رفتیم، چه چیز رو تغییر می‌دادیم. کدوم مسیر رو تغییر می‌دادیم و انتخاب دیگه‌ای می‌کردیم. آیا پشیمانی‌ای وجود داره در گذشته مون که بخواهیم تغییرش بدیم و ازش رو برگردونیم؟

در موتیف سوم، ما جیمی رو می‌بینیم که به دیدار برادر بزرگترش، چاک می‌ره. کمکش می‌کنه و گپی کوتاهی با همدیگه می‌زنند. چاک دز اینجا یه جمله مهم می‌گه: There is no shame in going back and change your path. جیمی می‌پرسه تو کی تا حالا مسیرت رو عوض کردی؟ و چاک میگه این گفتگو رو چندین بار داشتیم و همیشه به یک جا ختم می‌شه. سپس جیمی اینجا کتابی با نام ماشین زمان برای برادرش می‌گذاره. کتاب نو به نظر نمیاد و میشه گفت که دست دومه و خونده شده؛ احتمالا توسط جیمی.
موتیف ماشین زمان که ما در این قسمت می‌بینم، فکر یا بهتر بشه گفت که دغدغه‌ایه که جیمی در سال‌های متمادی با آدم‌های مختلف درباره‌اش بحث می‌کنه. سریال در اینجا می‌گه جیمی همیشه به این قضیه فکر می‌کرده و می‌کنه. این قضیه برای جیمی بارها تکرار شده و دغدغه جیمی در طی سالیان زیادی بوده. هربار که جیمی بحث ماشین زمان و تغییر گذشته رو با یک نفر پیش می‌کشه، جیمی در واقعا داره گفتگوهای قدیمی خودش با برادرش رو مرور می‌کنه و به حرف (یا حرف‌هایی) که اون بهش می‌زده، فکر می‌کنه.
جیمی در در قسمت آخر به این نتیجه می‌رسه که حق با برادرش بوده. بر تغییر دادن مسیر و تغییر گذشته هیچوقت دیر نیست. همیشه می‌شه به سمت رستگاری رفت. و جیمی بالاخره تصمیم می‌گیره گذشته بدش رو قبول کنه و تاوان گناه کارهای اشتباهش رو بپردازه.


دلیل سوم: غرور
جیمی در سطل زباله دستگیر می‌شه. بسته موبایل رو با سروصدا باز می‌کنه. پلیس با متلک مجبورش می‌کنه که در سطل رو باز کنه و جیمی کثیف و آلوده رو ببینه. تو جلسه دیدار با همسر هنک شریدر، همسر هنک، جیمی رو مسخره می‌کنه که تو سطل زباله دستگیرت کردند؟ جای تعجبی نیست.
هنگامی که جیمی تو بازداشتگاه پلیس قرار داره، مدام به خودس سرکوفت می‌زنه که اینطوری گرفتنت؟! اینطوری گرفتنت؟!
جیمی تحقیر شده! جیمی اما آدمی نست که اجازه بده کسی تحقیرش کنه. برادرش خواست جیمی رو تحقیر کنه، اما جیمی تو دادگاه، دو برابر تحقیرش کرد. جیمی حس کرد که هاوارد با ارائه شغل بهش تو HHM، داره توانایی های اون رو کوچیک می‌شماره، پس تو لابی مجتمع قضایی، سرش داد کشید.
جیمی گیر نمیفته! جیمی همیشه قصر دررفته! از دست کارتل، از دست والتر وایت و از دست خیلی‌های دیگه. حالا جیمی اما گیر افتاده.
درسته که جیمی تونست 7 سال حبس برای خودش مذاکره کنه. اما این شرایط به جیمی تحمیل شد. تو دادگاه آلباکورکی، جیمی با حرف زدن و شهادت خودش، زیر میز می‌زنه. همه چیز رو بهم می‌ریزه. هنگامی که جیمی به صندلی خودش برمیگرده به چهره جیمی دقت کنید. وکیل جیمی و نمایندگان دادستانی شروع کردن به داد زدن سر همدیگه و بحث و جدل بالا گرفته، قاضی داره بلند بلند حرف می‌زنه... جیمی اما ساکت و آرام به صندلی خودش برگشت.

جیمی مک‌گیل یک بار دیگه همه رو بهم ریخته. یک بار دیگه اوضاع رو اونجوری که خودش میخواسته همه چیز رو پیش برده، تا جای ممکنی که تونسته. جیمی بار دیگه بازی رو بهم ریخته. پس وقتی حکم سنگینی هم می‌گیره، براش فرقی نداره، چون جیمی مغرورانه به خودش می‌گه این کاریه که خودم کردم! می‌تونستم برم، ولی برگشتم. من شهادت دادم، اعتراف کردم و تسلیم شدم، چون خودم خواستم. من خودم، خودم رو گیر انداختم. همه‌اش انتخاب خودم بود. کسی من رو مجبور نکرد. اینجاست که جیمی آرامش پیدا می‌کنه.

جیمی تو زندان آسوده‌خاطره. می‌دونه که کیم الان حالش خوبه و از مخمصه بیرون اومده. می‌دونه که مسیر درست رو انتخاب کرده و سعی کرد تاوان گذشته‌اش رو بده و از همه مهم‌تر، تمام این‌ها انتخاب و تصمیم خودش بود.

شخصیت جیمی مک‌گیل/سال گودمن از عمیق‌ترین، پچیده‌ترین، خوش‌پرداخت‌ترین و جذاب‌ترین شخصیت‌های یک قصه درام بود که من تا حالا تو در یک اثر سینمایی (در معنای کلی، اعم از فیلم و سریال) دیدم. نقش‌آفرینی فوق‌العاده باب اودنکرک هم در ماندگاری این شخصیت در ذهن تمام سریال‌بین‌ها انکارناشدنیه. امیدوارم هم باب و هم ری‌آ سیهورن امی و گلدن گلوب رو بگیره امسال.


بتر کال سال از جنس اون سریال‌های درامی بود که از اواخر دهه نود و اوایل 2000 با پخش سوپرانوز و وایر آغاز شدند، با Six feet Under و مد من ادامه پیدا کردند و در دهه اخیر کم‌فروغ شدند. بریکنیگ بد از سریال‌های متاخر این دسته از سریا‌ل‌های درام بود که به‌شکل ناگهانی محبوبیتی جهانی کسب کرد و شاید محبوب‌ترین و پربیننده‌ترین سریال از میان سریال‌هایی بود که در این چند خط نام بردم. به نظرم بتر کال سال، آخرین سریال از اون جنس قصه‌گویی‌های عمیق و طولانیه که فکر نکنم بتونیم دیگه شبیه‌شون رو ببینیم؛ مگر خود ونیس گیلیان و پیتر گولد دوباره تصمیم بگیرند یک مجموعه جدید خلق کنند.

فکر کنم وکالت می‌خونی؛ امیدوارم در حرفه خود از شخصیت دو قطبی جیمی مک‌گیل الگو نگیری! :D موفق باشید
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر