Unpopular Opinion Center | [قوانین پست اول مطالعه شود]

وضعیت
گفتگو بسته شده و امکان ارسال پاسخ وجود ندارد.

Z-fan

▲‌ Triforce of Wisdom ▲
ناظم انجمن
Jul 10, 2013
12,394
نام
سید محمد حسین
wtkdyvsmn0l61.jpg

با عرض سلام خدمت همه کاربرهای عزیز این انجمن
احتمالا برای شما هم شده که سلیقه گیمینگ تون و نظرات تون در مورد مباحث مختلف با چیزی که به صورت عمومی مورد قبوله اختلاف زیادی داره. نظر شما نظر منفور و ناپسندیه و با جریان غالب همخونی نداره.​

این جا جاییه که میتونید این نظرات تون رو بدون هیچ پیش داشت و رودربایستی ای به اشتراک بذارید​


چند تا قانون رو باید رعایت کنید در این خصوص :
  1. قبل از هر چیز تو متن نظراتتون احترام به سلایق همدیگه رو مد نظر قرار بدید و سعی کنید به هیچ وجه متن تون جنبه توهین آمیزی نداشته باشه
  2. نظر Unpopular شما باید فقط در مورد ویدیوگیم باشه.
  3. مهم تر از قانون قبل، حتما نظرتون Unpopular Opinion باشه. این که بگید Ride to Hell Retribiution بازی مزخرفی بود یا این بازی ای که هفتصد تا نمره کامل و کلی جایزه برده بهترین بازی تاریخه، Unpopular Opinion محسوب نمیشن. حتی اگه ده بیست نفر یه گوشه ای خلافش رو بهتون گفته باشند.
  4. به هیچ وجه نظرات همدیگه رو جهت تمسخر و ایجاد بحث و درگیری نقل قول نکنید. اگه کسی با احترام نظرشو در مورد چیزی گفته که مخالف نظر شماست، شما حق ندارید با بی احترامی باهاش برخورد کنید. و اگه نظر شخصی با بی احترامی همراه بود، پست مربوطه رو گزارش کنید تا رسیدگی شه
  5. و مهم تر از هر چیز از قوانین کلی انجمن نظیر ادبیات مناسب، عدم ارسال پست های سیاسی و مذهبی، ارسال عکس های حجیم و... حتما رعایت کنید


موفق باشید.
 
آخرین ویرایش:

MCMILAN

کاربر سایت
Sep 1, 2011
139
نام
رامین
سلام
به رسم‌ خارج از تاپیک یه آدرس بپرسم:D
دوستان راحت ترین مسیر از راه آهن به سمت خیابون دماوند (پایگاه شهید خضرایی) چیه
پیشاپیش ممنون از پاسخگوییتون
 

DoomedToKill

کاربر سایت
Oct 1, 2020
1,968
یک کتاب فلسفی میخوندم و نقل قول جالبی از اپیکور، فیلسوف یونانی نوشته بود درباره نترسیدن از مرگ که شاید unpopular باشه از نظر عده ای؛
از مرگ نباید ترسید؛ زیرا وقتی من هستم، مرگ نیست و وقتی مرگ هست، من دیگر وجود ندارم
 

hamid_barca

کاربر سایت
Dec 23, 2006
3,908
یک کتاب فلسفی میخوندم و نقل قول جالبی از اپیکور، فیلسوف یونانی نوشته بود درباره نترسیدن از مرگ که شاید unpopular باشه از نظر عده ای؛
از مرگ نباید ترسید؛ زیرا وقتی من هستم، مرگ نیست و وقتی مرگ هست، من دیگر وجود ندارم
خب ما دقیقا از همین میترسیم.از اینکه فکر کنیم این جایی که الان میشناسیم دیگه نیستیم :|
 

DoomedToKill

کاربر سایت
Oct 1, 2020
1,968
خب ما دقیقا از همین میترسیم.از اینکه فکر کنیم این جایی که الان میشناسیم دیگه نیستیم :|
دلیل ترسیدنت؛ وابستگی، احساسات، عواطف و تعلقاتی که به این دنیا(ی‌مادی) داری
وقتی تو و منی نباشیم این دنیا اهمیتی نخواهد داشت برای ما (اگر زندگی بعد از مرگ اینجا نادیده بگیریم)

تو می‌ترسی چون وجود داری (فکر میکنی) وقتی تویی نباشی ترسی هم نخواهد بود
 

hamid_barca

کاربر سایت
Dec 23, 2006
3,908
دلیل ترسیدنت؛ وابستگی، احساسات، عواطف و تعلقاتی که به این دنیا(ی‌مادی) داری
وقتی تو و منی نباشیم این دنیا اهمیتی نخواهد داشت برای ما (اگر زندگی بعد از مرگ اینجا نادیده بگیریم)

تو می‌ترسی چون وجود داری (فکر میکنی) وقتی تویی نباشی ترسی هم نخواهد بود
متوجه حرفت هستم(فکر کنم البته :D ) ولی من حرفم اینه که ترس ما از فکر کردن بهش هست اونم تو این لحظه که هنوز وجود داریم.
 

m.a.t

کاربر سایت
Dec 31, 2005
3,124
نام
محمد علی
سلام
به رسم‌ خارج از تاپیک یه آدرس بپرسم:D
دوستان راحت ترین مسیر از راه آهن به سمت خیابون دماوند (پایگاه شهید خضرایی) چیه
پیشاپیش ممنون از پاسخگوییتون
سلام برادر
از میدان راه آهن سوار BRT های تجریش شو
بعد ایستگاه چهار راه ولی‌عصر پیاده شده و سوار BRT‌ های سمت شرق بشو و ایستگاه شهید فتحنایی (اولین ایستگاه بعد از بزرگراه امام علی) پیاده شو و چند قدم پیاده روی کن تا مقصد
اگر هم اشتباهی BRT‌ های سمت غرب رو سوار شدی، اشکالی نداره. جلوی پایگاه مقداد پیاده شو، اونجا یه چای خرمایی در خدمت باشیم.
 

MCMILAN

کاربر سایت
Sep 1, 2011
139
نام
رامین
سلام برادر
از میدان راه آهن سوار BRT های تجریش شو
بعد ایستگاه چهار راه ولی‌عصر پیاده شده و سوار BRT‌ های سمت شرق بشو و ایستگاه شهید فتحنایی (اولین ایستگاه بعد از بزرگراه امام علی) پیاده شو و چند قدم پیاده روی کن تا مقصد
اگر هم اشتباهی BRT‌ های سمت غرب رو سوار شدی، اشکالی نداره. جلوی پایگاه مقداد پیاده شو، اونجا یه چای خرمایی در خدمت باشیم.
ممنون
البته پایگاه نیروی هوایی ارتش هست اونجا برای کارای مربوط به سربازی میرم
 
  • Like
Reactions: m.a.t

graywolf

کاربر سایت
Jun 1, 2007
1,185
نام
احمد
رنگ پوست و چشم آبی و موهای طلایی و ... به خودی خودش نه زشته و نه زیبا.
اما رسانه، رفاه و پیشرفت صنعتی غرب باعث شده این طور به نظر برسند.
هزاران سال پیش که مردم مصر یا ایران قدرت اصلی جهان رو در دست داشتند معیارهای زیبایی با امروز فرق داشته.
اصلا تا بوده همین بوده. بهترین مثال برای این تغییرات که به عمر همه ما قد میده صنعت مد هست.
tip70.jpg
Tc3ZGVkYjg0M.jpg
تو دهه شصت شلورهای ساسون دار و مانتوهای اُپل دار رو بورس بود. الان از دید ما خیلی تیپ های خز و زشتی ممکن به نظر برسه ولی تو دوره خودش کلی کلاس داشته و باحال به نظر میرسید.
a1f54f12-2d5a-4f3e-b884-53f3a01143dd.jpg
images (12).jpeg
موهای سیخ سیخی و کلیپس تو دهه هشتاد حسابی جذاب بود و دخترا و پسرا تلاش زیادی برای فشن شدن میکردن. آرایش های افراطی دخترها و ژل و تافت برای پسرها یه ترند محبوب بود.
الان اما این تیپ ها سمی به نظر میرسه اما در زمان خودش اصلا چنین حسی رو منتقل نمیکرد. دهه شصت رو خوب یادم نمیاد ولی فشن و کلیپس رو کاملا یادمه و حتی خودمم یه زمانی چنین تیپی میزدم و از نظرم جذاب و فوق العاده به نظر میرسید.
1632029550_E7wB6.jpg
یادمه اولین باری که چنین مدل مویی رو دیدم تو متروی تجریش بود و از نظرم یه جورایی خیلی عجب و احمقانه به نظر میرسید ولی در کمتر از یک سال به حدی همه گیر شد که خودمم موهام رو این مدلی کوتاه میکردم.

بزودی مدهای جدیدی میاد و لباس ها و آرایش های امروزی رو میشوره و میبره و تبدیل به تیپ های سمی میکنه.

رفاهی که سالهاست غرب داشته در شکل‌گیری این ذهنیت کمک زیادی کرده و رسانه هاشون باعث شکل گیری یک ذهنیت در دید عمومی جهان شدن و اکثر شرکت های تولید پوشاک و مد متعلق به غرب هست(نوش‌جونشون زرنگ بودن بهش رسیدن)

مردم کره شمالی و کره جنوبی از یک نژاد هستند ولی رفاه اجتماعی و اقتصادی باعث شده چهره و تیپ مردم کره جنوبی بهتر به نظر برسه و برعکس چهره مردم کره شمالی انگار متعلق به ۳۰ سال پیش هست.
nkor_custom-169879bdc8c717627d3cadcb508e11a78a81ab57.jpg
Hagwons_in_South_Korea-530x343.jpg
تغذیه خوب،پوست شفاف تر، لباس مد روز و مرتب تر و چهره های با اعتماد به نفس، همه حاصل اقتصاد و فرهنگ هست. دقیقاً نقطه مقابل کره شمالی.
کافیه یهو چرخ گردون بچرخه و کشورهای غربی به مشکلات شدید اقتصادی و اجتماعی بخورن و مثلا آفریقا و یا چین و یا هند با اختلاف زیاد قدرت اول جهان بشن و بتونن رسانه و صنعت مد و اقتصاد جهانی رو به دست بگیرند. در کمتر از دو دهه تمام باورهای ما عوض میشه و مردم سفید پوست چشم رنگی تبدیل میشن به چهره های معمولی و حتی زشت.
 

<Professional>

کاربر سایت
Dec 16, 2012
184
منم دیگه بعد یک سال واقعاً نمی‌تونم تو خودم نگه دارم و یه پست طویل و بی ربط رو با اجازه همینجا می‌فرستم کمی تخلیه شم: :D

آقا من از پارسال عاشق یه دختره تو لبمون شده بودم و این خیلی سیگنالای متناقضی می‌فرستاد و تا 1 سال با اینکه رو یه پروژه بودیم من اصلاً نمی‌تونستم تشخیص بدم این از من متنفره یا اونم علاقه داره و این سیگنالایی که حس می‌کنم توهم من نیست!

فکر کنم آخرین آپدیتی که راجع به این موضوع فرستادم تابستون بود که یه پروژه مشترک باهاش داشتم! خلاصه همینطور من هیچی نگفتم و در حد سلام و بحث صرفاً کاری ادامه داشت رابطمون تا اینکه این ترم شروع شد! اول ترم خود این دختره آیدی فیسبوک منو از دوستم گرفته بود که باهام کانکت بشه. بعد من یکی دوبار آیدی کارت دانشگاه رو یادم رفته بود بیارم و نمی‌تونستم وارد ساختمون لب بشم و تو مسنجر فیسبوک به این پیام می‌دادم که اگر هست در رو برام باز کنه و اینطوری آروم آروم ارتباطمون تو مسنجر بیشتر شد. از طرفیم من کلاً این ترم زمانبندی درس و زندگیم خیلی نابود شده و خیلی روزایی که می‌خوام برم لب، ساعت 4-5 بعد از ظهر می‌رم و شب ساعت 12-1 برمی‌گردم. تو اون تایم معمولاً همه‌ی بچه‌های لب رفتن خونه غیر از من و این فرد مورد نظر! خلاصه این دختره شروع کرد چندبار وقتی همه رفته بودن به بهونه‌های مختلف صحبت رو شروع کردن و منم که از خدا خواسته با روی خیلی خوش صحبتو ادامه می‌دادم، جوری که هربار صحبت می‌کردیم قشنگ 3-4 ساعت حرف می‌زدیم و باهم از لب می‌رفتیم تا جایی که مسیرمون یکی بود!

همینطور برای 3 ماه گذشته این داستان ادامه دار بوده. من معمولاً یه روز درمیون می‌رم لب و تقریباً هرروزی که نمی‌رم بهم پیام می‌ده یا سوالی می‌پرسه یا همینطوری می‌گه امروز نمیای؟ در کل هربارم من نمی‌رم لب توی پیامش میگه امروز حالش بابت فیدبک سوپروایزر یا اینکه نتونسته خوب کار کنه بده و من هربار کلی بهش اعتماد به نفس باید بدم که نه خیلیم کارت خوبه و نباید بابت همچین چیزی ناراحت باشی و فلان. علاوه بر اون، حتی سر کلاس مشترکون یا میتینگای گروهی لب هم با اینکه کنار هم می‌شینیم، بهم کلی تکست می‌دیم. خیلی روزا هم می‌ریم باهم کافی می‌گیریم وسط کار و تقریباً خیلی روتین شده این داستان.

حالا مشکلی که هست اینه که این طرف جلوی بقیه بچه‌های لب یا کلاس برخوردش با من زمین تا آسمون فرق داره تا وقتی تنهاییم. مثلاً می‌رم تو کلاس سلام می‌کنم حتی جواب سلامم نمی‌ده و 5 دقیقه بعدش تو فیسبوک تکست می‌ده! از اون طرفم اکثر وقتایی که می‌خواد باهام صحبت کنه بهم می‌گه می‌تونی بیای بیرون لب صحبت کنیم. اگر هدفش فقط یه دوستی عادی بین دوتا همکار تو لب هست نمی‌دونم چرا دوست نداره کسی متوجه بشه!

الان حس می‌کنم سیگنالایی که دارم می‌گیرم دیگه واقعاً خیلی قوی ترن. مثلاً اوایل هفته من پرزنتیشن داشتم سر کلاس و اصلاً نتونسته بودم بخوام و شبش که برگشته بودم خونه تکست داده بود لطفاً خوب بخواب که خواب خوب قدم اوله برای productive بودن. این یه گربه هم داره و دیروز گربشو برده بوده یه جراحی کرده بودن. امروز که پیام داد میای لب یا نه گفتم خستم و از خونه کار می‌کنم و حال گربشو پرسیدم. بعدش جواب داده حال گربه خوبه و امیدوارم یه وقتی که تایمت آزاده بیای خونم و گربه رو ببینی. منم جواب دادم حتماً و خیلی دوست دارم گربتو ببینم و دیگه چیزی نگفت! برام سواله که مثلاً چرا نگفته گربه رو بیارم بیرون یه بار ببینی!

حالا 2 تا داستان هست که من همچنان مطمئن نیستم نیت فرد مورد نظر چیه: یکی اینکه ایشون از وایفوهای شرق آسیا هستن و من نمی‌دونم این دعوت به خونه برای دیدن گربه و صحبت 3 ساعته در روز با کسی توی کالچر اینا به معنی اینه که اونم به من علاقه ای داره یا صرفاً می‌خواد باهام دوست عادی باشه! دومین داستانم اینه که اون اوایل چندبار گفته بود ازدواج کرده و شوهرش تو یه دانشگاه دیگست و تو لانگ دیستنسن. یه پسری ماهی یه بار مثلاً میاد تو لب که کنار هم دارن گیم می‌زنن تو لب (!) و میرن غذا می‌خورن و میان، جالبم هست روزایی که اون طرف تو لبه حتی منو می‌بینه سلامم نمی‌کنه و یه بارم یه تکستی داده بودم اون روزی که پسره اومده بود و تا چندروز بعد حتی seen هم نکرد تکستمو. ولی این دوتا اصلاً صدای حرفاشون که میاد یا رفتارشون جوری نیست که مطمئن باشم شوهرشه! یعنی فقط گیم می‌زنن و هیچ ارتباط فیزیکالی من ندیدم بینشون. مثلاً یه بارم تو صحبتاش می‌گفت خیلی منتظرم پروژه جدیدم تموم شه و یه هفته با دوستام برم مسافرت، خیلی برام عجیبه که اگه واقعاً ازدواج کرده چرا مثلاً نمی‌گه دوست دارم با شوهرم برم مسافرت؟ واقعاً هم می‌ترسم این سوال رو مستقیم ازش بپرسم و جوابی بگیرم که دوست ندارم بشنوم و emotional damage سنگینی بخورم. فرض رو همون گذاشتم که با طرف فقط دوسته و ارتباطشونم زیاد نیست!

خیلی پست طولانی شد! در کل من به شدت به این طرف علاقه دارم و تو این 1سال انقدر فکرم پیش این بوده که به هیچ دختر دیگه ای فکرم نمی‌کنم! اگر احیاناً پیشنهادی دارید که تو این وضعیت چیکار باید کرد که به فنا نرم به شدت استقبال می‌کنم! با تشکر :D
 

BatmanGame

Only DC
کاربر سایت
Jun 7, 2011
1,600
نام
Omid
منم دیگه بعد یک سال واقعاً نمی‌تونم تو خودم نگه دارم و یه پست طویل و بی ربط رو با اجازه همینجا می‌فرستم کمی تخلیه شم: :D

خیلی پست طولانی شد! در کل من به شدت به این طرف علاقه دارم و تو این 1سال انقدر فکرم پیش این بوده که به هیچ دختر دیگه ای فکرم نمی‌کنم! اگر احیاناً پیشنهادی دارید که تو این وضعیت چیکار باید کرد که به فنا نرم به شدت استقبال می‌کنم! با تشکر :D

اشتباهت همین‌جاست، مرد ها در لحظه میتونن حداقل به ۵ الی ۱۰ زن فکر کنن، اینجوری حتما تو یه سال به یه نتیجه میرسی ، قابلیت هات رو دست کم نگیر 😎
 

Batsy

“Tots Units Fem Força” «Més que un club»
کاربر سایت
Apr 29, 2008
3,278
منم دیگه بعد یک سال واقعاً نمی‌تونم تو خودم نگه دارم و یه پست طویل و بی ربط رو با اجازه همینجا می‌فرستم کمی تخلیه شم: :D

آقا من از پارسال عاشق یه دختره تو لبمون شده بودم و این خیلی سیگنالای متناقضی می‌فرستاد و تا 1 سال با اینکه رو یه پروژه بودیم من اصلاً نمی‌تونستم تشخیص بدم این از من متنفره یا اونم علاقه داره و این سیگنالایی که حس می‌کنم توهم من نیست!

فکر کنم آخرین آپدیتی که راجع به این موضوع فرستادم تابستون بود که یه پروژه مشترک باهاش داشتم! خلاصه همینطور من هیچی نگفتم و در حد سلام و بحث صرفاً کاری ادامه داشت رابطمون تا اینکه این ترم شروع شد! اول ترم خود این دختره آیدی فیسبوک منو از دوستم گرفته بود که باهام کانکت بشه. بعد من یکی دوبار آیدی کارت دانشگاه رو یادم رفته بود بیارم و نمی‌تونستم وارد ساختمون لب بشم و تو مسنجر فیسبوک به این پیام می‌دادم که اگر هست در رو برام باز کنه و اینطوری آروم آروم ارتباطمون تو مسنجر بیشتر شد. از طرفیم من کلاً این ترم زمانبندی درس و زندگیم خیلی نابود شده و خیلی روزایی که می‌خوام برم لب، ساعت 4-5 بعد از ظهر می‌رم و شب ساعت 12-1 برمی‌گردم. تو اون تایم معمولاً همه‌ی بچه‌های لب رفتن خونه غیر از من و این فرد مورد نظر! خلاصه این دختره شروع کرد چندبار وقتی همه رفته بودن به بهونه‌های مختلف صحبت رو شروع کردن و منم که از خدا خواسته با روی خیلی خوش صحبتو ادامه می‌دادم، جوری که هربار صحبت می‌کردیم قشنگ 3-4 ساعت حرف می‌زدیم و باهم از لب می‌رفتیم تا جایی که مسیرمون یکی بود!

همینطور برای 3 ماه گذشته این داستان ادامه دار بوده. من معمولاً یه روز درمیون می‌رم لب و تقریباً هرروزی که نمی‌رم بهم پیام می‌ده یا سوالی می‌پرسه یا همینطوری می‌گه امروز نمیای؟ در کل هربارم من نمی‌رم لب توی پیامش میگه امروز حالش بابت فیدبک سوپروایزر یا اینکه نتونسته خوب کار کنه بده و من هربار کلی بهش اعتماد به نفس باید بدم که نه خیلیم کارت خوبه و نباید بابت همچین چیزی ناراحت باشی و فلان. علاوه بر اون، حتی سر کلاس مشترکون یا میتینگای گروهی لب هم با اینکه کنار هم می‌شینیم، بهم کلی تکست می‌دیم. خیلی روزا هم می‌ریم باهم کافی می‌گیریم وسط کار و تقریباً خیلی روتین شده این داستان.

حالا مشکلی که هست اینه که این طرف جلوی بقیه بچه‌های لب یا کلاس برخوردش با من زمین تا آسمون فرق داره تا وقتی تنهاییم. مثلاً می‌رم تو کلاس سلام می‌کنم حتی جواب سلامم نمی‌ده و 5 دقیقه بعدش تو فیسبوک تکست می‌ده! از اون طرفم اکثر وقتایی که می‌خواد باهام صحبت کنه بهم می‌گه می‌تونی بیای بیرون لب صحبت کنیم. اگر هدفش فقط یه دوستی عادی بین دوتا همکار تو لب هست نمی‌دونم چرا دوست نداره کسی متوجه بشه!

الان حس می‌کنم سیگنالایی که دارم می‌گیرم دیگه واقعاً خیلی قوی ترن. مثلاً اوایل هفته من پرزنتیشن داشتم سر کلاس و اصلاً نتونسته بودم بخوام و شبش که برگشته بودم خونه تکست داده بود لطفاً خوب بخواب که خواب خوب قدم اوله برای productive بودن. این یه گربه هم داره و دیروز گربشو برده بوده یه جراحی کرده بودن. امروز که پیام داد میای لب یا نه گفتم خستم و از خونه کار می‌کنم و حال گربشو پرسیدم. بعدش جواب داده حال گربه خوبه و امیدوارم یه وقتی که تایمت آزاده بیای خونم و گربه رو ببینی. منم جواب دادم حتماً و خیلی دوست دارم گربتو ببینم و دیگه چیزی نگفت! برام سواله که مثلاً چرا نگفته گربه رو بیارم بیرون یه بار ببینی!

حالا 2 تا داستان هست که من همچنان مطمئن نیستم نیت فرد مورد نظر چیه: یکی اینکه ایشون از وایفوهای شرق آسیا هستن و من نمی‌دونم این دعوت به خونه برای دیدن گربه و صحبت 3 ساعته در روز با کسی توی کالچر اینا به معنی اینه که اونم به من علاقه ای داره یا صرفاً می‌خواد باهام دوست عادی باشه! دومین داستانم اینه که اون اوایل چندبار گفته بود ازدواج کرده و شوهرش تو یه دانشگاه دیگست و تو لانگ دیستنسن. یه پسری ماهی یه بار مثلاً میاد تو لب که کنار هم دارن گیم می‌زنن تو لب (!) و میرن غذا می‌خورن و میان، جالبم هست روزایی که اون طرف تو لبه حتی منو می‌بینه سلامم نمی‌کنه و یه بارم یه تکستی داده بودم اون روزی که پسره اومده بود و تا چندروز بعد حتی seen هم نکرد تکستمو. ولی این دوتا اصلاً صدای حرفاشون که میاد یا رفتارشون جوری نیست که مطمئن باشم شوهرشه! یعنی فقط گیم می‌زنن و هیچ ارتباط فیزیکالی من ندیدم بینشون. مثلاً یه بارم تو صحبتاش می‌گفت خیلی منتظرم پروژه جدیدم تموم شه و یه هفته با دوستام برم مسافرت، خیلی برام عجیبه که اگه واقعاً ازدواج کرده چرا مثلاً نمی‌گه دوست دارم با شوهرم برم مسافرت؟ واقعاً هم می‌ترسم این سوال رو مستقیم ازش بپرسم و جوابی بگیرم که دوست ندارم بشنوم و emotional damage سنگینی بخورم. فرض رو همون گذاشتم که با طرف فقط دوسته و ارتباطشونم زیاد نیست!

خیلی پست طولانی شد! در کل من به شدت به این طرف علاقه دارم و تو این 1سال انقدر فکرم پیش این بوده که به هیچ دختر دیگه ای فکرم نمی‌کنم! اگر احیاناً پیشنهادی دارید که تو این وضعیت چیکار باید کرد که به فنا نرم به شدت استقبال می‌کنم! با تشکر :D
ایول خوب شد گفتی خدایی چند وقت پیش میخواستم بیام بگم تعریف کن ببینیم چی شد ماجرا :D

ببین من اگه این موقعیت تو رو داشتم ک میتونستم روزی 3 4 ساعت با کراشم حرف بزنم تا الان شجرنامه‌اش رو صد بار در آورده بودم :D

ولی الان گفتی گربه یچیزی یادم اومد ک نمیدونم چرا تا الان نگفته بودم بهت ، من الان خودم ی پارتنر دارم ک عشقش گربه هست و حالا میخوام بگم جریان دوستیمون چی شد
من تا قبل از این بنده خدا با چند نفر دیگه بودم ولی کلا همش رو این مورد کراش داشتم و ی کیس رویایی بود برام یعنی هم از نظر قیافه و سطح اجتماعی و مالی کلا خیلی برام رویایی بود ک باهاش باشم
خلاصه منم مث خودت اصلا روم نمیشد برم جلو باهاش حرف بزنم همیشه میگفتم این ب من نگاه هم نمیکنه چ برسه باهام دوست بشه طرف هم خوشگله هم دکتره هم پولداره مگه خره بیاد با من ولی خب قشنگ حس میکردم طرف هم یجورایی از من خوشش میاد و ی سر نخ هایی بهم میداد ک من میگفتم این فرهنگش اینجوریه حالا یچیزی میگه دلیل نمیشه ک فک کنم از من خوشش میاد ، خلاصه ک روز ها میگذشت و منم تو کف سپری میکردم :D
بعد کار خدا ی مدت بود ی گربه تو خونه ما بچه زاییده بود و سه تا بچه گربه داشت منم روشون اسم گذاشته بودم (کیمیچ ، کایزر شوزه ، عروشا :D ) ، ی روزی این کراش ما ی پستی در مورد گربه ای ک تو خونه اونا زاییده بود گذاشته بود و منم ازین تریپ هایی بودم ک سر هر چی میخواستم سر صحبت رو با کراشم باز کنم ، رفتم زیر پستش کامنت گذاشتم و گفتم منم تو خونمون سه تا بچه گربه دارم و خیلی بامزه هستن و این حرفا ، خلاصه همین کامنت رو گذاشتم و گوشی رو گذاشتم کنار و داشتم میخوابیدم دیدم طرف دایرکت داد بهم :D حالا منم تو فلان جام عروسی بود و هی میگفتم نه این شاید کامنت منو ریپلی کرده یا لایک کرده و گوشی نوتیف داده ، ک دیدم نه واقعا دایرکت داده و دیگه اسم بچه گربه های منو پرسید و منم عکسشونو دادم و خلاصه دیگه سرآغاز آشنایی ما این شد :D

بنظرم تو هم تمرکزت رو بذار رو علایق این بنده خدا ، از همین راه گربه برو جلو ایشالا جواب بده :D
 

J. Constantine

کاربر سایت
May 19, 2012
2,501
نام
علی
برام سواله که مثلاً چرا نگفته گربه رو بیارم بیرون یه بار ببینی!
سوال اضافه نپرس>:P
فرض رو همون گذاشتم که با طرف فقط دوسته و ارتباطشونم زیاد نیست!
این درسته
در کل من به شدت به این طرف علاقه دارم و تو این 1سال انقدر فکرم پیش این بوده که به هیچ دختر دیگه ای فکرم نمی‌کنم![/SPOILER]
تا قبل "و" درسته، از بعد "و" غلطه
مشاوره هم بلد نیستم، همینه که هست، می خوای بخواه، نمیخوایم باید بخوای:|
ببین اون ضربه ی احساسیی که گفتی یکم اولش اینجوریه، بعد یه مدت خیلی کم پیش میاد. من خودم از یکی خوشم میومدو قرار و داستانو بساط، تهش نشد، از این تریپ ازدواجا و اینا شده بود داستان، در حد تعداد، اسم و جنسیت فرزاندان دلبندمان و محل زندگیو همه چی دیگه پیش رفته بودیم، یه آینده ی کامل. یهو اصلا معلوم نشد چی شد، یعنی وقتی همه چی رفت رو هوا، اون نمی دونست چرا، منم که باهوش دیگه خودت میدونی دیگه، منم از اون ندونتر! الان یه 3 چار سالی میشه که نه اون میدونه من زندم، نه من میدونم اون! خیلی نگران ایموشنال دمیجش نباش خلاصه، شنیدی دیگه میگن چه شبایی که فکر میکردیم صبح نمیشه ولی شد، خوبم شد.
 
وضعیت
گفتگو بسته شده و امکان ارسال پاسخ وجود ندارد.

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر