Chaos Legion History

versus

کاربر سایت
Sep 12, 2008
1,496
نام
سینا

نميدونم چند نفر درباره ي اين بازي شنيدن يا چيزي ميدونن؟به هر حال من درباره ي اين بازي ميخوام براتون يه چيز هايي بگم .

img%5D

untitlzoz.jpg

img%5D



خوبChaos Legion ([FONT=&quot]カオス[/FONT][FONT=&quot]レギオン[/FONT]) يك نسخه بيشتر نداشته كه به سبك H&S انجام ميشه . من خودم خيلي دوست داشتم كه اين بازي يه نسخه ديگه رو PC يا حتي رو كنسول ها داشته باشه اين بازي گرافيكه حرفه اي و خاصي نداره . ولي تو زمان خودش يكي از بهترين بازي ها بوده . شخصيت اصلي اين بازي پسر جواني به نام "زيگ" است كه موهاي قرمز رنگي داره . از سلاح هاي اين كاركتر ميشه يك دونه شمشير رو گفت كه اغشته به برق است و تا اخر بازي به همراهش هست . اين بازي كمبو و چند ضرب هاي خاصي نداره تو كل بازي از يك شمشمير استفاده ميكني كه با سه ضرب همراه يعني فقط حركتش سه ضربه بايد يك دوكمه رو سه بار بزني و ديگر هيچ ... ولي تنها اين نسيت . اون دستاني برقي دارد كه با زدن دكمه ي E شما ميتونيد برق پرتاب كنيد .


اگر شما دكمه ي E را تنها يكي بار بفشاريد و ول كنيد بك برق ساده پرتاب ميكند ولي اما اگر دكمه ي E را براي چند ثانيه نگه داريد برقي كه پرتاب ميكنيد به دشمن ميچسبه و اون رو به طرف شما پرتاب ميكنه . شما تو بازي اشخاصي به نام Leglon (محافظ) داريد كه معمولا دو يا سه نفر هستند . در پايان هر مرحله به شما محافظ هايي داده ميشود كه در مرحله ي بعد قابل استفاده هست .مثلا در مرحله اول شما يك محافظ داريد كه بسيار بزرگ است و با زدن دكمه ي Space ميتونيد اون رو ظاهر كنيد و دوباره بازدن دكمه ي Space اون رو غيب كنيد . شما به همراه هر محافظي كه داريد كمبو هايي هم ازاد ميشه كه ميتونيد ازش استفاده كنيد . يه نكته رو هم بگم كه وقتي كه محافظ شما وجود داره شمشيرتون برق نداره و ساده هست ولي وقتي كه محافظ هاتون ظاهر نيستند شمشميرتون برق دار است !!


از ديگر ايتم هاي بازي ميتونم براتون بگم كه هر موجودي رو كه از بين ميبري يه دونه الماس بهت ميده كه امتياز به حساب مياد نه جون و ... .مبارزه هاي بسيار شلوغي تو اين بازي وجود داره كه صد ها نفر يا صد ها موجود بگم بهتره وجود داره كه اون ها رو هر چقدر بزني ظاهر ميشن در اين جور مبارزه ها يك عنصر اصلي و جود داره كه بايد اون رو بزني مثلا يه قول هست كه تا اون رو نزني مرحله تموم نميشه تو هر چقدرم كه از اون موجودات بزني فايده نداره بايد عنصري كه روش علامت هست رو بزني .... طرز جون گرفته تو اين بازي به اين شكل هست كه در پايان هر مبارزه روح هاي موجوداتي كه شما كشتيد جمع ميشند و به دنبال شما ميگردن و به بدن شما وارد ميشن .


درباره محافظ هاتون هم بايد بگم كه شما نبايد بزاريد كه به اون ها صدمه اي برسه جون زير ايتم جون شما يك ايتم ديگر هم وجود داره كه از روح هاي اين موجوداتي كه شما ميكشيد بوجود مياد و ممكنه كه چند بار پر بشه و تعدادش رو بنويسه اگه شمااز اين محافظ ها مراقبت نكنين و اون ها زخمي بشن اول از اون ايتم زير جون كه به نوعي جون محافظ هاتون به حساب مياد كم ميشه در درجه ي دول اگر اين ايتم تموم بيشه محافظ هاتون غيب ميشن تا اين كه دوباره اون ايتم پر بشه .محافظ هاي شما به دو صورت هست كه هنوز الان بهتون ميگم : شما ميتونيد بازدن دكمه ي Delete در كيبوردتان اون ها رو به رنگ ابي در بياريد و دوباره بازدن دكمه Delete اون ها به رنگ اتش در بياريد به اين دو حالت تدافعي و تحاجمي ميگويند. شما بازدن دكمه ي D ميتونيد از خوتون محوري درست كنيد تا اون محافظ هاي دورتون به اون ها حمله كنن. اگر شما وقتي دكمه ي D رو ميزنيد محافظ هاتون باشن همون محوره درست ميشه ولي اگر محافظ هاتون نباشن يعني خودتون ظاهرشون نكرده باشيد محافظ ها تو يك صفحه ي سفيد ظاهر ميشن و هر چي دشمن تو صفحه هست رو از بين ميبره ولي يك دونه كامل از اون ايتم پايين جونتون ميره ولي در عوض همه ي دشمنان نابود ميشن .شما اگر در حالتي باشيد كهمحافظ هاتون اون ادم هاي با زوبين باشن ميتونيد دكمه ي D رو نگهداريد و يه نشونه رو صفحه ظاهر ميشه كه شما زوبين ها رو هدايت ميكنين تا به كجا تير اندازي كنند. اين ايتم به درد جا هايي ميخوره كه مبارزه خيلي شلوغه و ايتم اصلي وسط باشه و شما نتونيد اون رو مستقيم بزنيد. بازي سيستم Level Up هم وجود داره شما ميتونيد قدرت و سرعت و تعداد محافظ هاي خودتون رو افزايش بديد . شما در هر مرحله از 2 محافظ ميتونيد استفاده كنيد كه با زدن دكمه ي Page Down در كيبيور خود جاي اين دو محافظ رو عوض كنيد .در پايان هر مسابقه تعداد ضربه هايي كه خوردي و زدي رو نشون ميده و زماني كه مبارزه كردي رو نمايان ميكنه.شما امكاناتي هم تو بازي داريد مثلا وقتي كه بعضي ار موجودات رو ميزني ازشون يه الماسي بوجود مياد كه شما ميتونيد بريد تو منوي بازي و رو گزينه ي Item كليك كنيد و اون ها رو مصرف كنيد .بازي به دو درجه ي سختي تقسيم ميشه به Easy و Normal . حالا به داستان بازي مي پردازيم :

img%5D
img%5D
untitlased.bmp




داستان بازي (ديالوگ به ديالوگ)



پرتگاه تاريكي را ميبينم كه ارواح زيادي در پايش قرباني شده اند ، نيروي عظيمي بوجود امده كه همگان سر تعظيم در برابرش فرود اورده اند . نيرويي كه سپاهيان اشوب مينامند.


چرا اون رو كشتي؟ منظورم سيولاست.

چرا سيولا رو كشتم ؟ دليلش كاملا معلومه دراكولا !


اما هنوز وقت مردنت نرسيده ، با من بيا زيگ تا حقايق اين دنيا رو بهت نشون بدم .هيچ مجازاتي مناسب گناهي كه تو انجام دادي نيست . هيچ وقت تو رو به خاطر كاري كه كردي نميبخشم.


از زماني كه ان مرد خود را تسليم تاريكي ها كرد ، اين داستان اغاز شد .


شب گذشته يكي از افراد مهم ما به قتل رسيد .مضنون پس از سرقت كتاب مقدس موفق به فرار شد . مضنون كسي نيست جز ويكتور دلاكوا . چرا او از دستورات سر پيچي كرده و دست به چنين كاري دست زده مشخص نيست زمان را از دست ندهيد ، دست گيرش كنيد ! به كمك شواليه ي سياه پوش "زيگ وار".


(در يك صحنه ويكتور اولين محافظ زيگ رو از بين ميبره ) (و در يك صحنه ي ديگر زيگ در صدد مبارزه با ويكتور هست چند ضربه با شمشير به هم ميزنند و شمشير هايشان را مقابل هم قرار ميدهند و فشار ميدهند و در اين هين ويكتور ميگويد :)


خوب چه بلايي سر گروهت اومده ، حالا تنهايي و وقتشه كه قدرت تاريكي ها رو نشونت بدم .


( و ويكتور جادويي با دستش درست مي كنه و به طرف زيگ ميفرسته و دور زيگ رو تمام روح هاي سياه رنگ فرا ميگيره و زيگ به يك رويا ميره كه داره به سيولا حرف ميزنه :)


من اومده بودم كه نجاتت بدم ، اما تو من رو نجات دادي زيگ !!


( حالا زيگ دوباره به همون جنگ با ويكتور بر ميگرده ويكتور ميگه : )


چي ديدي ؟ رويايي كه تو اون سيولا تو رو ميبخشه !؟؟


(بعد ويكتور زيگ رو به زمين ميندازه و شمشير رو روبرو صورتش ميگيره و شميرش رو با جادويي غيب ميكنه و به زيگ ميگه كه : )


بيا ، بيا و به من ملحق شو زيگ تا قدرت تاريكي ها به تو هم ملحق بشه !


( ويكتور ميره و همين طور زيگ روي زمين افتاده و دوربين اسمان رو نشون ميده )(رئييس شهر به يكي از نيرو هاش ميگه :)


شهر كاملا از بين رفته ؟!!


بله از اين جريان خبر دارم ، شب گذشته شهر توسط يك قدرت نامعلوم محاصره شده و كاملا از بين رفته متاسفانه تو شهر كسي زنده نمونده !! اما !!


اما چي ؟


تو شهر هيچ جنازه اي نسيت ، حتي يك قطره خون هم پيدا نميشه ، شهر كاملا از بين رفته ! روي ديوار قصر با خون نوشته شده " اين نتيجه ي اعماتونه و من وظيفه دارم دنيا رو پاك كن "


رئيس ميگويد : اين كار از پس يك ادم عادي بر نمياد فقط يك نفر هست كه ميتونه اين كار رو انجام بده ! يك نفر ، از پيام نوشته شده روي ديوار ، فقط به يك نفر مضنون ميشيم .

زياد وقت نداريم !!! پيداش كنيد .


نفرت مرد به شهر و ويرانه ها منتقل شد .در ان شب شواليه براي يافتن مردي اماده ميشد كه روزي اون را دوست ميناميد .در ميان سايه هاي گوشه خيابان. تاريكي تمام شهر را فراگرفته بود . بايد همه جا را جستجو كند .!!!


اون ها خانواده ي عزيزم بودن ، به خاطر اين كه نجاتم دادي ازت متشكرم . من ارسيا يكي از اعضاي گروه نقره اي هستم . اين اواخر فرمانده ي بزرگ به دلاكوا مشكوك شده بود بنابر اين به من دستور داده شده بود كه راجع به اين مسئله تحقيق كنم . من اون رو به اين جا اوردم تا اطلاعاتي از اون بدست بيارم ، اما چطوري اين اتفاق افتاد . به نظر ميرسه كه اون به طرف شهر حركت كرده اون رو ميشناسي ؟


اگه ميخواي انتقامت رو بگيري دنبال من بيا !!امكان داره يكي ازاون سه سنگ نوشته باشه .


خيلي منتظرت بودم زيگ ، ميدونستم كه بالاخره پيدات ميشه بدونه اين كه منتظر دستور فرماندت بشي ، تو اين سه سال خيلي تغيير كردي.

فكي ميكني كه تو عوض نشدي . اين ها به خاطره برادرمه . يكي از اعضاي گروه نقره اي ، فكر نكنم درست باشه خيلي احساساتي با اين قضيه برخورد كني دختر خانوم . ساكت شو . بي فايده هست . نه . به عنوان شواليه بايد اين سه سنگ نوشته رو بشناسي . تو ميدوني كه من چه هدفي دارم و مطمئن باش كه به وقتش بايد تو هم از بين بري .

ميدوني ارسيا ، اين سنگ نوشته ها سنبل هاي مراسم ممنوع هستند . كه باعث باز شدن در وازه ميشدن و ما رو به طرف ماه قرمز هدايت ميكنن.

زماني كه اين سنگ نواشته ها كنار هم قرار بگيرند روح پاكي ازاد ميشه ، و اين باعث اتحاد سه دنيا متفاوت به هم ديگه هست ، من اين رو تو يه داستان قديمي شنديم اما شايد اين فقط يه داستان باشه . نه چنين چيزي واقعا وجود داره ، روح شيطان واقعي هست . هر چيزي رو كه ميدوني به من بگو ميخواي چيكار كني .


زيگ !! بيا اين ماه را دعا كن ، برادر . به نظر من سنگ نوشته ها واقعا وجود دارن . سنگ نوشته ي اصلي از ويرانه هاي شهر دزديده شده و حالا بايد يه جا تو گورسكا باشه . وسنگ نوشته ي گناهان اوليه كه تو شهر ممنوعه هست . گورسكا غار مرموز و عجيبيه . ژس به نظر تو مابايد به گورسكا اون غار قديمي بريم . نه نظرم اين تنها راهه ... چرا اون ميخواد كه روح رو ازاد كنه . اين موضوع رو خوب نميتونم برات توضيح بدم البته نيازي هم نيست كه بدوني .

اين نقاشيه روي ديوار ، بايد همون كتابي باشه كه توي كتاب ممونعه به اون اشاره شده . چرا باعث مردن من شدي. سيولا . تو ديوونه شدي چرا بهم بگو چرا سيولا رو كشتي زيگ . وقتي من كتاب ممنوعه رو خوندم ياد گرفتم كه چطوري با شيطان ارتباط برقرار كنم و مرگ و زندگي رو در اختيار خودم بگيرم ، هر چيزي بايد در اين دنياي كثيف از بين بره و ، وقتي كه سه دنيا از بدي ها پاك شدند ، ارواح ما جاي واقعي خودشون رو پيدا ميكنن. اون وقت من دوباره كنار سيولا خواهم بود من دوتا از سه سنگ نوشته رو دارم . اما هنوز وقتش نشده روح تو بايد عزاب بكشه تو بايد تو جهنمي كه خودت درست كردي دست و پا بزني زيگ . ارسيا چه اتفاقي افتاد . تو بايد استراحت كني . چي باعث شده كه انقدر فكرت مشغول بشه ؟ نميدونم بين تو و دلاكوا چه اتفاقي افتاده ، اما اين موضوع تو رو داره از بين ميبره . دلاكوا برادرم رو كشت خانواده ام رو ازبين برد ، من به همين خاطر ازش متنفرم . شايد دارم به خاطر گناهي كه كردم مجازات ميشم . گناه !! من خودم هم نميفهمم . من نتونستم از يه زن بي دفاع مراقبت كنم . بي دفاع !! تنها كاري كه ميتونم بكنم اينه كه به جنگيدنم ادامه بدم . متاسفم نبايد راجع به اين مسئله سوال ميكردم . فكر كنم بايد استراحت كني . من در مورد اون هيچ چي نميدونم ، هيچي .

چرا تنهايي اومدي اينجا ، اومدي كه دلاكوا رو از بين ببري ، براي انتقام گرفتن ؟اين تنها چيزيه كه به خاطرش زنده ام و تلاش ميكنم . اما چنگيدن با دلاكوا كار سخت و خطر ناكيه ، اما من . فكر كنم كه مقسر اصلي من هستم .

خيلي وقته منتظر اين موقعيت هستم . حالا هر سه سنگ نوشته در اختيار منه . زيگ حالا هر كاري كه دلم بخواد ميتونم انجام بدم . دوست داري كه با شمشير بجنگيم .


ميتونم خيلي راحت بكشمت ولي از اين كار صرف نظر ميكنم ، صرف نظر اما به تو دستور داده شده و تو نميتوني از دستورت سرپيچي كني ، همون طور كه ميدوني دنيا سه قسمته زيك و ادم ها در قسمت مياني زندگي ميكنن. بعد از مرگ روح اون ها به جهان ديگري منتقل ميشه ،كه نوع زندگي در انجا بر اساس زندگي زميني شون تعيين ميشه . وبعد از يه مدت طولاني اون هادوباره زنده ميشن و به دنيا بر ميگردن اما بعضي از انها

اين قدرت رو دارن كه هيولا هايي رو در اختيار بگيرن ، هيولا هايي به اسم سپاهيان اشوب ، اين ها تو كتاب ممنوعه نوشته شده و تو هم از اين گروه مردم هستي زيگ براي جهت دادن به اين قدرتت بايد يه سري كار هاي خواص رو انجام بدي و از يك سري ديگه پر هيز كني . به همين دليل تو به بهونه از بين بردن پيدي ها ميخواي دنيا رو هم از بين ببري . دسته وقتي تو هيولا هاي درونت رو كنترل نكني روحت از بين ميره و سه دنيا با هم تركيب ميشن و اين يعني پاكي و تصفيه ، اين تنها كار ممكن براي تنبيه افراد كناه كار و نجاته جهانه . اما من نميزارم اين اتفاق بيفته جلوي اين كار رو ميگيرم دلاكوا . تو نميتوني زيگ من نميزارم اين كار رو كني . مر دمي هستند كه من ميتونم نجاتشون بدم و تو ميتوني زندگي هاي زيادي رو نجات بدي به خاطره همينه كه هنوز زنده اي . من قول دادم دنيا رو همون طور كه اون ميخواست تغيير بدم و كاري كنم كه ارواح تا عبد كنار هم زندگي كنن . اين فقط يه توهمه كه نيرو هاي اهريمني تو ذهن تو ايجاد كردن . تنها خواسته ي من اينه كه به روح اون نزديك تر بشم اين توهم هست . خواهش ميكنم من خيلي تنهام . من مالك تمام سنگ نوشته ها هستم بنابراين اجازه ي استفاده از سپاهيان اشوب در اختيار منه و دنيا رو به اون شكلي كه ميخوام در بيارم و به ارزوم برسم زيگ اگه ميخواي جلوي من رو بگير باهات مبارزه ميكنم و منتظرت ميمونم . من نميتونستم هيچ كاري كنم ، هيچ كاري . خيلي وحشتناكه ، زيگ تو برو من اين جا ميمونم شايد كساني هستن كه زنده مونده باشن ميمونم تا كمكشون كنم . ارسيا . فكر ميكردم كه هيچ چيز ديگه برام مهم نيست چون خانواده و دوستانم رو از دست داده بودم اما هنوز خيلي كار ها هست كه بايد انجام بدم و تو ميتوني كه جون خيلي از ادم ها رو نجات بدي . تو تنها كسي هستي كه ميتونه دلاكوا رو متوقف كنه . قول ميدم . زيگ مراقب خودت باش .
img%5D



img%5D
untitledas.jpg



بالاخره وقتش رسيد وقته اينه كه قدرت شيطان بزرگ رو از نزديك ببيني . حالا ديگه سه دنيا به يك دنيا تبديل شده . اخرين باري كه همديگه رو ديدم يادت هست . اون ها ميخواستن در برابر شيطان بزرگ مقاومت كنن . اما اون قوي تر از اين بود كه قابل كنترل باشه درنتيجه اون داستان غم انگيز اتفاق افتاد مرگ سيولا ، اشتباه احمقانه ي تو بود كه باعث در گير شدن من در اين وضعيت اصف ناك شد . چرا ؟ چرا ؟ روح سيولا به دنياي ديگه اي رفته ، حالا اون جزئي از شيطان بزرگ شده پس با ازاد كردن روح شيطان روح سيولا هم ازاد ميشه . اين كار بايد انجام بشه و تو كه باعث اين كار شدي بايد قرباني بشي تا من به هدفم برسم . وقتشه كه اين بار تو به دنياي ديگه اين منتقل بشي زيگ . همش مزخرفه هيچ وقت نميتوني اون رو بگردوني . خفه شو ؟ نه وضعيت رو از اين بد تر نكن تو خيلي ساده هستي انتقام كورت كرده ، من هم عزيزانم رو از دست دادم اما نميتونم اون ها رو برشون گردونم اين كار غير ممكن هست ! تو نميفهمي . زيگ حالا بايد احساسات من رو درك كني و بفهمي كه چه عزابي ميكشم بايد خودتون رو قرباني كنين تا سيولا بر گرده . زيگ لطفا جلوش رو بگير مردم بيگناه نبايد بيشتر از اين زجر بكشن . خفه شو !!


بعد از مدتي ارسيا از زمين بلند ميشه ، زيگ فكر كرده بود كه اون مرده است و وقتي ارسيا بلند ميشه دستش زخمي هست و ميگه : من نمردم.

زيگ از راه ميرسه و ميگه : تو زنده موندي ارسيا . ارسيا ميگه : اما وقتي كه ماشه رو ميكشيدم فكر نميكردم زنده بمونم شايد دلاكوا نميخواست كه من رو بكشه . و بعد دلاكو بلند ميشه و ميگه : هرگز فراموش نميكنم و هيچ وقت نمي بخشمتون . ودوباره به سمت زيگ حمله ور ميشه و ميگه : تو گناه كاري و بايد به خاطر اين جونت رو فدا كني . و ارسيا به سمت زيگ ميره و حالتي ميگيره كه اون رو در پوشش خود قرار داده . و يك لحضه ارسيا تبديل به سيولا ميشه شمشير از دست دلاكوا به زمين ميافته و صورتش رو ميگيره و به سيولا و طريقه مردن اون فكر ميكنه و فرياد بلندي ميكشه . و به دنيايي ديگه ميره و تو فكر خودش : اون شب بدون خبر موافقم سعي كردم شيطان بزرگ رو متوقف كنم ، وقتي به هدفم نزديك تر شدم به مخالفت شديد اون برخورد كردم و اين جدال تا بسته شدن در دروازه ادامه داشت . دوباره بر ميگرده و زيگ فرياد ميزنه : دلاكوا .

دلاكوا همين طور كه صورتش رو گرفته نميتونه رو پاهاش وايسه و يك هو دستش را بر ميدارد و چشمانش قرمز رنگ شده و به طرف زيگ ميره و سيولا از اون سمت ميگه زيگ همين طور كه دلاكوا شمشير رو به طرف زيگ گرفته . زيگ ميگه : چشم هات رو باز كن دلاكوا و شمشير رو فرو ميكنه و خوني بر روي ديوار ريخته ميشه و دوباره صحنه ي مرگ سيولا نشون داده ميشه . ( حالا فهميدم كه داستان چي شد ) وقتي كه زيگ رو زمين بو د سيولا هم جلوي اون بود و دلاكوا هيچ چيزي را نميديد و سيولا رو كشت . پس در واقع اين دلاكوا بود كه سيولا رو كشته بود . زيگ به سمت سيولا ميره و گردنبندي كه تو دست سيولا هست رو ميبينه و سيولا ميگه : زيگ تو بايد زنده بموني خواهش ميكنم مواظب دلاكوا باش و از دنيا ميره و گردنبند رو به زيگ ميده . و دلاكوا نزديك زيگ ميشه و ميگه چرا اين جا خوابيدي سيولا بعد سيولا رو بغل ميكنه و ميگه تو چي كار كردي ديوونه شدي . بعد كه به خودش مياد ميگه همين دست ها بودن واي خداي من ، من بودم كه سيولا رو كشتم . دوباره به همون محيط اولي بر ميگرده و دلاكوا ميگه داره همه چي يادم مياد ، سيولا نه ، من توسط نيرو هاي اهريمني كنترل ميشدم زيگ مهم نيست واقعيت چيه و چه اتفاقي داره ميافته مهم اينه كه عشق من به سيولا هرگز از بين نميره وقتشه كه جلوي شيطان بزرگ بايستم و به سيولا بپيوندم زماني كه دنيا از پليدي ها پاك شدن منو اون ميتونيم دوباره كنار هم زنديگي كنيم . و همين طور كه عقب عقب ميرفت خودش رو تو سياه چاله پرت ميكنه . زيگ ميره تا اون رو نجات بده اما دير شده و خودش رو به زمين ميندازه و دستش رو به زمين ميكوبه و ميگه : ميتونستم حدس بزنم ، ميدونستم اخرش چي ميشه لعنتي !!! و مه سياهي به دور هوا ميگرده و ارسيا ميگه : اين چيه زيگ ؟اين روح شيطان بزرگه دلاكوا سعي داره اون رو ازاد كنه اما من جلوي اين كار رو ميگيرم . دلاكوا وقتشه كه روح تو رو از دست شيطان بزرگ ازاد كنم .


بعد سيولا تبديل به يك غولي از جن تو بازي ميشه كه زيگ بايد با اون بجنگه . زيگ اون رو ميكشه . و هم رو سيولا و دلاكوا ازاد ميشه . و زيگ ميگه سيولا . سيولا : زيگ ميخواستم بگم كه از اشنايي با تو و دلاكوا خوش حال شدم به خاطر همه ي كار هايي كه كردي ممنونم خداحافظ .

وقتي كه زيگ در ميحطي ديگه قرار ميگيره ميگه اخرش نتونستم هيچ كدوم از اون ها رو نجات بدم . ارسيا مياد و ميگه تموم شد و دوباره زيگ ميگه : من تنها كسي هستم كه باقي موندم خيلي تنهام ( تو تنها نيستي من باهاتم ) و زيگ نگاه ميگنه و در اغوش هم ميرن .

ادامه دارد.قسمت محافط ها مونده .!!:biggrin1:

 
آخرین ویرایش:

amir_333

کاربر سایت
Jul 5, 2008
226
آخ جوونی کجایی . من از وقتی این پست رو خوندم رفتم دوباره بازیش کردم . البته با Trainer . الانم تموم شد :cheesygri . خیلی حال داد .
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر