Castlevania: Lords of Shadow 2 | Xbox360

sir mk

کاربر سایت
Feb 5, 2010
278
نام
مصطفی
سلام
مربوط به داستان (آخر بازی)
میخواستم بدونم چرا گابریل بعد از اینکه همه رو نابود کرد و ماسک ها رو بدست آورد خودش دراکولا شد تو تریلر جدید هم گابریل دراکولا هست احتمالا دشمنش هم هکتور
 

Dante Never Cry

The Awakening Dragon
کاربر سایت
Oct 5, 2008
9,334
نام
Ali
از اونجایی که چندتا از دوستان میخواستن داستان DLC های LoS رو بگم و گفتم شاید با معرفی شدن نسخه جدید شاید برای خیلی ها سوال پیش بیاد گفتم بزارمش توی تاپیک ، اگه نمیخوایید داستان DLC های Castlevania LoS براتون لو بره این رو باز نکنید ، توی این DLC ها پایان بازی رو توضیح میده

بعد از تموم شدن بازی ، گبریل وسط همون میدونی که توش ابلیس رو کشته ایستاده که یهو میشنوه توی ذهنش همون دختر کوچولئه خون آشامه ( اسمش یادم نمیاد :biggrin1: ) ازش درخواست کمک میکنه

گبریل برمیگرده پیش دختره و میفهمه که این اربابای سایه قبل از اینکه آدم های بدی بشن و اون موقع که هنوز جز اعضای انجمن بودن با یه شیطونی به اسم Forgotten One مبارزه کردن و زندانیش کردن ، میگن این شیطونه اینقدر قوی بوده که حتی میتونسته کل دنیا رو نابود کنه و در واقع اصلا امکان نداشته بشه شکستش داد و اینا هم با کلی بدبختی و انجام یه طلسم میتونند زندانیش کنند

تا وقتی که این اربابا زنده بودن طلسم هم قوی بود ولی وقتی میمیرن طلسم ضعیف شده و هرلحظه امکان داره اون شیطونه برگرده

همین خون آشام کوچولوئه به گبریل میگه که اون داخل طلسم باید بره و اونجا با Forgotten One مبارزه کنه چون اگه از قفسش بیاد بیرون فوق العاده قویه و نمیشه شکستش داد

خلاصه اینا با هر بدبختی ایی هست طلسم رو ضعیفتر میکنند تا برن داخل ولی همون لحظه دختره جلوی گبریل رو میگیره و بهش میگه که هیچ انسانی نمیتونه وارد این طلسم بشه ، برای همین گبریل مجبوره با خوردن خون دختره خودش رو خون آشام بکنه ، البته وقتی یه ذره میخوره تازه کل حقیقت رو میفهمه و دختره بهش میگه که این خون من سمیه و تنها راهی که تو میتونی کاملا خون آشام بشی اینه که کل خون من رو بخوری و من رو بکشی وگرنه خودت میمیری

گبریل قبول نمیکنه ولی دختره بهش التماس میکنه و میگه من رو از این بدبختی نجات بده و برو تا اون شیطونه بیرون نیومده بکشش

گبریل خلاصه مجبور میشه خون اون رو کامل بخوره و بره داخل قفس ( طلسم یا حالا هرچی اسمش رو میزارید :biggrin1: ) ، خود طلسم دوتا قفل داره که هر سری این شیطونه باید نیمی از قدرتش رو بزاره روی شکستن طلسم این قفل ها و توی این مواقع گبریل بهش حمله میکنه

وقتی گبریل میبینه قفل دوم هم باز شده و قدرت شیطونه هم داره برمیگرده بهش ، سریعا میپره جلو قدرت رو خودش جذب میکنه ، بعدش موهاش سفید میشه ، چشماش قرمز و وحشتناک میشه و در یه چشم بهم زدن شیطونه رو پودرش میکنه

اینجاست که صلیب خودش رو در میاره و خوردش میکنه بعدش یه نگاهی به قفل باز شده میکنه و میخنده و از قفس میاد بیرون
 

Sweet Lucifer

کاربر سایت
Nov 20, 2008
1,975
نام
مجتبی
از اونجایی که چندتا از دوستان میخواستن داستان DLC های LoS رو بگم و گفتم شاید با معرفی شدن نسخه جدید شاید برای خیلی ها سوال پیش بیاد گفتم بزارمش توی تاپیک ، اگه نمیخوایید داستان DLC های Castlevania LoS براتون لو بره این رو باز نکنید ، توی این DLC ها پایان بازی رو توضیح میده

بعد از تموم شدن بازی ، گبریل وسط همون میدونی که توش ابلیس رو کشته ایستاده که یهو میشنوه توی ذهنش همون دختر کوچولئه خون آشامه ( اسمش یادم نمیاد :biggrin1: ) ازش درخواست کمک میکنه

گبریل برمیگرده پیش دختره و میفهمه که این اربابای سایه قبل از اینکه آدم های بدی بشن و اون موقع که هنوز جز اعضای انجمن بودن با یه شیطونی به اسم Forgotten One مبارزه کردن و زندانیش کردن ، میگن این شیطونه اینقدر قوی بوده که حتی میتونسته کل دنیا رو نابود کنه و در واقع اصلا امکان نداشته بشه شکستش داد و اینا هم با کلی بدبختی و انجام یه طلسم میتونند زندانیش کنند

تا وقتی که این اربابا زنده بودن طلسم هم قوی بود ولی وقتی میمیرن طلسم ضعیف شده و هرلحظه امکان داره اون شیطونه برگرده

همین خون آشام کوچولوئه به گبریل میگه که اون داخل طلسم باید بره و اونجا با Forgotten One مبارزه کنه چون اگه از قفسش بیاد بیرون فوق العاده قویه و نمیشه شکستش داد

خلاصه اینا با هر بدبختی ایی هست طلسم رو ضعیفتر میکنند تا برن داخل ولی همون لحظه دختره جلوی گبریل رو میگیره و بهش میگه که هیچ انسانی نمیتونه وارد این طلسم بشه ، برای همین گبریل مجبوره با خوردن خون دختره خودش رو خون آشام بکنه ، البته وقتی یه ذره میخوره تازه کل حقیقت رو میفهمه و دختره بهش میگه که این خون من سمیه و تنها راهی که تو میتونی کاملا خون آشام بشی اینه که کل خون من رو بخوری و من رو بکشی وگرنه خودت میمیری

گبریل قبول نمیکنه ولی دختره بهش التماس میکنه و میگه من رو از این بدبختی نجات بده و برو تا اون شیطونه بیرون نیومده بکشش

گبریل خلاصه مجبور میشه خون اون رو کامل بخوره و بره داخل قفس ( طلسم یا حالا هرچی اسمش رو میزارید :biggrin1: ) ، خود طلسم دوتا قفل داره که هر سری این شیطونه باید نیمی از قدرتش رو بزاره روی شکستن طلسم این قفل ها و توی این مواقع گبریل بهش حمله میکنه

وقتی گبریل میبینه قفل دوم هم باز شده و قدرت شیطونه هم داره برمیگرده بهش ، سریعا میپره جلو قدرت رو خودش جذب میکنه ، بعدش موهاش سفید میشه ، چشماش قرمز و وحشتناک میشه و در یه چشم بهم زدن شیطونه رو پودرش میکنه

اینجاست که صلیب خودش رو در میاره و خوردش میکنه بعدش یه نگاهی به قفل باز شده میکنه و میخنده و از قفس میاد بیرون
گبریل چرا ناراحت شد وقتی زوبک گبریل صداش کرد؟
یه ماسکه که زنش برد. ماسک دومی رو استفاده نکرد؟
 

aryasoft2872

کاربر سایت
Nov 25, 2009
584
نام
M.P
وای این باس رو دیدم رفتم تو کما اسااااسی...
(زیر پستش یکی نوشته بود بازی انتهای 2013 عرضه میشه...)
j89xsochmraapx09ull3.jpg
 

Dante Never Cry

The Awakening Dragon
کاربر سایت
Oct 5, 2008
9,334
نام
Ali
گبریل چرا ناراحت شد وقتی زوبک گبریل صداش کرد؟
یه ماسکه که زنش برد. ماسک دومی رو استفاده نکرد؟

داستان نسخه یک رو هم کامل نوشتم بزار پیداش کنم الان میزارمش ;)

پیداش کردم ، توضیحات اولیه در مورد سری اصلی و نسخه های قبلی هم کار دوست خوبم علی Safety & Peace ـه

داستان نسخه اول ، اگر نسخه یک رو بازی نکردید و نمیخوایید چیز براتون اسپویل بشه این پست رو نخونید

Part I


بهتره اول یه خورده با این سری آشنا بشیم!

سری بازی های Castlevania یکی از عناوین محبوب و شناخته شده در دنیای بازی و در میان بازیبازهای مختلف در سرتا سر جهان است که اونجور که شاید و باید در ایران شناخته شده نیست ولی خب همچین کمرنگ هم نیست!

بازی ای که با جو خاص و طراحی عالی و گیم پلی بی نظیر تونست خیلی زود جای خودشو در دنیای بازی ها پیدا کنه که در نسخه Symphony Of The Night که برای PS1 و Sega Saturn منتشر شد به اوج خودش رسید!
داستان بازی عموما پیرامون خاندانی به نام بلمونت (Belmont) میچرخه که ، یکی از نوادگان این خانواده هر 100 سال یکبار باید در برابر دراکولا که از خواب صد ساله اش بیدار میشد، ایستادگی میکرد تا اون رو رو شکست بده و دراکولا دوباره به خوابی 100 ساله فرو بره و نفر بعدی از خاندان، 100 سال دیگه برخیزه و دوباره این روند ادامه پیدا میکرد.

هر کدوم از از اعضای خانواده مجهز به سلاحی به اسم Vapire Killer (نوعی شلاق که به شلاق دراکولا کش معروف هست) بود به عنوان سمبل این سری شناخته میشه و همیشه توی عکس ها این شلاق رو میبینیم.






9qdmkef3ipqhk3rhym28.jpg






نکته جالب در مورد SOTN هست که توی این بازی بر خلاف شماره های قبل که نقش اصلی به عهده یکی از نوادگان خاندان بلمونت بود، این بار نقش اصلی به عهده شخصی به اسم Alucard بود (اسم رواز آخر به اول بخونین!) بله! این بار ما در قالب فرزند دراکولا قرار میگرفتیم که میخواست جلوی پدرش رو به هر شکل ممکن میگرفت.
و نکته دیگه این بود که Alucard از شلاق معروف استفاده نمیکرد.فقط شلاق رو در مواجه شدن با بلمونت ها میتونستیم ببینیم.





e5j8o6z6i8l41lcr8vue.jpg






نا گفته نماند که اسم قلعه دراکولا ، همون Castlevania هست! که ظاهری شیطانی داره و خیلی تو در تو و پیچ در پیچه! به طوریکه گاهی اوقات ممکنه توش گم میشدیم.به جرات میتونم بگم چنین طراحی نقشه ای توی هیچ عنوانی دیده نشده! بازی مال چندید نسل قبل و حکم یه بازی RPG هم داشت! جوری که برای رسیدن به جاهای مخفی قلعه میبایست ساعات متمادی رو به گشت و گذار در قلعه میپرداختیم چون بینهایت وسیع بود! نقشه رو ببینین و به عظمت ماجرا پی ببرین! :





6xjw8m5xqkt6bk8t1rq.gif






خب عذر خواهی میکنم اگر از موضوع اصلی خارج شدیم اما خواستم پیش زمینه ای از این سری داشته باشیم و با آگاهی از قبل بریم سراغ اصل مطلب!
--------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------

در E3 2010 قسمتی دیگر از بازی به نام Lords Of Shadows معرفی شد و باز طرفداران این سری خودشون رو آماده کردند که در هیبت یکی از نوادگان بلمونت فرو برن و دراکولا رو شکار کنن ولی اینبار خبری از دراکولا نبود!
در ادامه به طور کامل با موضوع آشنا میشیم!

--------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------









گبریل بلمونت (Gabriel Belmont) (یکی از نوادگان بیشمار خاندان بلمونت) شوالیه ای در قرن یازدهم و در واقع شخصیت اصلی Lords Of Shadow هست و درگروهی به نام برادری نور (Brotherhood Of Light) عضویت دارد که هدف اصلی این گروه که عمدتا شوالیه هستند، محافظت از مردم بیگناه و بی دفاع در برابر عوامل ماورای طبیعه هست.

سال ها قبل، بچه ای در پشت یکی از مقرهای انجمن برادری نور پیدا شد. معلوم نبود اصالتا پدر و مادرش چه کسانی بودند و پندار بر این بود که فرزند ناخواسته زمین داری ثروتمند بود اگر چه هیچوقت ثابت نشد که پدر و مادرش چه کسانی بودند.
فرقه به کودک بی نام، نام یکی از فرشتگان مورد احترام را عطا کردند.... گبریل (در واقع نام فرشته بزرگ،جبرئیل هست)....
و او را به عنوان یکی از اعضای فرقه شان با آغوشی باز پذیرفتند و پرورش دادند.
کودک به سرعت توانایی ها و استعدادهای خود را به همگان اثبات کرد تا خود را لایق نامی نشان دهد که بر او گذاشتند.
مهارت های او در مبارزه و جنگاوری گاهی اوقات او را به سمت سیاهی و بیرحمی میکشاند تا جایی که تنها همبازی بچگی او، یعنی مری میتوانست او را آرام سازد.
و در پایان،بعد از گذشت زمان های متمادی، گبریل لقب بلمونت را برای خود انتخاب کرد تا شایستگی خود را بر همگان ثابت کند........

و اما گذشت زمان های متمادی چیزی دیگر از گبریل میسازد.....

--------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------
سلاح هایی که گبریل به هنگام مبارزه استفاده میکنه شامل یک صلیب (Combat Cross) هست به صورتی که سر صلیب بیرون اومده و زنجیری به آن متصل هست بیرون میاد و یاد آور Vampire Killer در نسخه های قبلی هست که در این قسمت در واقع همون رو با ظاهری جدید و متفاوت میبینیم.





kg7ftat6e57ei8xtkla.jpg






دیگر سلاح گابریل شامل خنجر نقره ای (Silver Dagger) و همچنین بطری های آب مقدس (Holy Waters) هست
گابریل فردی قد بلند و اندامی عضلانی و دارای موهایی مشکی هست
زره ای که در بازی به تن گبریل میبینیم در واقع بر اساس زره سایمون بلمونت (Simon Belmont) (سایمون در واقع شخصیت اصلی این سری و بنیان گذار خاندان بلمونت) طراحی شده ولی با تفاوت هایی مشهود.
--------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------


داستان



زمین از بهشت جدا شده است ، گویا خداوند انسان ها را به حال خود رها کرده و دیگر اهمیتی به آنها نمیدهد ، موجودات شیطانی به روستاها و مردم حمله کرده خانه های آنها رو سوزانده و آنها رو به قتل میرسانند

مردم ایمان خود را از دست داده اند !!! هرچند انجمن برادری معتقد است که این امتحانی از جانب خداوند میباشد ولی آیا واقعا اینگونه است ؟

در شبی تاریک و بارانی مردم روستایی در حال ترک کردن خانه های خود میباشند ، زنها و بچه ها سوار بر اسب و درشکها در حال دور شدن از سرزمین خود هستند ، اما در این بین جوانی سوار بر اسب خود دارد به روستا نزدیک میشود !!! او کیست ؟ لباسش آشناست !!! آیا او از اعضای انجمن برادری میباشد ؟ آیا خداوند به مردم آن روستا لطفی کرده و جنگجویی را برای محافظت از آنها فرستاده است ؟

جوان موهای نسبتا تیره دارد ، لباسی قرمز رنگ بر تن اوست ، صلیبی در دستانش ، سوار بر اسبی سفید !!!

چهره اش بسیار غمگین است ، خستگی در چهره او کاملا پیداست ، گویا روزهاست که نتوانسته است بخوابد ، جوان به روستا نزدیک میشود و در همین لحظه حمله شروع میشود . مردم روستا سلاح های خود را برداشته و آماده مبارزه میشوند ، چه چیزی در آن جنگل انتظار آنها را میکشد ؟! چرا همگی در حال ترک خانه های خود هستند ؟!



9zk6b6zlsxe8hj2z1u26.jpg






ناگهان گرگهای زیادی به درون روستا حمله ور میشوند !!! بله گرگنماها !!! جوان ما صلیب خود را براشته و تک تک آنها را از بین میبرد ، سپس گرگی بسیار بزرگ وارد روستا میشود ، مبارز ما بدون هیچ مشکلی او را نیز از پا در میاورد

پس از آن جوان ما از یکی از روستایی ها میپرسد : " به دنبال محافظه دریاچه میگردم ، میدانی کجا میتوانم او را بیابم ؟ "
روستایی جواب میدهد : " در جنگل !!! ولی مواظب باش ، جنگل جای خطرناکیست "

جوان ما که الان دیگر نام او را میدانیم (گبریل بلمونت) ، سریعا به طرف اسب خود میرود ولی گرگ ها اسب اورا نیز کشته اند ، گبریل با پاهای پیاده به درون جنگل قدم میگذارد و به جستجویش برای یافتن "محافظه دریاچه" ادامه میدهد.

Part II


گبریل به راه خود در جنگل ادامه میدهد ، گرگنماهای زیادی بر سر راه او قرار میگیرند اما گبریل تمامی آنها را از بین میبرد ، اسبی به کمک گبریل میایید و او را از روی پُلی شکسته رد میکند ، دیگر راه زیادی تا رسیدن به "پن" محافظ دریاچه نمانده است ، شاید یک نیم روز دیگر!!! گبریل به فکر فرو میرود ، این ماموریت توسط اعضای برادری به او داده شده است ، او باید با کمک "پن" با دنیای مردگان و یکی از عزیزانش که تازه او را از دست داده است حرف بزند تا بداند چه اتفاقی افتاده است و چرا ارتباط زمین با بهشت قطع شده است و چگونه میتوان دنیا را به حالت طبیعیش برگرداند

گبریل به خودش میایید ، شب شده است و سفر در تاریکی شب در جنگل کاری بس خطرناک !!! او آتشی روشن میکند به درختی تکیه میزند ، دیری نمیگذرد که گبریل به خواب فرو میرود ، گرمای دستی لطیف را روی صورتش احساس میکند ! بله این دستان آن "عزیز از دست رفته است" این دستان همسرش "ماری" میباشد ، همسری که به تازگی اورا از گبریل گرفته اند ، همسری که گبریل در آنجا نبود تا از او محافظت کند ، گبریل ناگهان آن لحظه تلخ را در کابوسش میبیند !!! موجودی شیطانی با شمشیر گردن همسرش را میزند ، ناگهان گبریل از خواب بلند میشود .


57586461320777475961.jpg


صبح شده است !!! گبریل به راه خود ادامه میدهد و نهایتا به محل زندگی "پن" میرسد ، آنجا بسیار زیباست ، در افسانه ها آمده است که این جنگل قبلا به عنوان بهشتی شناخته میشده است و الان از آن همه زیباییش همین یک ذره مانده است ،در افسانه ها آمده که پن روحی است که به صورت های مختلف در میایید ، بعضی او را از جمله خدایان قدیمی میداند ، میگوند پن میتواند به صورت های مختلف و حیوان های مختلف تبدیل شود ، او میتواند به صورت اسب ، عقاب و بز خود را در بیاورد

rn0e79qk9q08w7v68np.jpg


پن به گبریل نزدیک میشود ، گبریل از او میخواهد تا به او اجازه دهد تا با همسرش در دنیایی مردگان سخن بگوید ، پن از او امتحانی میگیرد در صورت موفق شدن گبریل او میتواند با همسرش صحبت کند ، گبریل باید با حل کردن معمایی همسر خود را از مرگ نجات دهد ، گبریل موفق میشود ولی به هنگامی که به همسر خود میرسد اورا با چاقو میکشد ، گبریل روی خود را بر میگرداند و نقابی عجیب بر روی صورت اوست !!! این چه معنی ایی دارد ؟!

66535905001493643602.jpg


ناگهان گبریل از این رویا نیز بیرون میایید و از پن میپرسد :" این رویا چه معنیی میدهد ؟! " پن در جواب میگوید : " به این معنیست که تو در امتحانت موفق شده ایی "


سپس پن راه دریاچه یخ زده را به گبریل نشان میدهد ، گبریل ابتدا باید با محافظی سنگی و بسیار بزرگ که تکنولوژی آن مربوط به زمان های دور است و هم اکنون توسط روح های شیطانی تسخیر شده مبارزه کند ، گبریل تقریبا محافظ را شکست داده بود اما ناگهان محافظ او را نقش بر زمین میکند ، در همین حین شخصی دیگر که لباس برادری بر تن دارد و به نظر میایید مسن تر از گبریل باشد به محافظ حمله میکند ، لباس او کمی با لباس گبریل فرق دارد ، موهایش سفید است و به نظر میایید که از گبریل نیز با تجربه تر باشد

او سریعا به گبریل میگوید تا خنجرش را به او بدهد گبریل نیز بدون درنگ خنجرش را به طرف او پرت میکند و با کمک یکدیگر محافظ را شکست میدهند

سپس روح ماری همسر گبریل ظاهر میشود ، گبریل به سرعت به طرف او میرود ، میخواهد او را در آغوش بگیرد ولی متوجه میشود که نمیتواند اینکار را بکند زیرا ماری یک روح است و گبریل انسانی زنده ، گبریل از همسرش عذرخواهی میکند ، گبریل به ماری میگوید که من تورا ناامید کردم ، من آنجا نبودم تا از تو محافظت کنم ولی ماری به او امیدواری میدهد و میگوید که گبریل تمام سعی خود را کرده است
سپس ماری میگوید : " اینجا (دنیایی مردگان) تاریک است ، بخاطر قطع شدن ارتباط زمین با بهشت هیچ روحی نمیتواند پس از مرگش آرامش بیابد ، من میتوانم صدای روح های دیگر را بشنوم ، آنها به من در مورد یک پیشگویی میگویند ، آنها میگویند که موسسین انجمن برادری هستند ، میگویند باید اربابان سایه را شکست دهی تا بتوانی دوباره ارتباط زمین را با بهشت برقرار کنی و من و روح های دیگر را به آرامش ابدی برسانی . ... همه جا دارد تاریک میشود ... من نمیتوانم دیگر تو را ببینم ... گبریل دوستت دارم "
" ماری ... ماری ... منم دوستت دارم " جواب گبریل به همسرش در حالی که غم بر چهره اش نشسته و خود را مسئول مرگ همسرش میداند

51987770744132839822.jpg


سپس آن "مبارز انجمن برادری" که لحظاتی قبل به گبریل کمک کرد به او نزدیک میشود و به گبریل میگوید که ناخواسته حرف های گبریل و همسرش را شنیده است ، غریبه ما به گبریل میگوید که نامش "زوبک" میابشد و او در مورد این پیشگویی قبلا شنیده است ، به گفته زوبک در پیشگویی آمده است که مبارزی با قلبی پاک میایید و اربابان سایه را شکست میدهد ، آن مبارز قدرت های آنها را گرفته و با استفاده از آن زمین را برای همیشه از شر موجودات شیطانی پاک خواهد کرد

2y5bxlag8pqhhq783ob.jpg


گبریل که میخواهد همسرش را به آرامش برساند این مسئولیت را قبول کرده ، و به زوبک میگوید که باید از یکدیگر جدا شوند و جداگانه پیش بروند تا اربابان تاریکی به آنها مشکوک نشوند ، گبریل ابتدا به سراغ گرگنماها و اولین ارباب سایه خواهد رفت ، زوبک نیز در این بین باید به سرزمین خون آشام ها رفته و آنجا را آماده کند تا گبریل بعد از شکست اولین ارباب سایه به آن سرزمین بیایید و با ارباب سایه دوم که خون آشام است روبرو شود

البته به آرامش رساندن همسرش تنها دلیلی نبود که گبریل را به انجام اینکار ترغیب کرده بود ، زوبک گفت که قدرت اربابان تاریکی خیلی زیاد است و کسی که صاحب آنها شود به حدی قوی شده که حتی میتواند شخص مرده ایی را زنده کند . آیا واقعا همچین چیزی امکان پذر است ؟! یعنی امکان دارد که گبریل دوباره بتواند همسر خود را در آغوش بگیرد ؟!

البته هنوز برای فکر کردن به این موضوعات خیلی زود است زیرا گبریل ابتدا باید 3 ارباب سایه را از بین برده وقدرت های آنها را بدست آورد و برای اینکار ابتدا باید از خرابه های شهری باستانی عبور کند که خود پر از رمز و راز و اتفاقات غیرمنتظره میباشد


Part III



گبریل وارد شهر ویران شده میشود ، ابتدا با چندین هیولا مبارزه میکند پس از آن دختری جوان و زیبا جلوی او میایید ، هیولاها با دیدن دختر به طرف او حمله میکنند و در همان لحظه دختر کریستالی را در آورده و هیولایی از درون آن آزاد میکند که همه آن هیولاها را میکشد ، دختر با انجام حرکات آکروباتیک از صحنه دور میشود ، گبریل از او میخواهد که صبر کند ولی دختر بدون آنکه سخنی بگوید و فقط با اشاره ایی به گبریل میفهماند تا او را دنبال کند


29597477704087422431.jpg





گبریل به دنبال دختر جوان میرود و کمی جلوتر او را میابد ، اینبار نیز دختر جوان به کمک گبریل میایید ولی با این تفاوت که این دفعه دخترک با استفاده از محافظی که مخصوص او ساخته شده و آخرین اثر بازمانده آن تمدن میباشد پدیدار میشود و گبریل را در مبارزه اش یاری میدهد ، پس از آن متوجه میشویم که نام آن دختر جوان کلودیا میباشد و این محافظ را پدرش برای او ساخته است تا از دخترش محافظت کند ، مردم این شهر دانش بسیار داشته و با استفاده از تایتان هایشان ( محافظانی بسیار بزرگ که با استفاده از نیروی کریستال به وجود می آمدند ) سالها به مبارزه با ارباب سایه و گرگنماها پرداخته اند ، مبارزه ایی که تقریبا یک قرن به طول انجامیده ، ولی نهایتا ارباب سایه و زیردستانش پیروز جنگ بوده اند و تمام مردم آن شهر را کشته و تایتان ها را از بین برده اند

کلودیا حرف نمیزند بلکه توانسته است طی سالها قدرت تلپاتی به دست آورد و میتواند با ذهنش با دیگران ارتباط برقرار کند ، او میتواند ذهن هر شخص را بخواند و از گبریل میخواهد تا اجازه دهد که ذهن او را بخواند ، گبریل با این موضوع موافقت کرده ولی به محض اینکه کلودیا صورت گبریل را لمس میکند دستش را عقب کشیده و ترس بر چهره اش نقش میبندد ، هرچند او به گبریل نمیگوید که چه دیده است .

گبریل هدف سفرش را به کلودیا میگویید ، کلودیا از گبریل میخواهد تا او و محافظش نیز گبریل را در این سفر همراهی کنند زیرا آنها با شهر و مسیر های آن آشنایی دارند و میدانند که چگونه میتوان به ارباب سایه رسید ، گبریل با این موضوع موافقت میکند ، کلودیا به گبریل میگوید که برای رسیدن به ارباب سایه باید آخرین تایتان باقی مانده را از بین ببرند ، گبریل طی مبارزه ایی سخت و با کمک کلودیا تایتان را از پای در میاورد و همه چیز برای رویارویی با اولین ارباب سایه آماده شده است

شب شده و بهتر است آنها در گوشه ایی استراحت کنند ، گبریل گوشه ایی مینشیند و کلودیا نیز روی تخته سنگی دراز کشیده است ، گبریل مدتی آنجا تکیه داده است و کاملا معلوم نیست که خواب است یا بیدار ، ناگهان گبریل از جای خود بر میخیزد و به بالا سر کلودیا میرود ، گبریل به آرامی صورت زیبای کلودیا را لمس میکند ، کلودیا از خواب بر میخزد و به گبریل لبخندی میزند و به او میگوید که میدانسته این اتفاق قرار است بیوفتد و همان لحظه که صورت گبریل را لمس کرده متوجه این موضوع شده است ، او از گبریل میخواهد تا "این کار" را انجام دهد . او چه منظوری دارد؟! گبریل قرار است چکاری انجام دهد ؟!

ناگهان گبریل یکی از خنجر های خود را در آورده و به قلب کلودیا فرو میکند !!! گبریل از خواب بر میخیزد !!! خدا را شکر همه اش خواب بود ، ناگهان پن ظاهر شده و به گبریل میگوید که باید محافظ کلودیا را از بین ببرد ، پن میگوید که گبریل برای نابود کردن ارباب سایه به دستکش آهنی او احتیاج دارد ، گبریل با صورتی بسیار جدی و خشمگین به پن میگوید : " نه من حاظر نیستم هیچ آسیبی به آنها برسانم " پن با چهره ایی ناراحت جواب میدهد : " متاسفانه دیگر خیلی دیر شده است " گبریل سریعا پشت سرش را نگاه میکند !!! غیر ممکن است !!! کلودیا روی همان تخته سنگ دراز کشیده در حالی که خنجری در قلب آن فرو رفته است !!! خنجر گبریل !!!


72029892943774112389.jpg





پس تمام آنها واقعا اتفاق افتاده بود و گبریل خواب نمیدید!!! گبریل این دختر معصوم را کشته بود !!! گبریل بسیار ناراحت است ، باورش نمیشود که این دختر جوان را با بی رحمی هرچه تمام تر کشته است ، در حالی که کلودیا بارها به گبریل کمک کرده بود حالا گبریل جواب خوبی هایش را با گرفتن جان او میدهد

در همین لحظه محافظ کلودیا سر میرسد و گبریل را بالای سر جسد بی جان کلودیا میبیند ، او بسیار خشمگین شده و گبریل را گرفته به وسط میدانی دایره ایی شکل پرت میکند ، کلودیا برای این محافظ بیشتر از یک دوست بود ، او طی سالها عاشق کلودیا شده بود و الان گبریل عشق او را به قتل رسانده بود !!!

آیا این موضوع طعنه آمیز نیست ؟ گبریل که عشقش را شخصی شیطانی از او گرفته بود حال خود عشق دیگری را به قتل رسانده !!!



51322449308522248129.jpg





محافظ به گبریل حمله میکند و مبارزه ایی عظیم بین آن دو در میگیرد ولی نهایتا گبریل پیروز میدان است ، گبریل الارغم میل باطنی اش محافظ را کشته و دستکش او را بدست می آورد !!! پس از آن گبریل کلودیا را دفن میکند و برایش دعا میخواند و به راهش ادامه میدهد تا به اولین ارباب سایه میرسد

"کورنل" اولین ارباب سایه است که گبریل باید با آن روبرو شود ، کورنل به گبریل حقیقت را میگوید ، این که چگونه اربابان سایه به وجود آمده اند ، به گفته کورنل 3 بنیانگذار اصلی انجمن برادری افراد خیلی با ایمان و قوی ایی بوده اند ، آنها در مبارزه خداوند با ابلیس بسیار کمک کرده اند ، به گفته کورنل در همین حین آنها نقاطی را در زمین پیدا میکنند که قدرت خداوند در آنجا بسیار زیاد است ، آنها با استفاده از طلسمی روح های خود را به بهشت فرستاده و بعد از خداوند قویترین موجودات عالم میشوند ، اما این طلسم بدون عواقب نبوده ، با انجام اینکار آنها بخش تاریک خود را روی زمین رها کرده اند !!!


54981020156430832675.jpg





بله این اربابان سایه در واقع همان بخش های تاریک موسسان انجمن هستند ، کورنل جوانترین در بین آن 3 بوده علاوه بر این او قویترنشان هم بوده است ، گفته شده که به جز کورنل هیچکس حتی توان این را نداشته که سلاح او را بلند کند پس از تمام شدن حرف های کورنل ، گبریل به او میگوید که این موضوعات برایش اهمیتی ندارد و اورا خواهد کشت ، سپس مبارزه بین آن دو آغاز میشود .

گبریل به خوبی با کورنل رقابت میکند و چیزی نمانده آن را شکست دهد ، کورنل زمانی که احساس خطر کرد به طور کامل به حالت گرگنمایی خود در میایید ولی گبریل همچنان به مبارزه ادامه میدهد و نهایتا با استفاده از همان دستکش آهنی سلاح کورنل را برداشته و اورا با سلاح خودش از بین میبرد !!! پس از آن گبریل قدرت اولین ارباب سایه را میگیرد و بخشی از ماسک قدرت را بدست می آورد . همان ماسکی که میتواند ارتباط زمین و بهشت را دوباره برقرار کند ، همان ماسکی که میتواند مرده ایی را زنده کند !!!

گبریل بسیار خسته است ولی به دست آوردن تیکه ایی از ماسک به او امید بیشتری میدهد و او آماده سفر به سرزمین خون آشام ها میشود

Part IV


گبریل به سرزمین خون آشام ها قدم میگذارد ، ابتدا با روستایی مواجه میشود که خون آشام ها آن را مورد حمله قرار داده اند ، گبریل پس از سفر به قلعه ایی متروکه و به دست آوردن "شئی مقدس" برای مقابله با خون آشام ها به روستا برمیگردد و متوجه میشود که روستاییان توسط خون آشام ها مورد حمله قرار گرفته اند ، گبریل خون آشام ها را نابود کرده و روستاییان بخاطر کمک او راه مخفی ورود به قلعه خون آشام ها را به او نشان میدهند .

گبریل وارد قلعه شده و با خون آشام ها و موجودات شیطانی دیگر به مبارزه میپردازد و رفته رفته به دومین ارباب سایه نزدیک تر میشود ، پس از مدتی گبریل به یه صفحه بزرگ بازی میرسد ، ناگهان خون آشامی به شکل دختر بچه جلوی او پدیدار میشود ، " گم شده ایی ؟! " دختر بچه سوال میکند ، گبریل جواب میدهد " نه " گبریل کمی مکث میکند و ادامه میدهد " میدانی چگونه میتوان به پیش ارباب سایه رفت ؟! "
دختر لبخندی میزند و میگوید " پس همونطوری که گفتم گم شده ایی ، با من بازی کن و من به تو نشان میدهم چگونه میتوانی به پیش مادر بروی "
" وقت اینکار ها را ندارم ، خودم راه را پیدا میکنم " گبریل با عصبانیت جواب میدهد
دختر ادامه میدهد " برو ولی هیچوقت نمیتوانی راه را پیدا کنی ، من تنها کسی هستم که میتوانم راه رسیدن به مادر را میدانم "

گبریل بعد از شنیدن این حرفها شرط دختر را قبول کرده و با او مشغول بازی میشود ، بازی نسبتا عجیبیست و دختر خون آشام هم بسیار در این بازی تبهر دارد ولی نهایتا گبریل پیروز میدان است ، پس از آن دخترک با ناامیدی میگوید " نه ، من میخواهم پیروز شوم " کمی مکث میکند و پس از آن ادامه میدهد " اما تو بازی را بردی و من راه را به تو نشان خواهم داد "
سپس دختر خون آشام که اینک نام او را میدانیم ( لاوورا ) راه را به گبریل نشان میدهد

گبریل مدتی به پیش میرود و سپس با خون آشام دست راست ارباب سایه روبرو میشود ، این خون آشام در واقع برادر خون آشامی است که گبریل او را در روستا کشته بود ، جنگی بین این دو در میگیرد و مثل همیشه قهرمان ما پیروز میدان است ، پس از آن گبریل خیلی به ارباب سایه نزدیک شده است ، او کاملا این موضوع را حس میکند ، عهیچ چیز جلودار او نیست، خون آشام ها ، آدم خوار ها ، اسکلت های جنگجو و حتی سرما و یخبندان هیچکدام نمیتوانند جلوی او را بگیرند ، هیچ چیز نمیتواند مانع رسیدن گبریل به ارباب سایه و به دست آوردن تیکه دوم ماسک شود ، گبریل حاضر است برای زنده کردن ماری هرکاری انجام دهد


74347355706578786145.jpg






گبریل بسیار نزدیک شده است ، فقط چند اتاق دیگر و بعد از آن دومین ارباب سایه منتظر اوست ، ناگهان لاوورا جلوی راه گبریل قرار میگیرد ، " گفته بودم که از باختن خوشم نمیاید " ، لاوورا عروسک های مرگبار و غولپیکرش را به جنگ گبریل میفرستد ، گبریل آنها را از پا در میاورد و ناگهان خود لاوورا وارد میدان شده و با جادویش گبریل را کنترل میکند ، لاوورا کم کم دارد گبریل را از بین میبرد ، گبریل دیگر حالتی نیمه روح مانند به دست آورده و ناگهان ماری را جلوی خود میبیند ، ماری گبریل را در آغوش گرفته و به او میگوید " بلند شو عشق من ، هنوز نوبت تو نشده است ، تو باید قوی باشی " گبریل جواب میدهد " من تورا ناامید کردم ، دیگر توانایی ادامه دادن ندارم ، مرا ببخش "

لاوورا با دیدن این صحنه حس عجیبی پیدا میکند ، به آن دو نزدیک شده و میگوید " به شما حسادت میکنم ، به هر دوی شما " کمی مکث کرده سپس گبریل را آزاد میکند و میگوید " دیگر نمیخواهم بازی کنم "
چه اتفاقی افتاد ؟! چرا لاوورا گبریل را رها کرد ؟! شاید درون این خون آشام کوچک همچنان ذره ایی انسانیت یافت میشود ، شاید او به یاد مادر واقعیش افتاده و عشق واقعی را به یاد آورده باشد ؟! هرچیزی که بود باعث نجات یافتن گبریل شد

گبریل پس از آن به ارباب سایه دوم میرسد ، " کارمیلا " .


28491046573008312851.jpeg






کارمیلا نیز یکی از 3 بنیانگذار انجمن برادری بوده است ، او توانایی منحصر بفردی در شفا بخشیدن داشته ، کارمیلا تمامی موجودات زنده را دوست می داشته و از زیبایی آنها لذت میبرده ، اما الان خودش تبدیل شده به از بین برنده موجودات زنده !!! الان باید برای زنده ماندنش خون موجودات زنده را خورده و آنها را نیز به مرده هایی متحرک ( خون آشام ها ) تبدیل کند !!!

کارمیلا ابتدا به گبریل پیشنهاد عمر جاودانه به عنوان یک خون آشام در کنار خودش را میدهد ، اما گبریل قبول نمیکند و این موضوع باعث عصبانیت کارمیلا میشود . " ای انسان احمق فکر کرده ایی که میتوانی من را شکست دهی؟! نکند اینکارها را برای برگرداندن کسی که از دست دادی انجام میدهی ؟! تنها به یک صورت میتوان مرده ایی را زنده کرد و آن هم الان جلوی تو ایستاده است !!! "

آیا کارمیلا حقیقت را میگویید ؟! گبریل نمیتواند ماری را زنده کند ؟!
این فکر ها گبریل را بیش از پیش عصبانی کرد و گبریل با کارمیلا وارد نبرد شد پس از نبردی سنگین کارمیلا نیز به حالت کاملان خون آشامی خود در آمد و گبریل در آن حالت نیز کارمیلا را شکست داد و چوب تیزی که در ته صلیبش بود را به قلب او وارد کرد

گبریل قدرت های کارمیلا و تیکه دوم ماسک را برداشت ، سپس پن از درون سطحی آیینه مانند بیرون آمد ، گبریل با عصبانیت شروع به حرف زدن کرد " موسسان انجمن در واقع همان اربابان سایه هستند ، آنها این دنیا را به تاریکی فرو برده اند "
پن راه را به گبریل نشان میدهد و به او میگویید که باید با سومین و آخرین ارباب تاریکی روبرو شود و او کسی نیست جز "مرگ"

گبریل در حالی که بسیار خسته و ناامید بود به راه خود ادامه داد ، دیگر چیزی نمانده ، فقط یک ارباب دیگر را باید از بین ببرد و بعدش میتواند با ماری باشد ، اما اگر حرف کارمیلا حقیقت باشد چه؟! تنها راه فهمیدن و مطمئن شدن از این موضوع قدم گذاشتن به دنیایی مردگان و رویارویی با مرگ است ...!


Part V : Final Part
گبریل با کمک پیرزن جادوگری به نام "بابا" پا به دنیای مردگان میگذارد ، او موجودات و هیولا های زیادی را از بین میبرد ، گبریل به قدری خشن و بی رحم شده که خودش نیز دیگر نمیتواند بگویید که آیا یک انسان است یا یک هیولا !!!

بعد از مدتی پن بر سر راه گبریل قرار میگیرد ، گبریل به او میگوید که از بازی های پن خسته شده است ، پن خود را به صورت یک شوالیه با زره ایی نقره ایی در میاورد ، پن قدرت های گبریل را از او گرفته او را به مبارزه دعوت میکند ، در حین مبارزه کم کم پن قدرت های گبریل را به او بر میگرداند و به گبریل میفهماند که قدرت نور و تاریکی در مقابل یکدیگر کاربرد دارند ، سپس پن خنجری را به سمت گبریل پرت میکند و گبریل ناخواسته آن را به سمت پن برگردانده و در شکم او فرو میکند


32757542788850512647.jpg






گبریل بالای سر پن میرود و میگویید : " چرا ؟! چرا من را مجبور کردی اینکار را بکنم ؟! من نمیخواستم تورا بکشم " پن در حالی که روی زمین افتاده و دارد نفس های آخرش را میکشد جواب میدهد " تو باید اینکار را میکردی ، برای باز کردن راه به سمت آخرین ارباب سایه یک قربانی نیاز است ، " من سرنوشت خود را پذیرفته ام ... تو چطور ؟! " بعد گفتن این سخنان پن جان خود را از دست میدهد

و گبریل که آخرین راهنما و دوست خود را نیز از دست داده با ناامیدی جواب میدهد " من لیاقت این را ندارم !!! قلب من پاک نیست ، من کارهای شیطانی بسیاری کرده ام "

گبریل به راه خود ادامه میدهد و نهایتا به آخرین ارباب سایه میرسد ، مرگ به گبریل میگویید که آنها فرق آنچنان ایی با یکدیگر ندارند و گبریل نیز موجودات بیگناه زیادی را کشته است ، گبریل به مرگ میگویید که نمیتوانند جلوی او را بگیرد

مرگ فسیل اژدهایی را تسخیر میکند و با او به جنگ گبریل میایید ، گبریل اژدها را شکست داده و سومین تیکه ماسک را نیز بدست میاورد ، ماسک کامل میشود ، در همین لحظه زوبک از راه میرسد و اون نیز ماسکی بر دست دارد ، همان ماسک عجیب که گبریل در اولین رویاییش دیده بود ، زوبک ماسک را به چهره اش میزند و به گبریل حقیقت را میگویید ، در واقع زوبک سومین ارباب سایه است !!! زوبک کسی بوده که این طلسم را فعال کرده و ارتباط زمین با بهشت را از بین برده است !!! او از این صلح بین خودش و بقیه اربابان سایه نفرت داشته و میخواسته قدرت همه آنها را بدست آورد و خودش به دنیا حکومت کند ، زوبک میگویید که او مدتها به دنبال راه حلی بوده تا بتواند قدرت دیگر اربابان سایه را تسخیر کند و وقتی در جهنم مشغول تحقیق در این مورد بوده قدرتی عجیب به درون او نفوذ کرده و جادوهای سیاه را به او یاد داده و او توانسته این نقشه را بکشد


48800221437700471989.jpg






و برای انجام اینکار و به نتیجه رساندن این نقشه به گبریل احتیاج داشته است ، زوبک گبریل را مجلور کرده تا کلودیا را بکشد ، وقتی گبریل در خواب بوده زوبک ماسک را به صورت گبریل میزند و از او میخواهد تا کلودیا را به قتل برساند !!!

و از آن مهمتر زوبک گبریل را مجبور کرده تا همسرش ماری را بکشد !!! بله این گبریل بوده که همسر خودش را کشته ، زوبک میگویید که میترسیده توی اولین ملاقات گبریل با ماری در دریاچه ، ماری همه چیز را به گبریل بگویید اما گویا ماری به گبریل ایمان داشته و میدانسته که او میتواند دنیا را از این تاریکی نجات دهد

سپس زوبک با استفاده از قدرت تاریکی ایی که در درون گبریل وجود دارد گبریل را به قتل میرساند و ماسک را برداشته و میخندد

در همان لحظه صدایی از آسمان میایید " درود بر تو ای زوبک والا مقام " زوبک با تعجب به دور و برش نگاه میکند ولی کسی را نمیبیند ، صدا در ادامه توضیح میدهد که درواقع آن نیرویی که در جهنم به زوبک نفوذ کرده مال او بوده است ، او زوبک را کنترل میکرده بدون اینکه زوبک متوجه این موضوع شود ، اما او کیست ؟! پادشاه فرشته ها ، ابلیس !!!
درست است ، تمام این نقشه ها زیر سر ابلیس بوده است ، زوبک ، گبریل ، اربابان سایه و ... همگی بازیچه دستان ابلیس شده اند و حالا ابلیس میتواند صاحب قدرتی شود که حتی با آن میتوان خدا را نابود کرد

ابلیس از زحمات زوبک تشکر میکند و او را به آتش میکشد ، زوبک سوخته و بر روی زمین میوفتد و ماسک از دستانش جدا میشود ، سپس ابلیس به زمین آمده ماسک را برمیدارد


96847647681776162022.jpg






ابلیس رو به آسمان خنده ایی میکند و به خداوند میگویید " پدر من دارم بر میگردم ، قبل از اینکه نابودت کنم ابتدا جلوی من زانو خواهی زد "

پس از این ما گبریل را میبینیم که بین بقیه روح ها بیهوش افتاده است ، روح ها سعی میکنند او را با خود ببرند ولی ماری به آنها میگوید که گبریل تنها امید ما برای رسیدن به آزادی و آرامش است ، ماری از روح ها میخواهد تا گبریل را به دنیا و جسدش برگردانند و روح ها نیز به او کمک میکنند

ابلیس بدون اینکه به گبریل نگاه کند به او میگویید " پس خداوند تو را هم قبول نکرد ! اشکال ندارد بیا و در کنار من باش ، من تورا بیشتر از او دوست خواهم داشت "
گبریل در جواب میگویید که خداوند بخشنده است و کافیست تا آنها برای گناهان خود طلب بخشش کنند تا خداوند آنها را ببخشد ولی ابلیس حاضر نیست اینکار را انجام دهد ، گبریل با تعجب و عصبانیت نگاهی به ابلیس میکند و میگویید " تو بجای بخشش و عشق خداوند ، قدرت و حکومت بر دنیا را انتخاب میکنی ؟! برای همین است که خداوند تورا از درگاهش رانده است "

ابلیس عصبانی شده و به گبریل قول میدهد تا برای همیشه او و خاندانش را نابود کند ، گبریل با ابلیس مشغول نبرد میشود ، اینجاست که راهنمایی های پن به کمک گبریل میایید و گبریل با کمک قدرت نور و تاریکی ابلیس را شکست میدهد ، پس از آن در حالی که گردن ابلیس را در دستانش گرفته و میفشارد از خداوند طلب بخشش میکند و ابلیس را میکشد

در همین لحظه روح ها آزاد شده و همگی به بهشت میروند ، ماری به پیش گبریل میایید و میگویید که تو مارا نجات دادی ، گبریل که بسیار ناراحت است در جواب میگویید " من تورا ناامید کردم ، من نتوانستم تو را نجات دهم ، من لیاقت تو و عشقت را ندارم " ماری نیز در جواب میگویید که " تو دنیا را نجات دادی ، تو مرد خوبی هستی گبریل ، تو قلب پاکی داری ، من تورا دوست دارم و همیشه دوست خواهم داشت ، من تورا بخشیده ام عشق من ، نه تنها من بلکه همه روح هایی که آزادشان کردی تورا بخشیده اند "
ناگهان گبریل ماسک را میبیند و آن را برداشته و از ماری میپرسد که آیا ماسک واقعا توانایی زنده کردن مرده ها را دارد یا خیر ؟! ماری میگویید این موضوع حقیقت دارد ولی فقط تا زمانی که مساک بر صورت گبریل باشد و ماسک را به صورت گبریل میزند و گبریل همسرش را مثل یک انسان عادی میبیند ، برای آخرین بار گبریل همسر خود ماری را میبوسد

گبریل ماسک را کنده و به ماری میدهد ، ماری از گبریل خداحافظی کرده و دنیا را ترک میکند ، گبریل با حالتی ملتمسانه میگوید " نه ، ماری نرو ... با من بمون ... دوستت دارم "
بعد از رفتن ماری کلودیا با لبخندی به گبریل نزدیک میشود و به او میفهماند که او نیز گبریل را بخشیده است و دنیا را ترک میکند

گبریل بر روی زمین مینشیند و با صدایی بلند گریه میکند ، دوربین روی ماسک عجیب زوبک زوم کرده و بازی تمام میشود


86041876126755677966.jpg






البته این پایان ماجرا نیست ، پس از تمام شدن اسامی سازندگان بازی ما کات سینی میبینیم که در آن مردی که شنلی بر تن دارد و صورتش پیدا نیست وارد کلیسایی میشود ، سپس مرد دیواری را خراب کرده و به قصری متروکه وارد میشود

مرد اسرار آمیز ما پرواز میکند و به طبقه بالای قصر میرود ، همه جا را سایه گرفته ، مرد شنل خود را در میاورد ، او همان زوبک میباشد !!!
" جای عجیبی برای قایم شدن یک شاهزاده تاریکی است ، تو اینطور فکر نمیکنی ؟ "
مردی با چشمانی درخشان از توی تاریکی جواب میدهد : "زوبک..."
"بله دوست قدیمی ، خودم هستم "
"این همه مدت کجا بودی؟ "
" آن بیرون ، بین زنده ها ، تو این همه مدت چه میکردی ؟ چرا در این جا قایم شدی ... گبریل ؟! "

گبریل که بسیار پیر شده و تبدیل به یک خون آشام شده است با عصبانیت جواب میدهد " چطور جرات میکنی مرا با آن اسم صدا کنی ، من دراکولا هستم ( من شیطان هستم ) "


50496906634971602022.png








روبک ادامه میدهد " درسته یه زمانی بودی ولی الان به خودت نگاه کن ، سایه ایی از اون شخصیت قبلیت هستی " زوبک بر میگردد تا گبریل را نگاه کند اما کسی آنجا ننشسته
صدای جابجا شدن گبریل در سایه ها میایید ، گبریل جواب میده " که میگفتی من یک سایه هستم ؟ ... چه میخواهی دوست قدیمی ؟! "
زوبک جواب میدهد " دستیاران ابلیس خبر از برگشت اون میدهند ، کمکم کن تا شکستش بدهم وگرنه من و تو تا ابد حیوانات خانگی او خواهیم شد ... دیگه وقتش شده تا از این مقبره ایی که برای خودت ساخته ایی بیرون بیای ... این همه توی سایه ها جابجا نشو ، یعنی برات مهم نیست که اون تورو اسیر خودش میکنه ؟ "

در همین لحظه گبریل پشت سر زوبک ظاهر میشود و میخواد خونش رو بخورد ، اما زوبک هم غیب شده و پشت سر گبریل ظاهر شده و او را از درون پنجره بزرگی که اونجا بود به بیرون پرتاب میکند و الان میتوانیم همه چیز را ببینیم ، قرن ها از اتفاقاتی که برای گبریل افتاده میگذرد و الان دیگر توی زمان حال هستیم


33355922198443750778.jpg






گبریل جلوی یه ماشین میوفتد ماشین ترمز زده ، زوبک هم از بالا به پایین میاد و روبروی گبریل می ایستد ، مردم همگی با تعجب این دو رو نگاه میکنند
زوبک شروع به حرف زدن میکند " میدانم خواسته تو چیست ..."
گبریل با ناامیدی و ناراحتی جواب میدهد " من نمیتوانم بمیرم ... ولی با این وجود ... زندگی هم نمیتوانم بکنم "

زوبک جواب میدهد " به من کمک کن و من تو را از این جاودانگیت نجات خواهم داد "

گبریل به آسمان نگاه میکند و فریادی میزند سپس غیب میشود ، زوبک که به نظر میایید دلش برای گبریل میسوزد میگوید " به زودی دوست من ... به زودی همه اینها تمام خواهد شد "

 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: AMIRREZA-GAME

adel3532

کاربر سایت
Mar 7, 2009
898
نام
عادل
علی جان دستت درد نکنه . واقعا عالی بود
فقط اگه شد زحمت بکش داستان DLCها رو هم به طور کامل بزار . دستت درد نکنه
 

Dante Never Cry

The Awakening Dragon
کاربر سایت
Oct 5, 2008
9,334
نام
Ali
علی جان دستت درد نکنه . واقعا عالی بود
فقط اگه شد زحمت بکش داستان DLCها رو هم به طور کامل بزار . دستت درد نکنه

پست 17 رو نگاه کن اونجا گذاشتمشون ;)

---------- نوشته در 09:46 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 09:42 PM ارسال شده بود ----------

آخرش گابریل تبذیل میشه به همین دراکولای معروف خودمون

به شیطان هیچ ربطی نداره

اسپویل آخر نسخه 1
نه دوست عزیز اون جمله آخر گبریل اگه اشتباه نکنم به زبون رومانی ـه که دوتا معنی داره و همنجا نوشتم ، اون شیطون در واقع منظورش بد شدن خودشه ، نه اینکه واقعا ابلیس باشه ، ابلیس رو که اصلا دیدیم و Boss آخر بازی خود ابلیس بود
 

aryasoft2872

کاربر سایت
Nov 25, 2009
584
نام
M.P
دوست عزیز معلوم این بازی تموم نکردی چون که این باس مال کاستل 1.
یکبار تموم کردم دور دومم دو ماهی میشه شروع کردم فک نمی کنم همچین چیزی داشتیم...کجا؟شبیه ترین یارویی که یادم میاد به این این یارو داخل آشپزخونه بود که این اون نیست...
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر