Xenogears رو با تکسچرهای 4k HD تجربه کنید
جهت دانلود و روش نصب
Xenogears
به به
حالا که بحث Xeno باز شد وقتشه من یه طومار در مورد تاکاهاشی بنویسم
Tetsuya Takahashi and his Glorious Hand cross-up pose
(متن زیر با تاریخ واقعی کمی عدم تطابق داره و دخل و تصرف از طرف نویسنده که من باشم توش وجود داره )
روزی روزگاری، اواسط دهه نود این طرفا، یه مردی تو کلوخه های Square Enix (اون زمان Square Soft) زندگی می کرده به اسم تتسویا تاکاهاشی
این بشر گرافیک دیزاینر بوده و ید طویلی تو به سرانجام رسیدن ساخت بازی های خفنی مثل Final Fantasy V و Final Fantasy VI و Chrono Trigger داشته
سال 1995 که میشه این دل میبازه به یکی از همکاراش و ایشون و خانم کائوری تاناکا (که ممکنه به Soraya Saga هم بشناسیدش بعضی هاتون) با هم ازدواج می کنن
و مثل هر زوج عاقلی بعد از سر و سامون دادن زندگیشون اولین کاری که این دو تا با هم می کنن کار کردن رو اسکریپت فاینال فانتزی بعدی ایه که قراره ساخته شه
و من نمیدونم این دو تا با هم میشستن چی می گفتن و چی می نوشتن... ولی هر چی بوده وقتی نتیجه نهایی رو به کله گنده های Square Soft نشون میدن اینا برمیگردن میگن :Ew... WTF این خیلی فاکدآپه برای سری فاینال فانتزی. نخواستیم، نوجیما (نویسنده FFVII و FFX) هست، کارمون رو راه میندازه
بعد تاکاهاشی و زنش میشینن می گن خب با این اسکریپت فاکدآپی که نوشتیم چیکار کنیم
اینا تا میان به خودشون بیان پروسه ساخت FFVII شروع میشه و وقتی می بینن کار به جایی نمی برن می افتن به پای گله گنده های اسکوئر که تو رو خدا بذارید ما این متن لعنتی رو ازش یه بازی جدا بسازیم
کله گنده های اسکوئر که اون موقع مسخ موفقیت بازی های JRPG شون بودن میگن Fuck, Why not? و به تاکاهاشی و زنش میگن اوکی بشینید بازی خودتون رو بسازید. تاکاهاشی هم میگه اوکی، من کارگردان و یقه یاسونوری میتسودا (که اون موقع تازه کارنامه اش با Chrono Trigger جون گرفته بود) رو میگیره بهش میگه تو هم بیا موسیقی بازی منو بساز گوجه سبز.
و بعد دو سال سر و کله زدن Xenogears تو سال 1998 برای پلی استیشن منتشر میشه، بازی ای که به قطع یقین جزو یکی از فلسفی ترین و فاکدآپ ترین بازی هاییه که تو کل تاریخ Square Enix عرضه شده، پر تم های فلسفی و مذهبی که بعدش تو کمتر بازی ای دیده شده.
هااااع
از این جا به بعده که جالب میشه.
بعد تموم شدن ساخت Xenogears، تاکاهاشی و تیمش میگن اوکی، بازی اول ترکوند. هم تو فروش هم تو دیدگاه منتقدین (مخصوصا تو دیدگاه منتقدین!! میانگین نمرات بازی اون موقع با FFVII یکی بود که نشون میده چقدر خفن بوده این بازی) حالا نوبت اینه که دنباله بازی رو بسازیم
اینا پروژه رو به اسکوئر نشون میدن با امید بالا که الان چراغ سبز میگیریم و حاجی بسم الله
یهو اسکوئر میگه :زکّی... حاجی ما داریم فیلم Final Fantasy: Spirits Within رو میسازیم... شاااااهکار قرن (
) همه سرمایه مون رو داریم خرج اون می کنیم پول نداریم بدیم تو اون فانتزی های مریض پریشانه خودتو بسازی...
هـــرّی برو خونه تون
و این شاید به ضرس قاطع یکی از خفن ترین خطاهای محاسباتی کل تاریخ اسکوئر باشه. نه تنها اینا یکی از خفن ترین JRPG سازهای آینده رو از دست میدن بلکه پشت سرش با اون فیلم شنیع FF: Spirits Within با کله زمین میخورن و حتی برای سونی هم مشکل تراشی می کنن وقتی کسی که رسما برای کنسولشون یکی از Greatest Hit های پلی استیشن 1 رو ساخته رو یه کاری می کنن به طرز اثر دومینویی ای سال ها بعد بره برای رقیب شون نینتندو بازی بسازه
خلاصه که تاکاهاشی میگه "فاک یو" و سال 1999 از اسکوئر جدا میشه و کمپانی خودش Monolith Soft رو میزنه و دوباره با زنش میشینن عجق وجق نوشتن با تم فلسفی/مذهبی و این دفعه نتیجه میشه Xenosaga
تاکاهاشی روانی از همون اول تصمیم میگیره یه جریان روایی ای رو شکل بده که 6 تا بازی طول بکشه تا تکمیل شه و Namco Bandai هم (Namco ـی خالی اون موقع) می بینه "واو این یارو خیلی مخش مشنگ میزنه بریم بهش کمک کنیم
" و این جوری Xenosaga Episode I منتشر میشه
و بعدش Xenosaga Episode II
و بعد از اون هم Xenosaga Episode III
و بعد اون.... وایسا وایسا... چی؟! There is no Xenosaga Episode IV؟
اتفاقی که این وسط می افته اینه که Xenosaga Episode I بازی موفقی میشه، منتها نه از لحاظ تجاری و نه از لحاظ دیدگاه منتقدین بازی به اون قله ای که Xenogears بود نمیرسه
و اوضاع برای دو تا دنباله بازی حتی بدتر میشه.
نه تنها بازخود طرفدارها و منتقدین به اپیزود 2 و 3 ضعیف تر بود (که خیلی اش به داستان بیش از حد پیچیده بازی برمی گشت) بلکه فروش بازی هم ضربه زیادی خورده بود و دیگه نمی شد "موفق" در نظرش گرفت
تاکاهاشی و کل تیم Monolith Soft بعد 2006 که می بینن به همچین وضعی افتادن دپرس میشن میفتن یه گوشه. از اون طرف هم Namco درگیر یه سری تحولات میشه و مدیریت تصمیم میگیره که دیگه وقت و سرمایه نذارن واسه مزخرفات تاکاهاشی و تیمش
و این جا تقریبا اون لحظه ایه که پرونده کاری تاکاهاشی میتونست بسته شه.
تا این که وسط این گیر و دادها، یه یارویی از نینتندو به اسم شینجی هاتانو (رییس بخش حسابداری نینتندو) اینا رو میبینه بهشون میگه "آقا بچسبید به کار، خدا بزرگه
" و اینا هم می چسبن به کار گویا
(وسط نوشت: این شینجی هاتانو که می بینید وحشتناک آدم زرنگیه. فقط فکر کنید اسکوئر انیکسی که اواخر دهه نود و اوایل 2000 از قِبَل سونی و پلی استیشن داشت عین چی میخورد و خدا رو بنده نبود رو این بشر می کشونه دوباره یه جورایی سمت نینتندو براشون بازی بسازه
)
همون روزها به سر تاکاهاشی میزنه که "صبر کن...اگه آدم ها روی بدن غول ها زندگی کنن... اون وقت چی"
آقا اینا بدو بدو شروع می کنن رو این ایده اولیه تاکاهاشی کار می کنن. یه علتی که همه ذوق داشتن برای این ایده این بود که بعد شکست های Xenosaga خودشون میدونستن به فرصت جدید احتیاج دارند
و نفر اولی هم که ایده رو بهش نشون میدن خود نینتندو بوده
نینتندو هم اینا رو می بینه میگه "واو این یارو خیلی مخش مشنگ میزنه بریم بهش کمک کنیم
"
و این جوری بعد 4 سال Xenoblade تو سال 2010 برای Wii عرضه میشه
البته قبلش دو تا اتفاق جالب می افته
اولی اینه که همون اوایل پروسه ساخت (2007) نینتندو می بینه "پسر این مدلی که ما بازی میسازیم اصن با مدلی که این بر و بچ Monolith Soft بازی میسازن جور درنمیاد اینا اصن DNA شون با پلی استیشن گره خورده و بازی هاشون پر داستان های پیچیده و کات سین های طولانی و ایناست" ساتورو ایواتا، رییس وقت نینتندو، میخنده میگه "چه جالب" و در جا کمپانی رو میخرن
و مابقی سهامش هم از چنگ نامکو درمیارن. در اقدامی دور از انتظار از نینتندو که بعدها مشابهش تکرار نمیشه، نینتندو کمپانی ای که اساسا با DNA بازی هاش جور در نمیاد رو می کنه زیرمجموعه خودش و طی 16 سال بعد به یه غولی تبدیلش می کنه که هم تو ساخت بازی های نینتندو بهشون کمک می کنه هم بازی های AAA خودش رو با موفقیت تولید می کنه
اتفاق دوم هم باحاله. تاکاهاشی موقع ساخت بازی، با خودش میگه که خیلی وقته از Xenogears گذشته و Xenosaga هم اون جوری که میخواستیم موفق نبوده پس بهتره کلا از این قضایای زنو منو فاصله بگیریم و اسم بازی رو بذاریم Monado: The Beginning of the World و حتی ورژن های بتای بازی رو تو مراسم های مختلف با همین اسم نشون میدن. تا این که دوباره ساتورو ایواتای فقید وارد میشه میگه "حاجی خیلی شکست نفسی می کنی، این زنو منو هایی که قبلا ساختی خدایی بازی های خفنی اند، حیفه میراث شون رو دور بندازی، برگردون این بازیت هم یه جوری Xeno کن" و تاکاهاشی هم قانع میشه و اسم بازی به Xenoblade تغییر پیدا می کنه. این هم البته باعث یه اثر دومینویی افسانه ای میشه. Xenoblade تو بازی اول تقریبا هیچ ارتباط ویژه ای با بقیه بازی های سری Xeno نداشت اون موقع. ولی بعد موفقیت اش کم کم طی نسخه های بعدی این ارتباط هی قویتر و قویتر میشه
تا جایی که بعد آپدیت ورژن 2.0.0 بازی Xenoblade 3 میتونید تو بخش IP Licensing های بازی به وضوح اسم نامکو و Xenosaga رو ببینید.
Xenoblade سال 2010 تو ژاپن عرضه میشه ولی Nintendo of America قانع نمیشه که بازی رو برای آمریکا عرضه کنه واسه همین Nintendo of Europe میگه "Fuck it, we'll do it ourselves"
و بدین شکل به طرز استثنایی ای یکی از British ترین بازی های کل ژانر ساخته میشه. این که همه صداگذاری های انگلیسی بازی اروپایی و انگلیسی و اینان به خاطر دقیقا همین دهن کجای نینتندوی آمریکا بوده
و البته بعدا این قدر ملت دهن نینتندو رو سرویس می کنن که بازی دو سال بعد تو آمریکا هم عرضه میشه
داستان رو یخورده کوتاه کنم. Xenoblade 1 عین چی میترکونه. هم تو فروش هم تو امتیازهای منتقدین و نینتندو قانع میشه که چراغ سبز واسه بازی های بعدی رو بده و حالا بعد 13 سال از عرضه نسخه اول این سری، تاکاهاشی بالاخره رویای یه روایت شش قسمتی اش رو به سرانجام میرسونه با Xenoblade Chronicles 3: Future Redeemed
خلاصه که تمام چیزهایی که تا الان نوشتم یه جورایی مقدمه بود برای Xenoblade Chronicles 3: Future Connected
بعدا باید یه طومار مفصل برای اونم بنویسم از بس بازی مهمیه به نظرم