امروز سم لیک تو توییت خود سخنان امیدوار کننده ای زده که هر دو قسمتش را براتون میزارم :
اینها را هم میتونید ببینید :
من توخواب شنیدم که در خونه زنگ زد و من رفتم که در را باز کنم , یه مرد اونجا بود اون از ماموران federal بود . اون کارت خودش به من نشون داد و اون شبیه ماموران FBI بود که تو فیلمها نشون میدند . این قسمت جایه ترسناکشه : یه مشکلی تو چهرش بود , مثل این بود که با سیگار صورتش را سوراخ سوراخ کرده بودند که من نمیتونستم اونو به چیزی تشبیه کنم .
من دیشب دوباره یک خواب دیدم و وقتی پا شدم واقعا دلهره داشتم .
من تو خوابم رفته بودم ملاقات صاحب قبلی خونم تو خانه سالمندان . صاحب خونه یک زن پیر دوست داشتنی نبود اون یک مرد جوان بود با موهای تیره . در واقع او بسیار خوب به نظر میرسید .
من یادم میاد اون یه کت خنده داره آرنج دار مدل قدیمی پوشیده بود . من رفته بودم دنبال جعبه کفشهام , ولی اون خیلی مضطرب بود و به من گوش نمیداد , اونجا خیلی روشن بود و بیرون هوا افتابی بود ولی اون همچنان اسرار داشت که من چراغ ها را روشن کنم , اون هی اسرار میکرد اونجا خیلی تاریکه من یادم میاد که کلا همه چراغ ها روشن بود و اون هنوز ارامش نداشت , داشت توهم برم میداشت , من احساس میکردم یه چیزایی عجیبی داره رخ میده اونوقت بود که من از خواب بیدار شدم . من تشنه بودم از تخته خواب پا شدم و رفتم تا یک لیوان اب بخورم . توی راهرو من برگشتم و من یدفعه بیرون از پنجره یه مرد سیاه رنگ شبه مانند دیدم . من باید بلند داد میکشیدم .
قلب من برای 1 دقیقه ایستاد , من لیوان از دستم افتاد ( خوشبختانه نشکست چون لیوان مورد علاقه من بود ) من واقعا ترسیده بودم . من فرار کردم و همه چراغهای خونه را روشن کردم .
من میخواستم به 911 زنگ بزنم ولی بعد یه دقیقه احساس کردم که احمقانست این کار را بکنم . به خودم گفتم همه این چیزها را توهم میکنم و گفتم که شاید خودم رفلکس خودم را تو پنجره دیدم .
البته وقتی همه چراغهای خونه روشن بود من دیگه چیزی از بیرون پنجره نمیدیدم .من اخر سر تصمیم گرفتم به دوستم Joss که نزدیکه خونمه زنگ بزنم و اون از خواب بیدار شد , اون خیلی مهربون بود اون واقعا مثل فرشتهاست بعد از اینکه اونجا را چک کرد دیگه هیچ نشونه ای تو بیرون نبود .
اینها را هم میتونید ببینید :
آخرین ویرایش: