- Jan 25, 2018
- 6,600
- نام
- Albiceleste
احتمالا باورش سخت است اما واقعا نزدیک به 14 سال از عرضه بازی Killzone 2 برای پلیاستیشن ۳ و شگفتزده کردن بازیبازها با روایت جنگ حماسی و خارقالعاده بین Vektans (وکتانها) وHelghast (هلگست) میگذرد. کیلزون ۲ هم یک دنباله محشر برای بازی ناقص اما امیدوارکننده Killzone 1 در پلیاستیشن ۲ بود و هم باعث شد این مجموعه به یک فرنچایز واقعی تبدیل شود و بازیبازها بتوانند دنیای کیلزون را به همان شکلی ببیند که بود: دوران غمانگیز و جنگزده قرن بیستوچهارم، که پیشرفت فناوریهای خطرناک آتش این جنگ را تندتر میکرد. این بازی چشمهای از آینده ما را نشان میدهد که به همان اندازه جذاب بودنش، باورپذیر و ممکن هم هست. این بازی به عنوان اولین بازی انحصاری یکی از کمپانیهای تابعه پلیاستیشن ۳، فروش خوبی را تجربه کرد و حتی یک دلیل خوب برای خرید پلیاستیشن 3 به کسانی داد که این کنسول را نداشتند. با این که کمی بعدتر ترمز این مجموعه کشیده شد، اما دوران پلیاستیشن ۳ زمان بسیار خوبی برای طرفداران بازی Killzone بود چرا که دنباله آن یعنی Killzone 3 هم به خاطر ویژگیهای خاصش، بازی خوبی از آب در آمده بود. ولی امروز قرار است فقط روی بازی کیلزون ۲ تمرکز کنیم.بازی Killzone 2 فقط چند سال بعد از وقایع کیلزون یک اتفاق میافتد. هلگستها همچنان به به وکتا حمله میکنند و ISA هم، کموبیش با موفقیت به مقابله با آنها ادامه میدهد. در نتیجه، یک جوخه از بهترینها به پایتخت هلگن فرستاده میشوند تا Visari (امپراتور ویساری) را دستگیر کنند. و این اولین دلیلی است که به نظر من کیلزون ۲ را به چنین بازی خوبی تبدیل میکند: داستان آن.
با این که اولین بازی کیلزون قطعا داستان بدی نداشت، اما داستان آن ناشیانه و بد روایت شده بود و شخصیتهای اصلی خیلی زیادی در آن داستان حضور داشتند که اصلا خودشان هم بیشتر اوقات - البته به جز وقتهایی که با آدم بدهای چشمرنگی داستان مبارزه میکردند- نمیدانستند دارند چه کار میکنند.شاید این داستان برای سال ۲۰۰۴ قابل قبول بود، اما خوب شد که کمپانی Guerilla (گوریلا گیمز) به فکر بهتر کردن داستان قسمت دوم بازی افتاد. توسعه شخصیتی Tomas Sevchenco (توماس سوچنکو) و Ricardo Velasquez (ریکاردو ولاسکوئز) اصلا قابل توجه نبود و شخصیتپردازی آنها کمی سطحی بود، اما همین شخصیتپردازی هم با توجه به سطح بازی خوب صورت گرفته بود و رابطه گیرایی بین این دو مطرح بود. میتوانستید حس کنید که این دو پستی و بلندیهای زیادی را پشت سر گذاشته بودند و به خاطر همین به دوستان صمیمی هم تبدیل شده بودند. اگرچه من شخصا دوست داشتم که تا آخر بازی، دوستی این دو به چالش کشیده و یا به طرز قابل توجهی محکمتر شود، ولی باز هم داستان بازی در آن حدی به بازیبازها انگیزه میداد که ببینند سرنوشت این دو را به کجا میبرد و به نظرم همین هم کافی بود. در روایت بازی، هلگستها آنقدر جذاب و واقعی ترسیم شده بودند که من و خیلیهای دیگر بیشتر به آنها علاقه داشتیم تا به خود ISA. جواب دادن به این سوال که چرا هیچوقت یک بازی کیلزون ساخته نشد که در آن بتوانیم در نقش یک هلگست قرار بگیریم خارج از توان من است، ولی این موضوع بماند برای یک روز دیگر.
جدا از روایت و شخصیتهای بازی، گرافیک و صداگذاری Killzone 2 درجه یک بود و حتی با معیارهای امروزی هم به طرز باورنکردنیای خوب است. البته که کیلزون ۲ قطعا به پای تجربه بازی Horizon (هورایزن) در تلویزیون 4K نمیرسد، ولی آنقدر هم که فکر میکنید اذیتکننده نیست. Killzone 2 یکی از اولین بازیهایی بود که از ویژگیهای جدید پلیاستیشن ۳ کمک گرفت و با پردازنده سلولی آن جفت و جور شد؛ (پردازنده سلولی) بخشی از معماری PS3 بود که باعث شد خیلی از بازیهای غیرانحصاری اولیه از دور رقابت حذف شوند و در عین حال باعث شد بازیهای گوریلا گیمز و در نهایت بازیهای بقیه استودیوهای تابعه پلیاستیشن، نسبت به رقبای ارائهشده خود برای ایکسباکس ۳۶۰ و رایانههای شخصی برتری پیدا کنند. اگر بخواهم صادقانه بگویم، گرافیک بازی باورنکردنی به نظر میرسید. با این که محیط صنعتی و بیروح حومه هلگن - با رنگپردازیهای قهوهای و خاکستری و قهوهایتر و خاکستریتر... - چندان متنوع نبود، ولی باز هم در وضوح 720P و نرخ فریم ۳۰ فریم در ثانیه ظاهر خوبی داشت. این مشخصات برای زمان امروز خندهدار محسوب میشود، ولی با توجه به جزئیات بازی Killzone 2 و همینطور محدودیتهای آن نسل از بازیها، دیدنی بود و هنوز هم هست. صداپردازی بازی هم دست کمی از گرافیک آن نداشت: اسلحههایی خوشصدا و گیرا و موسیقی متن که شامل ریتم سریع سازهای کوبهای، ملودیهای ارکستر حماسی و ترکیب جذابی از صدای سازهای بادی و سازهای سیمی بود. موسیقی متن فوقالعاده کیلزون ۲ تقریبا با موسیقی متن بازیهای God of War (گاد آو وار) آن روزها رقابت میکرد.
حرکتها و جابهجاییهای نسبتا سنگینتر نسخه اصلی Killzone در بازی دوم هم دیده میشد. این مسئله برای آن دسته از بازیبازهایی دردسرساز بود که احتمالا با حرکات مصنوعیتر اما سریعتر بقیه بازیهای ژانر تیراندازی آشنا و راحت بودند. این نکته کاملا قابل درک است ولی به باور من، حس سنگینتر حرکت و جابهجا شدن در Killzone به این بازی یک حالت واقعگرایانه میبخشید. انگار که زره واقعی پوشیده باشید و سلاحهای سنگینی حمل کنید که برای استفاده از آنها به قدرت واقعی لازم است. این ویژگی شما را مجبور میکرد برای واکنش نشان دادن به تهدیدها، دنبال راه چاره بودن را به دقیقه آخر نگذارید: دویدن و سنگر گرفتن، تعویض کردن اسلحه و پر کردن دوباره آن و... همه تصمیماتی بودند که شاید برای گرفتنشان وقت داشتید و شاید هم نه. تصمیم گیری درباره این که آیا باید برای سنگر گرفتن به سمت یک منطقه دیگر بدوید، یک اسلحه دیگر را بردارید یا همان جایی که هستید بمانید، در Killzone 2 بسیار مهمتر و حیاتیتر بودند چون مجبور بودید بیشتر غرق بازی شوید و شاید در مقایسه با بقیه بازیهای ژانر تیراندازی، زمان بیشتری را زیر آتش دشمن قرار میگرفتید.
جدای از این مسئله، تنوع اسلحهها در بازی زیاد بود و شامل سلاحهای سنگین، شاتگان، هفتتیر و چند نوع مختلف مسلسل بود و هوش مصنوعی دشمن هم هوشمندانه و تهاجمی بود. اگر گرافیک درجه یک و بقیه بخشهایی را که در نگاه اول دیده میشدند کنار بگذاریم، این گیمپلی لحظه به لحظه Killzone 2 بود که آن را از بقیه رقبای خودش متفاوت میکرد و تجربه این بازی را در نوع خودش منحصربهفرد میکرد. اضافه شدن بخش آنلاین چند-نفره هم که دیگر Killzone 2 را به حد اعلی رساند. وجود یکسری از حالتها مثل deathmatch در یک بازی تیراندازی اول شخص مثل کیلزون ۲ نکته مثبتی بود، اما جذابیت اصلی بخش چند نفره Killzone 2، حالت warzone بود که بازیبازها را در یک نقشهای قرار میداد و هر بار هدفهای مختلفی را برای بازیباز در نظر میگرفت. در یک مسابقه فرصت این را پیدا میکردید که یک راند استاندارد از Deathmatch را تجربه کنید، بعد از آن نوبت یک راند با تم دستگیر کردن و اسیر نگه داشتن میرسید، سپس وقت ترور کردن و از پا در آوردن دشمن بود، بعد از آن نوبت به جستوجو و نابود کردن میرسید و... . در نهایت آن تیم برنده میشد که بیشترین تعداد راندها را در کلِ مسابقه میبرد و تجربه این حالت از بازی واقعا لذتبخش بود. هر مسابقه میتوانست نیم ساعت یا حتی بیشتر طول بکشد و به خاطر ویژگی پویای warzone هیچوقت هم تکراری نمیشد. با این که این حالت از بازی در Killzone 3 حتی بهتر پیاده شده بود، ولی کار اصلی را کیلزون ۲ انجام داده بود که این حالت را به عنوان اولین بازی مجموعه خودش معرفی کرد و آن را در کنار مجموعهای از بقیه ویژگیهای خوبش قرار داد.
خیلی از بازیهای امروزی ژانر تیراندازی در پیدا کردن نکتهای که آنها را به یک تجربه بینظیر تبدیل کند با دشواری روبهرو میشوند، اما Killzone 2 چنین مشکلی نداشت. طراحی ظاهری، صداپردازی و حس ناشی از تجربه این بازی کاملاً متفاوت از بقیه بازیهای موجود در بازار بود. اگرچه برخی از عنصرهای انتخابشده در بخش طراحی بازی باعث شدند این بازی از چشم گروهی از مخاطبان ژانر تیراندازی جذاب نباشد، اما کیلزون ۲ - با وجود این که یک عنوان انحصاری پلیاستیشن ۳ بود - همچنان توانست تعداد زیادی طرفدار را جذب خودش کند. با وجود اینکه این بازی مخصوص پلیاستیشن ۳ و یک بازی ژانر تیراندازی اول شخص در سال ۲۰۰۹ بود، همان زمانی که حتی در مقایسه با امروز این ژانر بسیار اشباعشدهتر بود، ولی فروش کیلزون ۲ تنها در عرض چند ماه به بیش از یک میلیون نسخه رسید. شروع مجموعه Killzone در پلیاستیشن ۲ با کمی سختی و دشواری همراه بود، اما همه چیز برای موفقیت Killzone 2 فراهم بود به طوری که خیلی از طرفداران میگویند هیچ بازی و مجموعه دیگری نمیتواند به پای این مجموعه برسد. کیلزون ۲ به سلیقه همه خوش نمیآمد، اما قطعا یک بازی محشر و فوقالعاده بود.