بحث و تبادل نظر در مورد سری Resident Evil

Forza 6

کاربر سایت
Apr 15, 2016
322
سلام منم نظرات دوستان رو خوندم
خیلی خوب بود اما ی نکته ک هیشکی بهش اشاره نکرد!!!!!!!!!!!!!!!:Biggrin:
اونم اینکه هر بازی چند سال طول کشید تا عرضه بشه!!؟؟؟؟خب با توجه ب نظرات بالا داستان اویل4 مگه چنسال فرصت داشت؟و چ نیروهای متخصصی داشت؟!!!سال2002 اویل زیرو اومد 2سال بعدش 4اومد،پس داستان4 زمان کمی داشت و صد البته با نیروی ضعیفی ک میکامی پشتش بود!!سری ب ی بازی پرطرفدار و پولساز تبدیل شده بود پس با این حساب داستان راکون سیتی( 1 2 3 ) تموم شد ولی اینا میخاستن واسه پلی استیشن2 هم ی اویل بزنن قبلش زیرو رو ساختن بعد 4شروش شد اما تا ی حدی ک پیش رفتن دیدن داستان شبیه ( 123 ) شده پس از اول اویل4 پایه گذاری شد و این اتفاق فک کنم آخرای 2002 بود یعنی کمتر از2سال!!! اینا روش داستان رو عوض کردن ولی چون زمان کافی نداشتن ب قول نیما شخصیت هاش ماس مالی شد(تاریخ وقایع ننوشته شد بطور دقیق!! ) بازی پرفروش شد ک کپکام رو وادار کرد ک 5 رو کپی 4کنه.

اما میرسیم ب نقطه جذاب حرفام!!!

کپکام گفت از سال2004 تا سال2009 مشغول ساخت 5 بوده!یعنی 5سال ک خودشم میدونست این نسخه خیلی میفروشه!.پس تو این 5سال چ ... میخورد؟؟؟؟؟شاهکارهایی مثل آنچارتد4 /5سال وقت نذاشتن واسه بازیشون اون وخ اینا ........


:D:D
 

Rem

کاربر سایت
Oct 15, 2014
21
نام
دریا
یک موضوع مهمی که همیشه فراموشش میکنیم اینه که دنیا با تعاریف ما نمیره جلو. تعاریف ما توی 10 سال قبل جواب میده. اینکه مثلا چرا داستان روایتش سریع و المان‌های اکشن به وفور یافت میشه دلیلش مخاطب امروزی هست. مخاطب امروزی ترجیح میده بزنه و بره جلو و بیشتر از داستان، انفجار، تیراندازی و نابودکردن واسش مهمه. همیشه موقع بررسی یک اثر محدودیت‌هاش رو هم در نظر بگیرین. رزیدنت ایول 5 نمیتونست مثل RE1 باشه! چه از نظر داستانی و چه از نظر گیم‌پلی کلا مقایسه این 2 تا علطه.
RE4 اکشن شد ولی چی از داستان بهمون تحویل داد؟ یک داستان مدهبی-سیاسی که کاملا بیانگر عقاید نویسندش بود و هیچ ارتباطی به مسئله‌ای که توی رزیدنت ایول مطرح بود نداشت! اصولا جایی که ایدولوژی نویسنده وارد داستانش بشه باید قید اون داستان رو زد.اگر اسم شخصیت‌های RE4 رو عوض کنیم کسی متوجه نمیشه RE هست. البته این قضیه توی 5 هم صادقه چون اون هم بالاجبار مسیر شماره 4 رو رفته بود.
درسته شوا شخصیت پردازی ضعیفی داشت و به نظرم به همراه پارتنرش "جاش" توی داستان اضافی بودن ولی این برمیگرده به اعتراضاتی که در باب نژادپرستی و سیاه‌پوستان شد. مجبور شدن شخصیت‌های سیاه‌پوست رو وارد داستان کنن تا یه ذره سروصداها بخوابه.ماین در حالیه که اکثرا رزیدنت ایول رو در سنین نوجوانی تجربه کردیم که چیز زیادی از داستان نمیدونستیم. همین رزیدنت ایول 2 که فکر میکنین خیلی شاهکاره اونقدرها هم عاری از اشکال نیست.

در نهایت به نظر من قطعا جمع‌بندی داستان خیلی سخته ... جمع‌بندی چیزی هست که اکثر نویسنده‌ها توش میمونن. شما دقت کنید متوجه میشین که خیلی از سریال‌های خوب علی‌رغم جذابیتی که در ابتدا و اواسط دارن ولی نمیتونن پایانی مناسب داشته باشن. پایان دادن و جمع‌بندی کار بسیار دشواری هست ... تازه اینا معمولا از اول تا آخر داستان هستن ... شما فرض کنید جایی که بارها نویسنده عوض شده و به تبع اون محتوا هم بالا پایین شده چقدر سخته که بشه داستان رو جمع و جورش کرد. با این وضعیت من نمیدونم چرا بعضی از دوستان معتقدن که جمع بندی کاری نداره!!!!
سلام
کاملا درست گفتید
بازی باز ها اکثرا دوست دارن بزن و برو بازی کنن
یادمه تو انجمن دیگه ای یکی از دوستان گفت re4 بسیار معمای سختی داشت
وفتی ازش پرسیدم کدوم معما رو میگه
گفت پازلی که اشلی حل میکنه سخت بود
واقعا جا خوردم اون پازل حتی معما هم نبود
خیلی پیش پا افتاده بود در برابر معماهای re 1 و 2 و 3 و کدورونیکا
اصلا معما نبود
اما به نظر اون کاربر سخت بود اون هم واسه اینکه با این سبک بازی زیاد اشنا نیست فقط واسه سرگرمی و بدون شناخت داستان بازی و انجام میده
با بقیه نظرتون هم با کمی تفاوت دیدگاه موافقم
دوست عزیز،واقعا به نظرت داستان 5 لذت بخش نیست و صحنه های به یاد ماندنی نداره؟پس چطوریه که همین داستانی که میگید،بیشتر از هر داستان دیگری در سری روی من تاثیر گذاشته؟اگه اون صحنه رویارویی کریس،جیل و وسکر پس از 10 سال،اون هم هم در کیجوجو یعنی جایی که اسپنسر،آشفورد و مارکوس همه چیز رو در اونجا شروع کرده بودن،اسمش صحنه ی تاثیرگذار و به یاد ماندنی نیست پس چیه؟اگه صحنه ی کشته شدن اسپنسر بدست مخلوقش یعنی وسکر و تصاحب تمام اهداف و آرمان های اون و عملی کردن اونها با استفاده از اوروبوروس که باز هم حاصل کشف خود اسپنسر یعنی ویروس پروجنیتور بود جذابیت نیست،پس چی جذابیت محسوب میشه؟

به نظر من شما فقط داری گیم پلی اکشن و ترسناک نبودن و.....رو در نظر میگیری.مسائلی که هیچ ربطی به داستان ندارن و صد البته از نظر خودم هم مردود هستند!

در ضمن،شما یکجوری میگی ما به عنوان فن رزیدنت اویل دوستش نداریم که انگار از جانب تمام فن ها فتوا صادر میکنید! :D والا من و احد و علی و خیلی های دیگه هم فن این سری هستیم و اتفاقا از فن های قدیمی هم هستیم و داستان 5 رو بهترین (یا حداقل جزو بهترین ها) میدونیم.لابد ما هم دلایل خودمون رو داریم و یک چیزی توش دیدیم.خیلی بیشتر از یک چیز.پس نمیشه رسما فکت صادر کرد و با این صراحت،داستان یک بازی رو محکوم کرد!
از نظر من هم صحنه رو به رو شدن کریس و جیل با وسکر بسیار زیبا بود
شخصیت وسکر هم بسیار عالی تو 5 به تصویر کشیده شد بود طوریکه دوست نداشتم وسکر بمیره
نباید هم میمرد:Crying1:
خب اینجوری‌ها هم نیست :D
اول اینکه رزیدنت ایول 5 تیم نداشت و کلا یکدونه نویسنده داشت. بعدش اینکه بی‌انصافی هست که بگیم داستان جدیدی تولید نکرده ... همین الکس و پروژه بچه‌های وسکر خودش یکی از بهترین ایده‌های داستانی بود که ادامه‌ داستان رو تضمین میکرد.
اما مورد بعدی در مورد داستان رزیدنت ایول 4 هست و اینکه میخوام ثابت کنم نوشتن داستانی مثل RE4چقدر راحت‌تره ...
سوال اول اینه که آیا داستان RE4 ربطی به سری قبل داشت؟ جواب مشخص هست ... خیر! رزیدنت ایول‌های قبلی داستان رو حول سلاح‌های بیولوژیکی میچرخوندن ولی RE4 مذهب رو مستقیما هدف قرار داده بود و یک جریان سیاسی درست کرده بود. در واقع بجای اینکه RE4 سواستفاده از علم رو مطرح کنه سواستفاده از مذهب رو مطرح کرده بود.
سوال دوم: آیا داستان رزیدنت ایول 4 مهم بود؟ جواب باز خیر هست. خب دلیل اینکه میگم مهم نبود چیه؟ دلیلش سادست! شما کافیه داستان RE4 رو از کل داستان بازی حذف کنید. اتفاق خاصی نمیوفته ...
سوال سوم: آیا RE4 از نظر زنجیره داستانی ارتباطی با شماره های قبلی داشت؟ خیر ... تنها آثاری که از گذشته بود وجود لیان و ایدا و روابط اون‌ها بود. مثلا توی RE3 میشد ارتباط داستان رو با شماره های قبلی دید. یا کدورونیکا و ... ولی RE4 کاملا مستقل بود و دستش تو ساخت شخصیت آزاد بود. به عبارتی RE4 محدودیت نداشت و میتونست آزادانه به داستان سرایی بپردازه.
همون سوالات رو در مورد RE5 مطرح میکنیم ...
1-:بله ... بحث سلاح‌های بیولوژیکی و سواستفاده از علم همچنان مطرح بود.
2-: قطعا داستان مهم بود ... مرگ وسکر جزو مهمترین اتفاقات بود.
3:بله مرتبط بود و کلی قصه نیمه تموم رو به پایان رسوند. نویسنده موظف بود شخصیت‌های سری قبل رو اطلاعت جامعی ازشون داشته باشه و مواظب باشه داستانی که کینویسه با گذشته در تناقض نباشه.

اما ایرادات داستانی RE5
1- شوا و جاش اضافی بودن که این خودش مسائل دیگه رو تحت الشعاع قرار میداد. حتی وقتی وسکر باهاشون روبرو میشد مستقیما کرس رو مورد خطالب قرار میداد و ارزشی برای شوا قائل نبود. این کاملا نشون میده که با عجله شخصیتش رو بوجود آوردن. از طرفی داستان شماره 5 داستان ناتمام استارز و عمارت اسپنسر بود. بدیهی هست که امثال شوا نقشی توی این داستان نداشتن و کاملا مشخصه بدون هدفی از پیش تعیین شده وارد داستان شده بودند. با این حال به نظر من شخصیت پردازیشون ضعیف نبود. توی فایل‌های بازی میشد تجسم بهتری از شوا داشت و اینکه در خلال بازی توضیحاتی از خودش ارائه میداد.
2- وسکر نباید تو اون شماره میمرد (این تقصیر نویسنده نیست و مطمئنا دستور کپکام هست)
3- یکسری ایرادات در مورد قدرت وسکر و سرم‌هایی که مصرف میکرد و عدم انطباق اون با داستان قبلی...

نقاط برجسته داستانی ...
1-قضیه آلوده شدن جیل به ویروس T و واکسن کارلوس به زیبایی و کاملا علمی وارد داستان شده بود.
2- وسکر نقشش رو توی آفریقا عملی میکرد و آفریقا جایی بود که ویروس مادر کشف شده بود. در واقع جایی که برای اولین بار ویروس کشف شده بود و داستان اسپنسر شروع شده بود همونجا هم با وسکر تموم شد.
3-وسکر نقطه ضعفش آتیش بود. همون چیزی که قبلا توی کدورونیکا دیده بودیم! اینجا هم توی مواد مذاب میمیره.
4- جملات وسکر و عقایدش که به بهترین شکل ممکن بیان میشه.
5- به طرز عجیبی روی شخصیت وسکر کار شده بود. حتی نیش‌خندهاش هم با مفهوم بود و کسی که با سری آشنا بود مفاهیمش رو متوجه میشد. کلا شخصیت‌پردازی وسکر کلی حرف داره که واقعا میتونم بگم یک سروگردن بالاتر از بقیه شخصیت‌هاست.


نتیجه‌گیری من: داستان رزیدنت ایول 5 روی وسکر میچرخید. شوا برای یکبار اومده بود و قرار نبود ادامه پیدا کنه. واسه همین نباید طوری به شخصیتش پرداخته میشد که تا بیشتر جا باز کنه.
داستان رزیدنت ایول 2 به خاطر بار عاطفیش مورد توجه بود. دلیلش هم این بود که داستان شخصیت‌هایی مثل ایدا، کلر و شری داشت. ارتباط عاطفی بین شری و کلر و از طرفی رابطه ناخواسته ایدا و لیان به همراه روابط پدرانه ویلیام بیرکین و شری این بار عاطفی رو بوجود میاورد. انسان ساختارش طوری هست که سریعا تحت تاثیر قرار میگیره. مخصوصا اینکه اگر دختری در میون باشه و ازقضا اون دختر هم خوشگل باشه. مثلا همه شروع The Last of Us رو خیلی خفن میدونن ولی من علی رغم اینکه خوشم اومد ولی در اون حد خفن نمیدونم. چون کارگردان از ابزارها و میانبرها برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب استفاده کرده. صحنه مرگ یک دختر بچه اونم اگر چهرش زیبا و دوست داشتنی باشه همه رو تحت تاثیر قرار میده. برای اینکه این مدلی مخاطب رو تحت تاثیر قرار بدی لازم نیست یک کتاب داستان بنویسی و چند ساعت کات‌سین پخش کنی.
داستان RE2 هم همینطور بود. احساسات حرف اول و آخر رو میزذ. جذب کردن یک نفر به عواطف خیلی راحت‌تر از جذب کردن اون به یک شخصیت مرد و دیکتاتور و بی رحم هست. خود داستان سری کلاسیک کلی اشکال داره که اگر حس کنم بقیه متوجهش نشدن و فکر میکنن این داستان شاهکار و بی نقص هست مطرح میکنم.
احسان جان،مسائل خیلی خوبی رو مطرح کردی.ولی قطعا همش جای بحث داره!

شما در جواب احد اشاره کردین که داره گیم پلی رو ملاک قرار میده.در حالی که به نظرم،خودتون دارین اینکارو میکنید.باس فایت های نه چندان جالب و ماجینی های موتور سوار و عدم وجود یک عمارت پیچیده و مرموز و.....همه مربوط به گیم پلی میشن.اصلا اصل داستان 5،سر مسائل دیگری بود.شاید این مسائلی که گفتید،از جذابیت و ارزش (بازی) کم کنه که قطعا هم میکنه..ولی از جذابیت (داستان) نه.این دوتا باهم فرق دارن.در واقع بهترین و جذابترین باس ها و لوکیشن ها رو میشه برای یک داستان فرعی و مزخرف پیاده کرد و برعکس،مسخره ترین و سطحی ترین باس ها و لوکیشن ها رو هم در یک داستان مهم و شاهکار.دقیقا اتفاقی که در 5 رخ داد.ولی خب متاسفانه از اونجایی که اکثرا فقط به ظاهر قضیه توجه میکنند،این مسئله رو عیب داستانی تلقی میکنند.در حالیکه اصلا اینطور نیست!

در مورد شوا هم باز همون بحث گیم پلی مطرح میشه.بله.شوا شخصیت پردازی بدی داشت.ولی مسئله اینجاست که شوا اصلا شخصیت داستانی نیست.صرفا داره نقش یک صندوق متحرک رو ایفا میکنه و بهانه ای برای جلوگیری از مسائل مربوط به نژاد پرستی و.....در واقع اگه شوا رو از اون وسط حذف کنیم هیچی نمیشه.شاید توی دید عمومی مخاطب بر داستان تاثیر بذاره،ولی قطعا مخاطب آگاه،از جایگاه شوا در داستان و بی اهمیتی اون باخبره.واقعا یک ذره بی انصافیه که این همه مسائل مهم و ظریف داستان 5 رو نادیده بگیریم.بعد بیایم برای انتقاد از داستان از شوا مایه بذاریم!(علاوه بر اینکه من هیچوقت از شخصیت پردازی های 5 دفاع نکردم و صرفا حرفم سر داستان هست.)

تو گفتی که داستان 5 اومده ساده ترین روش رو در پیش گرفته و از داستان نسخه های قبلی استفاده کرده.خودت بگو.این الآن عیب محسوب میشه یا حسن؟مثلا اگه میومد یک داستان کاملا جدید رو از صفر شروع میکرد خوب بود یا الآن که اومده کل پیشینه ی داستان رو دست گرفته و یک داستان مهم و ریشه ای ساخته؟اصلا مگه خودت نمیگی داستان نسخه های کلاسیک بهترین بودن؟خب پس به نظرت بهترین راه نیست که لااقل اگر هم میخوان یک داستان جدید بنویسن،بیان از پتانسیل همون داستان ها استفاده کنند؟حتی اگه بدترین داستان رو هم داشته باشه،حداقل اومده از درون مایه ی چند تا داستان عالی استفاده کرده.به علاوه به هر حال روزی باید به داستان نسخه های کلاسیک پرداخته میشد.اگه 100 سال دیگه هم میگذشت،داستان 5 بالاخره باید میومد.پس در ماهیت وجودی اون و اینکه کلا باید باشه یا نه بحثی نیست!

واقعا به نظرت ماجرای کنترل جیل توسط وسکر ساده ترین راه بود؟من شخصا اون صحنه رو اوج داستان سری و عمیق ترین بخش داستان کل سری میدونم.کسی که سالها در کنار کریس و مقابل وسکر ایستاده بود،اکنون در کنار وسکر و در مقابل کریس ایستاده بود.به علاوه کسی که سالها عمرش رو صرف مبارزه با سلاح های بیولوژیکی کرده بود،اکنون خودش تبدیل شده بود به ابزاری برای تولید خطرناک ترین و مرگبارترین سلاح بیولوژیکی جهان.علاوه بر اینکه باز ماجرای راکون سیتی هم وسط کشیده شد.به من باشه میگم اون صحنه،بهترین راه بود نه ساده ترین راه!

دوست عزیز،به کار بردن اصطلاح (سطحی) در مورد داستان 5،بیش از حد بی انصافیه به نظرم.چون کلا با همچین نویسنده ای مغایرت داره.همین جریان رکب زدن ایدا به وسکر و پتانسیل های داستانی ایدا رو که خودتون میگید خوب بوده رو این نویسنده به داستان 4 اضافه کرد.به علاوه نسخه ی UC که اومد کلی از ناگفته های سری کلاسیک رو از زبان شخصیتی مثل وسکر مطرح کرد و همچنین شخصیت منسجم و تکرار نشدنی وسکر در نسخه های 4 و UC و 5،خودش دلیلی بر منسوخ بودن اصطلاح (سطحی) برای این نویسنده است.چون نشون میده که ایشون از ریشه ها و پتانسیل های داستان سری درک درستی داره و میدونه هر چیزی رو باید کجا و چطوری بیاره.داستان 5 هم حاصل درک و طرز فکر همین شخص هست.بابا یارو حتی از Hookshot ایدا که توی 4 دیده بود هم نگذشته و اومده اون رو به وسکر و ماجرای راکون سیتی ربط داده.دیگه خودت برو تا آخرش! D:

واقعا به نظرت اینکه بگن اکسلا نوه ی کسانی هست که خودشون باعث شکل گیری تفکرات اسپنسر شدن،سطحی هست و پیچیدگی خاصی نداره؟یا مثلا اینکه کریس،جیل و وسکر داستان رو دقیقا در جایی تموم کنند که اسپنسر،آشفورد و مارکوس در اونجا شروع کردن؟یا اینکه وسکر بیاد اولین شعبه ی آمبرلا در آفریقا رو دوباره احیا کنه و تازه در اونجا بر روی گل هایی کار کنه که اسپنسر هم کلا تحقیقاتش رو با همونا و تازه در همونجا شروع کرده؟یا اینکه وسکر خالق خودش رو بکشه و تنها مدعی بی چون و چرای خدا شدن بشه و حتی اهداف اسپنسر رو تا مرز عملی شدن پیش ببره؟اگه اسم اینها عمق و پیچیدگی نیست پس چیه؟لابد باس های خوش ساخت و معماهای زیاد و محیط ترسناک،داستان رو مهم و پیچیده می کنند.واقعا به نظرت نیکلای و بن و.....از این مسائل پیچیده تر و عمیق تر هستن؟فقط به صرف اینکه توی نسخه های کلاسیک و ترسناکتر ظاهر شدن؟

اگه این مسائلی که در مورد داستان 5 بیان کردم سطحی هست،پس داستان 4 کلا از بنیان سطحیه.4 اومد یک داستان کاملا جدید رو از صفر شروع کرد.خب اصلا میگیم این اشکالی نداره.اینکه کلا حذف داستانش،هیچ لطمه ای به داستان سری نمیزنه هم اشکالی نداره.(لاس پلاگا هم ربطی به داستان اصلی 5 نداشت و صرفا پوششی برای گیم پلی و اکشن تر شدن بازی بود.) این هم که کلا ماهیت و داستان 4 با درون مایه ی سری متفاوت هست هم اصلا هیچی.اینها همه رو قبول میکنیم.ولی دیگه اینکه داستان 4 هیچ اطلاعاتی از هیچکدوم از مسائل داستانش به ما نمیده،کاملا مصداق بارز سطحی بودنه.در 4 همه چیز در حد اسم بود.هیچ اطلاعاتی از گذشته و پیشینه ی سدلر،،سالازار،فرقه ی لوس آیلومینادوس و حتی زمان و چگونگی کشف انگل لاس پلاگا در بازی موجود نیست.حتی تاریخ رخ دادن وقایع بازی هم مشخص نیست که در چه زمانی از سال 2004 بوده.دیگه به بهانه ی جدید بودن داستان،نمیشه این مسائل رو توجیه کرد.همه چیز کاملا سطحی و ماست مالی شده بود.انگار اصلا روی داستان بازی کار نشده بوده و صرفا یک سری کلیات رو نوشته بودن.جالبه که حتی توی کتاب رسمی Resident Evil Archives 2 که کلا مو رو از ماست کشیده بیرون هم جلوی اطلاعات شخصی تمام شخصیت های جدید 4 نوشته : Uknown یعنی نامعلوم.حالا خودتون با داستان 5 مقایسه کنید.نه تنها اطلاعات کامل و دقیقی حتی از مسائل جدید داستان مثل اکسلا،اوروبوروس،ترایسل و.....در بازی وجود داشت،بلکه اونها رو به زیباترین شکل ممکن،به گذشته ی سری ربط داده بودند (که البته این مورد آخر برای داستان 4 لازم نبود).حتی تاریخ تمام وقایع،براساس روز مشخص شده بود.اینها رو برای اینکه بگم داستان 4 بد هست نگفتم.باز الآن هزار تا وکیل وصی پیدا نکنه! D: بلکه فقط چون گفتید داستان 5 و ارتباطاتش با گذشته ی سری پیچیده نبوده و سطحی هست،خواستم با داستان 4 مقایسه ای داشته باشم!


احسان،واقعا به نظرت قبلا هم میتونستن راحت وسکر رو بکشن؟تا قبل 5 وسکر چیکار کرده بود و داستانش به کجا رسیده بود که بتونن بکشنش؟تا قبل 5 وسکر به نمونه ی تمام ویروس ها و انگل ها دست یافته بود؟تا قبل 5 نسخه ای به نام UC ساخته شده بود که تمام اقدامات دیده شده و دیده نشده ی وسکر رو جمع بندی کنه تا ما منتظر آخرین حضور وسکر و رسیدن اون به اوج اهدافش باشیم؟تا قبل 5 نسخه ای به نام UC ساخته شده بود تا در اون وسکر مهمترین رقیب خودش یعنی آمبرلا رو نابود کنه و دنبال اسپنسر بگرده تا ما در حضور بعدیش منتظر رویارویی اون با اسپنسر باشیم؟اصلا تا قبل 5 وسکر به هدف اصلی خودش یعنی تولید ابزاری برای ایجاد نسل جدید بشر و خدا شدن رسیده بود؟تا قبل 5 وسکر به کجا رسیده بود که بخواد بمیره؟ پس واقعا چطوری اینقدر راحت میگین که کشتن وسکر خیلی ساده بود و پیش از این هم میتونست اتفاق بیفته؟به نظر من تو داری خیلی ساده به این قضیه نگاه میکنی.کشتن یک شخصیت (اونم شخصیتی مثل وسکر) به تنهایی مهم نیست.بلکه چگونه مردن و چه زمانی مردن اون هست که اهمیت داره.دوست داشتی با یک داستان ناقص و یک شخصیت بی معنی و نصفه نیمه طرف بشی؟در واقع تمام حضورهای قبلی وسکر،مقدمه ای بودند برای حضور اون در 5 و رونمایی از هدف غایی اون.هدفی که چکیده ی تمام تفکرات و آرمان های اسپنسر بود و حتی تا چند لحظه قبل از عملی شدن هم پیش رفت.قطعا وسکر در بهترین زمان ممکن کشته شد!

شما فرمودین که داستان 5 هیچ پتانسیلی برای آینده ی سری نداشت و هیچکس رو به عنوان جانشین وسکر معرفی نکرد.این حرف شما دو جواب داره:

اول اینکه اتفاقا داستان 5 شخصیتی به نام الکس وسکر رو معرفی کرد که قطعا پتانسیلش هم از ایدا،هم از جسیکا و هم از خیلی های دیگه بیشتر بود.کسی که کاملا به اصل و ریشه های آمبرلا و شخص اسپنسر وصل میشد و حتی با وسکر از یک جا نشات گرفته بود.یعنی دقیقا تمام پتانسیل و سرمنشا وجودی وسکر رو به اون هم نسبت داده بودن.دیگه واقعا فکر نمیکنم بهتر از این ممکن میبود.ولی این نویسندگان بعدی بودند که متاسفانه عرضه ی نوشتن یک سناریوی مناسب الکس رو نداشتن و فاتتحه ی این کاراکتر،در یک داستان کوتاه و ماست مالی شده بسته شد.این ایراد قطعا از جانب داستان 5 و نویسنده ی اون نیست!

و دوم اینکه به فرض هم که شخصیت الکس رو نادیده بگیریم و بگیم که داستان 5 هیچ چیزی رو برای آینده ی سری معرفی نکرد.ولی مسئله اینجاست که هدف داستان 5 اصلا به وجود آوردن پتانسیل برای آینده ی سری نبود.بلکه هدفش پایان دادن به هر آن چیزی بود که تا آن زمان دیده بودیم.برخلاف هدف 4 که به قول خودتون،آغاز یک خط داستانی جدید و ایجاد پتانسیل برای ادامه ی سری بود.بنابراین بهترین راه این بود که همانطور که 5 پایان داستان بود،پایان بازی هم میبود و بعد از اون پرونده ی سری بسته میشد.در واقع قبل از 5 به تمام ابهامات باید پرداخته میشد و در نهایت 5 به عنوان آخرین نسخه ی سری ساخته میشد.نسخه ای که روایتگر پایان کار بنیانگذار سری یعنی اسپنسر و تحقق اهداف اون توسط مخلوقش یعنی وسکر و در نهایت نابودی وسکر بود.این یعنی رسما پایان داستان سری.در این صورت دیگه کسی هم در 5 نیاز به وجود پتانسیل برای ادامه ی سری رو حس نمیکرد.چون کسی منتظر ادامه ای بر اون نبود.ولی از اونجایی که قبل از پرداختن به سایر ابهامات اومدن داستان 5 رو ساختن و بعد از 5 هم کلی داستان فرعی و تجاری سرهم کردن،این خلا برای خیلی ها از جمله شما در داستان 5 احساس میشه.در حالیکه اصلا هدف داستان 5 پایان دادن بود نه شروع کردن یا ادامه دادن!


در مورد اینکه ماجرای فریب خوردن وسکر از ایدا در 4 و نمونه ی انگل اصلی که ایدا برای سازمان میبره،در داستان 5 ادامه پیدا نکرد هم باید بگم که بله.ادامه پیدا نکرد.چون اصلا جاش اونجا نبود.ما یک خط داستانی داریم در مورد اعضای استارز و واقعه ی عمارت و......که در 1 شروع شد و یک خط داستانی هم مربوط به ایدا و سازمان و.....که در 2 شروع شد.هدف از داستان 5،پایان دادن به داستان اول بود.یعنی خاتمه دادن به گره داستانی کریس،جیل و وسکر هم هر آنچه که از واقعه ی عمارت ربط داشت و همچنین سرانجام آرمان های اسپنسر و وسکر.ماجرای وسکر در وهله ی اول،مربوط به گره داستانی با اعضای استارز است.در تمام حضورهای مستقیم وسکر یعنی 1 و کد ورونیکا و UC و 5 هم اون رو در مقابل کریس و مسائل مربوط به آمبرلا دیدیم.پس طبیعی هست که آخرین حضور وسکر و پایان کارش هم در مقابل دشمن اصلیش یعنی کریس و مسائل آغاز شده از واقعه ی عمارت باشه.داستان سازمان و ایدا باید در 6 پرداخته میشد که متاسفانه تواناییش رو نداشتن و ایدا رو چسبوندن به یک سری حواشی تجاری.حتی میشد قبل از 5 یک نسخه ی دیگه با هر اسمی ساخته میشد و داستان رابطه ی ایدا با وسکر رو اونجا تموم میکردن.ولی به هر حال،توی 5 جاش نبود و داستان کلا درباره ی بخش دیگری از زندگی وسکر بود و صد البته بخش مهمتر آن!

دیگه وقتی داستان فریب دادن وسکر و....رو خود نویسنده ی 5 نوشته،قطعا هم از پتانسیل های اون آگاه بوده و هم خودش بهتر از هر کسی میتونسته اون رو ادامه بده.فقط همینقدر بگم که ایشون خودش توجه خاصی به ایدا داشته و همیشه سعی کرده از پتانسیل های اون استفاده کنه.توی 4 اومد کلا یک سناریو برای ایدا و وسکر نوشت که از خود سناریوی اصلی بازی مهمتر بود.توی UC هم باز ناگفته های داستان ایدا رو مطرح کرد.وقتی ایشون برای Hookshot ایدا ارزش قائله و از اون هم نمیگذره،به نظرتون از داستان اصلی ایدا و رابطش با سازمان میگذره؟ولی با این همه میدونست که توی 5 مجال پرداختن به ماجرای ایدا و سازمان نیستو باید کلا به یک خط داستانی دیگه بپردازه.داستانی که ادامه ی 1 و کد ورونیکا بود نه 4.شک نکنید که اگر ایشون عهده دار نگارش داستان 6 میشد،بی برو برگرد شاهد ادامه ای بر داستان ایدا و سازمان بودیم و صد البته هم از جیک خبری نبود.چون ایشون به خوبی از ماهیت شخصیت وسکر آگاهه!


در کل فکر میکنم این بحث ادامه پیدا نکنه بهتره.چون قطعا به جایی نمیرسه! :D

جواب من و احد دقیقا همزمان اومد.فکر کنم مال احد یک ثانیه زودتر! :D


حرف حساب جواب نداره
فقط میتونم بگم
LIKE=D>=D>

بحث هم تموم شد
متاسفانه نتونستم شرکت کنم و نظر بدم اما از خوندن نظرات واقعا لذت برم:love:
 
آخرین ویرایش:

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
سلام منم نظرات دوستان رو خوندم
خیلی خوب بود اما ی نکته ک هیشکی بهش اشاره نکرد!!!!!!!!!!!!!!!:Biggrin:
اونم اینکه هر بازی چند سال طول کشید تا عرضه بشه!!؟؟؟؟خب با توجه ب نظرات بالا داستان اویل4 مگه چنسال فرصت داشت؟و چ نیروهای متخصصی داشت؟!!!سال2002 اویل زیرو اومد 2سال بعدش 4اومد،پس داستان4 زمان کمی داشت و صد البته با نیروی ضعیفی ک میکامی پشتش بود!!سری ب ی بازی پرطرفدار و پولساز تبدیل شده بود پس با این حساب داستان راکون سیتی( 1 2 3 ) تموم شد ولی اینا میخاستن واسه پلی استیشن2 هم ی اویل بزنن قبلش زیرو رو ساختن بعد 4شروش شد اما تا ی حدی ک پیش رفتن دیدن داستان شبیه ( 123 ) شده پس از اول اویل4 پایه گذاری شد و این اتفاق فک کنم آخرای 2002 بود یعنی کمتر از2سال!!! اینا روش داستان رو عوض کردن ولی چون زمان کافی نداشتن ب قول نیما شخصیت هاش ماس مالی شد(تاریخ وقایع ننوشته شد بطور دقیق!! ) بازی پرفروش شد ک کپکام رو وادار کرد ک 5 رو کپی 4کنه.

اما میرسیم ب نقطه جذاب حرفام!!!

کپکام گفت از سال2004 تا سال2009 مشغول ساخت 5 بوده!یعنی 5سال ک خودشم میدونست این نسخه خیلی میفروشه!.پس تو این 5سال چ ... میخورد؟؟؟؟؟شاهکارهایی مثل آنچارتد4 /5سال وقت نذاشتن واسه بازیشون اون وخ اینا ........


:D:D


اول تشکر میکنم بابت اینکه پست من رو کامل خوندید و دربارش نظر دادید!

بله.با این پستتون کاملا موافقم.فقط به دوتا نکته اشاره کنم که البته کلی هست و فقط در جواب شما نیست:

اول اینکه اون 5 سال زحمتشون برای ساختن 5 اونقدرها هم هدر نرفت و در اون حد نبود که بگیم معلوم نیست چه.....میخوردن! D: بله.درسته.گیم پلی بازی صرفا تقلیدی ناموفق از 4 بود و هیچ نوآوری نداشت.ولی خب در اون بازه زمانی،شرایط چنین چیزی رو اقتضا میکرد.یعنی به خاطر موفقیت بی نظیر 4 همکه شده بود،اینا مثلا میخواستن تا دوباره از همون طرح و ایده ها استفاده کنند و از طرفی هم میخواستن طرفداران سبک اکشن رو هم جذب کنند.هرچند نتیجش خیلی سطحی و تکراری از آب دراومد!

حتی اگه گیم پلی بازی رو هم تقلیدی و ضعیف فرض کنیم (که هست)،تمام زحمتشون در اون 5 سال بر روی گیم پلی نبوده.در کنار این گیم پلی ناموفق،بازی عوامل موفق زیادی هم داشته که ممکنه ملاکخیلی ها از جمله خودمهمین عوامل باشند.مثل داستان فوق العاده مهم و ریشه ای که دربارش به اندازه ی کافی (و شاید هم بیش از حد کافی) بحث شد و واقعا نیازی به دنباله کشی نداره! :D یکی دیگش موسیقی فوق العاده حماسی و تاثیرگذار که کاملا با اون صحنه های احساسی و مفهومی همخوانی داره و کاملا در حد داستان پیچیده و عمیق بازی هست.من خودم شخصا آهنگ های 5 رو از کل آهنگ های سری بیشتر دوست دارم.نکته ی بعدی هم کات سین های فوق العاده زیبا و سینمایی بازی که اگه کنار هم قرارشون بدیم،قشنگ حکم یک فیلم سینمایی رو دارن.حتی روی نگاه و لبخند و حذکات دست و صورت کاراکترها همکار شده و خیلی عالی تونسته نوع شخصیت هر کاراکتر وهمچنین احساسش در اون لحظه رو منتقل کنه.در مورد گرافیک بازی همکه فکر نمیکنم نیازی به توضیح باشه.چون در زمان خودش واقعا جزو بهترین ها بود و کمبودی نداشت.پس نمیشه گفت 5 سال زحمتشون کاملا بی ثمر بوده.این مورد رو فقط در مورد گیم پلی و مراحل بازی میشه پذیرفت! ;)


مسئله ی بعدی هم اینکه برخلاف تصور اکثر فن ها،داستان سری محتاج 4 نبود یا داستان 4 سری رو نجات نداد.بلکه سبک و گیم پلی بازی رو نجات داد و از لحاظ ایجاد تحول در سبک دوربین و گیم پلی و.....برای سری ضروری بود.در واقع همونقدر که 5 از لحاظ داستانی برای سری واجب و مهم هست،4 هم از لحاظ سبک بازی و گیم پلی حیاتی و کلیدی محسوب میشه!

در واقع نه داستان توی 3 تموم شد و نه کد ورونیکا بعدا به زور به داستان چسبونده شد.این طرز فکر کسانی هست که صرفا نسخه های شماره دار رو بازی کردن.برای همین هم فکر میکنن که نابودی راکون سیتی کلا پایان همه چیز بوده و بلافاصله بعد از اون 4 اومده.همچنین طرز فکر کسانی که کد ورونیکا رو بازی کردن.ولی اون رو به سبب شماره نداشتن فرعی میدونن و داستان اصلی بعد از 3 رو نسخه ی شماره دار بعدیش یعنی 4 میدونن.در حالی که حقیقت ماجرا اصلا چیز دیگریست!

ادامه ی اصلی داستان 2 در واقع کد ورونیکا بوده.نویسنده ی داستان 2 و کد ورونیکا یک نفر بوده (جناب سوگیمورا) و کد ورونیکا رو به عنوان ادامه ی داستان 2 نوشته نه 3 رو.اصلا این موضوع از زمان همون 2 هم مشخص بود.توی قطار لیون به کلیر میگه:همه چیز تموم شد.ولی کلیر میگه:نه.من باید برادرم رو پیدا کنم.لیون هم میگه:آره.این تازه شروعشه.در صحنه ی انتهایی بازی هم باز کلیر میگه:کریس،من باید تو رو پیدا کنم.یعنی سوگیمورا از همون زمانی که داستان 2 رو مینوشته،ادامه ی اون رو هم در ذهن داشته و میخواسته با داستان کلیر و کریس،اون رو ادامه بده.چیزی که ما با عنوان کد ورونیکا میشناسیم.کلا سوگیمورا شماره ی 2 رو طوری تمام کرد که ما بلافاصله در نسخه ی بعدی،منتظر دیدن کلیر و به دنبال اون کریس باشیم.نه جیل یا لیون یا هر کس دیگه ای!

جالبه که بدونید داستان کد ورونیکا اصلا قبل از داستان 3 نوشته شده بوده و حتی اسمش هم در ابتدا RE3 بود.طبیعی هم هست.چون گفتیم که سوگیمورا از همون ابتدا،داستان کد ورونیکا رو به عنوان ادامه ی داستان 2 در ذهن داشته و اصلا داستان 3 رو شخص دیگری نوشته.در واقع بعد از نگارش داستان کد ورونیکا (یا در اصل 3) توسط سوگیمورا،کپکام به وسیله ی یک نویسنده ی دیگه اومد یک داستان فرعی به نام رزیدنت اویل:نمسیس رو نوشت تا فقط بیاد پرونده ی باز مونده ی راکون سیتی در 2 رو ببنده.برای همین هم هست که داستانش حاوی هیچ اطلاعات مهمی نیست.نه با هیچکدوم از دانشمندان ارشد آمبرلا آشنا میشیم،نه با ویروس جدیدی آشنا میشیم و نه حتی وارد هیچکدوم از آزمایشگاه های سری آمبرلا میشیم.چون تمام این مسائل،قبلا برای داستان کد ورونیکا نوشته شده بودن.رزیدنت اویل:نمسیس صرفا میخواست پرونده ی ناتمام راکون سیتی رو ببنده تا با خیال راحت بره سراغ داستان اصلی یعنی کد ورونیکا.علت انتخاب جبل هم فقط این بود که تنها شخصیت اصلی بوده که میتونستن بگن هنوز توی راکون سیتی هست.چون فرار کلیر و لیون رو که از شهر دیده بودیم و کریس هم که به همراه کلیر،قبلا داستانش در کد ورونیکا نوشته شده بود!

این ماجرای مسخره ی تغییر اسم و....هم صرفا به خاطر انحصاری شدن کد ورونیکا برای دریم کست و مسائلی بود که هیچ ربطی به داستان نداشتند.حتی اگه دقت کرده باشید،نسخه ی 3 تنها نسخه ی شماره داری هست که پسوند داره و حتی وقتی که وارد بازی میشیم،اون صدا فقط میگه: «رزیدنت اویل» نه «رزیدنت اویل 3».چون در حقیقت اصلا رزیدنت اویل 3 نبوده و قرار نبوده که ادامه ی داستان سری باشه.بلکه صرفا یک نسخه ی مکمل داستان 2 بوده که میخواسته کار ناتموم اون (نابودی راکون سیتی) رو تموم کنه.برای همین هم بود که تمام مسائل مهم داستان بعد از 2،کلا به کد ورونیکا نسبت داده شدن.مثل ادامه ی سرگذشت کلیر از 2،ادامه ی سرگذشت کریس از 1،معرفی ویروس جدید تی ورونیکا،ماجرای فوق العاده مهم و پیچیده ی خاندان آشفورد،معرفی اسپنسر برای نخستین بار،معرفی ویروس پروجنیتور که سرمنشا کل ویروس های سری حتی اوروبوروس هست و مهمتر از همه زنده شدن وسکر و پتانسیلی که برای ادامه ی سری ایجاد کرد.هرچند همین ماجرای به ظاهر ساده ی تغییر اسم این دو بازی،خودش باعث ایجاد یک طرز فکر غلط در مورد داستان اونها شد و همچنین اینکه کد ورونیکا اونقدر که باید به چشم نیاد!

پس با این اوصاف،داستان سری نه قرار بود توی 3 تموم بشه،نه کد ورونیکا رو بعدا سر هم کردن تا الکی داستان رو کش بدن و نه بعد از نابودی راکون سیتی خواستن داستان رو با 4 ادامه بدن.وگرنه قبل از اینکه حتی داستان 3 نوشته بشه،یک داستان به مراتب مهمتر و بزرگتر نوشته شده بود.داستانی که با معرفی اسپنسر و ویروس پروجنیتور و همچنین بازگردوندن وسکر کبیر و قرار دادن اون در مقابل کریس،خودش میخواست آینده ی داستان سری رو رقم بزنه.مسئله ای که در نسخه های UC و 5 شاهد تحقق اون بودیم.در واقع داستان UC و 5 کلا ادامه ی کد ورونیکا بودند نه 4.حتی حذف نسخه ی 4 از این وسط،هیچ لطمه ای به خط داستانی که از 1 و 2 شروع شد و با کد ورونیکا و 5 ادامه پیدا کرد نمیزنه.ولی قطعا به گیم پلی و عناصر مربوط به بازی لطمه میزنه.در واقع از لحاظ داستان،شماره ی 4 روایتگر یک داستان فرعی بود که توی همون شماره شروع شد و توی همون شماره هم تموم شد.ولی به عنوان یک بازی،این نسخه کلا گیم پلی سری رو متحول کرد و کل نسخه های بعدی مدیون این شماره هستند.همونطور که قبلا هم گفتم،نقش نسخه ی 4 برای گیم پلی در حکم نقش نسخه ی 5 هست برای داستان!


این هم یک توضیح مختصر در مورد یک سری شبهات نسخه های 3 و کد ورونیکا و 4 بود.در مورد داستان نسخه ی 5 هم که در پست های قبلی مفصلا توضیح دادم.امیدوارم براتون مفید واقع شده باشه! ;)
 
آخرین ویرایش:

Forza 6

کاربر سایت
Apr 15, 2016
322
سلام ب نکات کلیدی اشاره کردید چون منطقی بنظر میاد اما در مورد داستان4 ک میگین حذف میشد ب حال داستان فرقی نمیکرد موافق نیستم چون تو 4میخاستیم ببینیم لیون الان کجاست و چیشده؟؟تو نسخه (اسمش از ذهنم رفته ک با کراوزر میرن ب امریکای جنوبی) کراوزر با لیون وارد داستان میشه و آخرش کراوزر زخمی میشه(میدونم این نسخه بعد از4اومده اما بخاطر اینکه4 فرصت کافی نداشت تا ب نقش و اهمیت کاراکتر کراوزر بپردازن این نسخه بعدها دوایت میشه)کراوزر تو 4 میاد تا دستشو معالجه کنه اما هیچ درمانی نیست و همچنین بخاطر تنفر و حسادت ب لیون اومد ک دستشو معالجه کنه اما وسکر بهش پیشنهاد میکنه تا بره پلاگا رو بیاره اما کراوزر بادیدن سدلر حامی اون میشه و مقابل لیون و ایدا وای میسته در اخر داستان4 البته تو قسمت مزدور کراوزرو میبینیم که پناه گرفته!!

وسکر ی چیزی فراتر از ویروس T میخاست ک بتونه افرادشو هر وقت که خاست در اختیار بگیره پس دنبال ی چیز میگشت ک هدفشو عملی کنه آمبرا ک کارش تموم شده بود پس داستان4 باید از سری اصلی کنده میشد تا وسکر هم ب همه اهدافش میرسید اما پلاگا چیزی نبود ک مهم باشه واسه خیلیا چون تو ی منطقه دور افتاده و کم توجه بود و در ضمن این پلاگا سالیان دراز بود ک تو خانواده سدلر منتقل میشد ب نسلهای بعدی ک اینم باعث میشه پلاگا خیلی اهمیتی نداشته باشه واسه جهان.تازه سدلر میخاست از این ب بعد از نهایت قدرتش خارج از کشور یا همون منطقه ش استفاده کنه ک مسلما کشور امریکا اولویت اول هستش گرچه من موافق بودم اول از اسپانیا شروع میکردن و اروپا اما اینا رفتن سر اصل مطلب آمریکا!!! پس وسکر با درک این موضوع خاست این ویروسم ب دست بیاره اما ایدا و کراوزر رو فرستاد و اخرشم ایدا نسخه تقلبی رو داد تا داستان ادامه ای داشته باشه و حتی بازگشت کراوزر

داستان4 باید متکی ب خودش میبود اما کمی هم از ورشکست شدن آمبرلا ربط پیدا میکنه ک الان همه منتظرن ببینن بعد امبرلا چی میشه ک تو 4 قشنگ داستانو ب ی فاز جدیدی میکشونه


امیدوارم منظورمو رسونده باشم
و سرتان را ب درد نیاورم

موفق باشید
 

Safety & Peace

ارباب مطلق سوزوران
کاربر سایت
Sep 4, 2011
13,185
نام
تونی آلمِیدا
سلام منم نظرات دوستان رو خوندم
خیلی خوب بود اما ی نکته ک هیشکی بهش اشاره نکرد!!!!!!!!!!!!!!!:Biggrin:
اونم اینکه هر بازی چند سال طول کشید تا عرضه بشه!!؟؟؟؟خب با توجه ب نظرات بالا داستان اویل4 مگه چنسال فرصت داشت؟و چ نیروهای متخصصی داشت؟!!!سال2002 اویل زیرو اومد 2سال بعدش 4اومد،پس داستان4 زمان کمی داشت و صد البته با نیروی ضعیفی ک میکامی پشتش بود!!سری ب ی بازی پرطرفدار و پولساز تبدیل شده بود پس با این حساب داستان راکون سیتی( 1 2 3 ) تموم شد ولی اینا میخاستن واسه پلی استیشن2 هم ی اویل بزنن قبلش زیرو رو ساختن بعد 4شروش شد اما تا ی حدی ک پیش رفتن دیدن داستان شبیه ( 123 ) شده پس از اول اویل4 پایه گذاری شد و این اتفاق فک کنم آخرای 2002 بود یعنی کمتر از2سال!!! اینا روش داستان رو عوض کردن ولی چون زمان کافی نداشتن ب قول نیما شخصیت هاش ماس مالی شد(تاریخ وقایع ننوشته شد بطور دقیق!! ) بازی پرفروش شد ک کپکام رو وادار کرد ک 5 رو کپی 4کنه.

اما میرسیم ب نقطه جذاب حرفام!!!

کپکام گفت از سال2004 تا سال2009 مشغول ساخت 5 بوده!یعنی 5سال ک خودشم میدونست این نسخه خیلی میفروشه!.پس تو این 5سال چ ... میخورد؟؟؟؟؟شاهکارهایی مثل آنچارتد4 /5سال وقت نذاشتن واسه بازیشون اون وخ اینا ........


:D:D
یه چندتا نکته هست که باید بدونیم:

اول اینکه نسل 5 که شروع این سری بود رو نباید با نسل 8 که الان توش هستیم مقایسه کنیم. اون موقع هزینه ساخت بازی ها پایین تر بود و یه تیم کوچک هم میتونست از پس ساخت یه بازی بر بیاد. به خاطر همینه که به فاصله 1 سال یا 2 سال شاهد عرضه پی در پی عناوین جدید توی این سری بودیم. از 1996 تا 2007 هر سال یه RE داشتیم.

9ey0xubzjt9t2xpdicot.jpg


اون موقع یه تیم 40-50 نفره (که خیلی هم زیاد بود این تعدا آدم) با یه بودجه کم هم میتونست یه بازی بسازه ولی الان تیم های سازنده کم کم 100 نفر به بالا هستن. تیم سازنده RE6 حدود 600 نفر بودن و بودجه خیلی زیادی لازم داشتن. دقت هم کنین اون گَپ بین هر نسخه اصلی بیشتر و بیشتر شده توی عکس. الان هم که 4 سال گذشته و خبری از RE7 نیست. این که میگین فرصت کمی داشت قابل قبول نیست. چون در عرض 1 سال تونست داستان به مراتب پیچیده تر و بهتری نسبت به RE4 توی RE2 بسازه. توی RE3 هم داستان فرعی رو نوشت که پلات هول ها رو پر کنه.
نکته بعد اینه که میکامی ساخت گیم پلی ای مثل RE4 رو از زمان عرضه اولین RE توی ذهن داشت و محدودیت های سخت افزاری بهش اجازه این کارو نمیدادن. در نتیجه مجبوز بود منتظر بمونه تا سخت افزار قوی تر عرضه بشه.
وقتی هم که ریمیک رو ساخت، صراحتا اعلام کرد اگر خوب نفروشه، مجبوره بعدی رو که RE4 بود، اکشن بسازه تا مخاطب جذب کنه و همینطور هم شد. یعنی RE4 با این تفکر به وجود نیومد که داستان جدیدی رو وارد کنه. اولویت با اکشن کردن و پول در آوردن بود که موفق هم شد ( که بازم پروسه ساختش خیلی پیچیده بود و از چندین ورژن مختلف گذشت و این وسط DMC هم از توش به وجود اومد و آخر سر شد اینی که الان میبینیم). عوض شدن دوربین که به یه استاندارد تبدیل شد و اکشن تر و تمیز و بی نقص و انیمیشن های بی نظیر و باس فایت های زیاد و متنوع عواملی بودن که باعث شدن RE4 معروف بشه نه داستان. داستان سهم بسیار بسیار کمی توی این عوامل داره.

و اما RE5. چرا همه یاد گرفتن RE5 رو بکوبن؟ انیمیشن های بی نظیر، شخصیت ها فوق العاده، حفظ گیم پلی تر و تمیز RE4 با همون کیفیت، گرافیک فک برانداز، داستان بی نظیر و رتبه اول عناوین Platinum کپکام اگر بازی بدی حساب میشه، شما رو به خداوند بزرگ و متعال میسپارم.
 

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
خب, کامنت های جدید باعث شد که راغب بشم یه پست دیگه بذارم!
یه قسمتی از پست علی رو جواب میدم:
در مورد رزیدنت 4، حرف شما قسمتیش درسته, نقطه قوت اصلی این قسمت تحول فوق العاده توی گیمپلی, دوربین, محیط ها, کات سین ها و... بود, اما این نباید مارو به اشتباه بندازه در مورد داستان!
اگر گفته بشه 4 داستان بدی داشت دقیقا بزرگترین اشتباه رو مرتکب شدیم! داستان 4 به خودی خودش داستان جالب و پر چپیچ و خمی هستش که اتفاقا با وقایعی که در انتهای بازی میفته خیلی هم خوب شوکه میکنه بازیگرو و بهش رکب میزنه و قشتگ راه رو برای ساخت عنوان های قدرتمند اتی باز میکنه!
بارها دیدم تو همین فروم گفته شده که چهار اگه بازی مستقلی بود خیلی داستان زیبایی یود و به تنهایی میتونست یه فرانچایز باشه! پس داستان فی نفسه خیلی قدرتمنده.
ایراد اصلی که خیلی ها میگیرن این هست که 4 به پیشینه سری خیلی مرتبط نبود, اولا کع به خط داستانی لیون نزدیک بود, جریان سازمان, ثانیا مربوط نبودن کامل رو من عیب نمیدونم بلکه طبق همون تفسیری که تو 4 خط داستانی جدیدی داشت تعریف میشد دقیقا حسن میدونم. دقت داشته باشید که جریان سازمان تو این سناریو به خوبی داشت بولد و برجسته میشد, سازمانی که اگه بهش خوب پرداخته میشد میتونست پتاتسیل های شخصیت منفی سنگینی ایجاد کنه, حتی وابستگی سری به یه شخصیت منفی تک, مانند وسکر که الان از نبودش رنج میبریم رتا حد زیادی رفع میشد, به بیان بهتر آمبرلا با کلی سوال دستمایه ی ایجاد سری کلاسیک هست و سازمان رو هنوز به عنوان برگ برنده نگه داشته یودن, قسمت 4 کم کم داشت زمینه ی حضور قدرتمند سازمان رو مطرح میکرد( این با شخصیت الکس که تو رولیشن دیدیم یلی متفاوته, ننظور من ابهتی به اندازه ی چندین عنوان اصلی و فرعی کلاسیک هست), خالا این وسط وسکر هم هست, کریس و داستلن عای قبلی هم ایضا! این چیزی هست که بهش میگن ترسیم خطوط داستانی جدید و خیلی هم قوی. ضمن این که داستان 4 رو اگه با خط داستانی لیون ایدا پیش بری اونچنان مشکلی پیش نمیاد و زیباییش در اینه که داشت وسکر رو که تنها با خط کریس پیوند خورده بود با جریان لیون و سازمان هم گره میزد. این موضوع خودش میتونست کلی پتانسیل داستانی اینده ایجاد کنه" ! چیزی که در چندین قسمت بعدی میتونست به همکاری مشترک کریس و لیون برای نابودی هسته اصلی سازمان منجر یشه, میبینید که سناریوهای مختلفی میشه طرح کرد و این که به صرف این که داستانی که همه پایه هاش گذاشته شده و کریس و وسکر رو رویرو کنیم و وسکر کشته بشه رو اوج سری بنامیم درست نمیبیتم, بله وسکر باید کشته نیشد اما تو یه داستان خیلی پیچیده تر, ته اینکه یه داستان داریم که کریس میره افریقا, تو فکر جیله, با یکی مبارزه میکنه میبینه جیله, میبینه وسکر هم هست, بعدم وسکرو میشکه! این خلاصه داستان پنجه! بقیه شاخ و برگ ها رو اوردن اما انقد روایتگری داستان ضعیفه که اثر گذار نیست و شاخص نیست و داستان رو عمق نمیبهشه, همه چیز پوسته ای هست به جز موارد معدود!
در مورد پنج باز هم میگم, المان ها زیاد یود, دست تیم سازنده باز بود و خیلی بازی های داستانی میشد انجام بده چون خط داستانی پایه هاش گذاشته شده بود, اما این که با این همه ابزار, خروجی خیلی شاخصی و شاهکاری به وجود اومد رو به هیچ عنوان نمیتونم بپذیرم!
.........
پ.ن: بحث بر سر اهمیت داستانی نیست, مسلما وقتی تو پنج به موضوع پایان خط داستانی وسکر پرداختن موضوع مهمی رو انتخاب کردن, بحث بر سر نحوه ایجاد چالش های داستانی, عمق بخشیدن به داستان,قدرت روایتگری هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ روایت داستان در فریم به فریم بازی, شخصیت پردازی و واقعی سازی کاراکترها و اتفاقات, و نهایتا تاثیرگذاری و ایجاد یک داستان عالی هستش
 
آخرین ویرایش:

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
سلام ب نکات کلیدی اشاره کردید چون منطقی بنظر میاد اما در مورد داستان4 ک میگین حذف میشد ب حال داستان فرقی نمیکرد موافق نیستم چون تو 4میخاستیم ببینیم لیون الان کجاست و چیشده؟؟تو نسخه (اسمش از ذهنم رفته ک با کراوزر میرن ب امریکای جنوبی) کراوزر با لیون وارد داستان میشه و آخرش کراوزر زخمی میشه(میدونم این نسخه بعد از4اومده اما بخاطر اینکه4 فرصت کافی نداشت تا ب نقش و اهمیت کاراکتر کراوزر بپردازن این نسخه بعدها دوایت میشه)کراوزر تو 4 میاد تا دستشو معالجه کنه اما هیچ درمانی نیست و همچنین بخاطر تنفر و حسادت ب لیون اومد ک دستشو معالجه کنه اما وسکر بهش پیشنهاد میکنه تا بره پلاگا رو بیاره اما کراوزر بادیدن سدلر حامی اون میشه و مقابل لیون و ایدا وای میسته در اخر داستان4 البته تو قسمت مزدور کراوزرو میبینیم که پناه گرفته!!

وسکر ی چیزی فراتر از ویروس T میخاست ک بتونه افرادشو هر وقت که خاست در اختیار بگیره پس دنبال ی چیز میگشت ک هدفشو عملی کنه آمبرا ک کارش تموم شده بود پس داستان4 باید از سری اصلی کنده میشد تا وسکر هم ب همه اهدافش میرسید اما پلاگا چیزی نبود ک مهم باشه واسه خیلیا چون تو ی منطقه دور افتاده و کم توجه بود و در ضمن این پلاگا سالیان دراز بود ک تو خانواده سدلر منتقل میشد ب نسلهای بعدی ک اینم باعث میشه پلاگا خیلی اهمیتی نداشته باشه واسه جهان.تازه سدلر میخاست از این ب بعد از نهایت قدرتش خارج از کشور یا همون منطقه ش استفاده کنه ک مسلما کشور امریکا اولویت اول هستش گرچه من موافق بودم اول از اسپانیا شروع میکردن و اروپا اما اینا رفتن سر اصل مطلب آمریکا!!! پس وسکر با درک این موضوع خاست این ویروسم ب دست بیاره اما ایدا و کراوزر رو فرستاد و اخرشم ایدا نسخه تقلبی رو داد تا داستان ادامه ای داشته باشه و حتی بازگشت کراوزر

داستان4 باید متکی ب خودش میبود اما کمی هم از ورشکست شدن آمبرلا ربط پیدا میکنه ک الان همه منتظرن ببینن بعد امبرلا چی میشه ک تو 4 قشنگ داستانو ب ی فاز جدیدی میکشونه


امیدوارم منظورمو رسونده باشم
و سرتان را ب درد نیاورم

موفق باشید

به نکات جالبی اشاره کردی!

در مورد داستان 4 باید بگم که به خاطر نابود شدن آمبرلا و به تصویر کشیدن وقایع پس از اون نبود.چون قبل 4 اصلا آمبرلا هنوز نابود نشده بود.قبل از 4 زیرو و قبلش هم کد ورونیکا ساخته شده بود که آمبرلا اونجا از بین نرفته بود.بنابراین بعد اونا ما همچنان منتظر ادامه ی داستان آمبرلا و سرنوشت ارکان اصلیش یعنی اسپنسر و وسکر بودیم.پس قطعا 4 به خاطر بی داستان بودن سری یا عدم وجود آمبرلا ساخته نشد.بلکه صرفا به خاطر تکراری شدن روند گیم پلی و ایجاد سبک جدیدی دوربین و گیم پلی ساخته شد.برای همین هم مجبور شدن اولش بیان به طرز خیلی مسخره و ماست مالی شده بگن که آمبرلا ورشکست شده تا کسی نگه پس ادامه ی داستان اصلی چی شد.برای همین هم بود که بعد 4 اومدن توی UC مفصلا به چگونگی نابودی آمبرلا پرداختن.این چیزی بود که بعد از 4 ساخته شد.وگرنه تا زمان 4 نه آمبرلا نابود شده بود که بخوان به داستان جدیدی بپردازن و نه سری از کمبود داستان رنج میبرد.جالبه که سرنوشت نهایی آمبرلا و ارکانش بعد از کد ورونیکا و زیرو،در 5 ادامه داده شد و از این لحاظ،هیچ نیازی به وجود 4 نبود.چیزی که وجود 4 رو ضروری میکرد،تکراری شدن گیم پلی به در نتیجه کم شدن فروش سری بود.4 باید فروش سری رو بالا میکشید و جان تازه ای به ظاهر اون میبخشید تا بعدش بتونن با خیال راحت برن سراغ داستان اصلی!

ببینید،در مورد لیون به فرض اینجوری در نظر میگیریم که بازگشتش بعد از 2 واجب بوده.ولی این بازگشت چطوری انجام شد؟با قرار گرفتن در یک داستان کاملا فرعی و قابل حذف.یک شخصیت جدید هم میتونست عهده دار این نقش بشه.ولی یک شخصیت جدید قطعا محبوبیت قبلی نداشت که بخواد جیب کپکام روپر کنه.در واقع وقتی یک داستان کلا خودش فرعی و قابل حذف باشه،شخصیت اصلیش که یکی از زیر مجموعه هاش هست هم میتونه حذف بشه.پس ادامه دادن نقش لیون در 4،هیچ اهمیتی رو برای اون به همراه نیاورد.ماموریت لیون برای نجات اشلی نه چیزی بود که بخوایم به خاطرش منتظر لیون باشیم و نه چیزی که برای داستان ضرورت داشته باشه.اگه بنا به فهمیدن این باشه که لیون بعد جریانات راکون سیتی مامور دولت شده که این رو توی اپیوگ های 3 هم فهمیدیم.داستان 4 چیزی به اطلاعات ما از لیون اشاره نکرد.فقط اون رو در یک داستان حاشیه ای و صرفا جذاب قرار داد!

تازه اینها همه در صورتی بود که ادامه دادن نقش لیون بعد از 2 ضروری باشه.ولی مسئله اینجاست که ادامه دادن نقش لیون بعد از 2 اصلا واجب نبود و در حدی نبود که نسخه ای مثل 4 بخواد به بهانه ی بازگشت اون ساخته بشه.(با توجه به حرف شما که یکی از دلایل ساخت 4 رو بازگشت لیون عنوان کردید.) شاید بعد 2 لیون به خاطر اینکه یکی از بازماندگان راکون سیتی بود یا به خاطر داشتن رابطه با ایدا پتانسیل زیادی داشت و میتونست داستان های جذابی رو رقم بزنه،ولی قطعا برای خط اصلی داستان واجب نبود.همونطور که دقیقا همین اتفاق هم افتاد و بعد از 2 ما کلا لیون رو در داستان های فرعی و اکثرا تجاری دیدیم و دخالتی در خط اصلی داستان نداشت!

در واقع لیون در پایان 2 نکته ی مبهمی نداشت.در همون 2 کاملا مشخص بود که داستان 2 قراره با کلیر ادامه پیدا کنه و به دنبال اون دوباره پای کریس هم به ماجرا باز بشه.اصلا نویسنده ی بازی در زمان نگارش 2 همین همین رو داشت که در موردش هم در پست بالا توضیح دادم.حتی بعد کد ورونیکا هم نسخه های اصلی و فرعی زیادی اومد.ریمیک ، زیرو ، اوت بریک ها و.....ولی تا سالها نقش لیون رو ادامه ندادن.چون واقعا ضروری نداشت.در واقع لیون اگه به صرف روبرو شدن با کلیر (که داستان نسخه ی اول رو ادامه میداد) نبود،هیچ ربطی به داستان اصلی نداشت و با بازماندگان اوتبریک هیچ فرقی نمیکرد.ایدا رو هم بعدها اومدن چسبوندن به وسکر و توی 2 چنین چیزی مطرح نبود.کاری هم ندارم که لیون قبل از کلیر خلق شد.دارم نسبت به داستانی که الآن داریم و ارتباط با نسخه ی قبلی و وضعیتی که در انتهای 2 داشت میگم!

دقیقا مثل بازاندگان اوت بریک یا ربکا یا کارلوس که از اون وقایع زنده موندن ولی نقششون دیگه ادامه داده نشد،نقش لیون هم دقیقا همچین ماهیتی داشت.یا مثلا مثل بری که بعد از 15 سال اومدن نقشش رو ادامه دادن و مشکلی هم پیش نیومد.چون ابهام خاصی نداشت که بلافاصله مجبور باشن بهش بپردازن.ربطی نداره که لیون قابل بازی بود،ولی ربکا و بری و کارلوس نه.از لحاظ نوع نقش و نداشتن ابهام،دقیقا مثل هم بودن.تازه اگه به ابهام باشه که قطها هم بیلی و هم هانک سرنوشت مبهم تری داشتن.حتی جالبه که در انتهای 2 کلیر میگه:کریس،من باید تو رو پیدا کنم و لیون میگه:ما باید کار آمبرلا رو یکسره کنیم.ولی داستان بعدی با جمله ی کلیر ادامه پیدا کرد و جمله ی لیون کلا در حد همون جمله موند.چون اولین حضور لیون بعد از 2 مربوط میشد به بعد از نابودی کامل آمبرلا.پس کلا این وسط ضرورتی برای ادامه ی نقش لیون وجود نداشت.تازه بعد 6 سال هم که لیون رو دوباره وارد بازی کردن،اون رو در یک داستان کاملا جدید و بی ارتباط با ریشه های سری آوردن.چون داستان اصلی سری،کلا نیازی به وجود لیون نداره!

در واقع علت انتخاب لیون برای 4 دو مسئله بود:اول بحران مالی کپکام در اون زمانکه به شدت نیاز به فروشداشت وخود میکامی هم این رو رسا اعلام کرد.بنابراین از تمام عواملی که فکر میکردن میتونه باعث فروش بشه باید استفاده میکردن.قطعا یکی از این عوامل،شخصیت فوق محبوب لیون در 2 بود.دلیل دوم هم اینکه نسبت به کل کاراکترهایی که تا اون زمان معرفی شده بودند،لیونک مترین ارتباط رو با داستان اصلی و ریشه های داستان داشت.شخصیتی که توی 2 کلا یک داستان مستقل رو شروع کرد و اگر هم یکپلیس تازه کار وارد راکون سیتی نمیشد،تاثیری در پیشبرد خط اصلی داستان نداشت و کسی هم منتظرش نبود.همه منتظر کسی بودن که به کاراکترهای نسخه ی اول ربط داشته باشه و به خاطر واقعه ی عمارت و مسائل 1 پاش به ماجرا باز شده باشه که قطعا اون یکنفر هم کسی جز کلیر ردفیلد نبود!

از طرفی توی 4 که خودش یک داستان جدید و حاشیه ای (نسبت به داستان اصلی) بود،نیاز به کاراکتری داشتن که مستقل باشه و کمترین وابستگی رو به ریشه های داستان داشته باشه.کسی که راحت بتونه وارد داستان های جدید و فرعی بشه.بهترین راه هم همین بود.قطعا شخصیت هایی مثل کریس،جیل و کلیر نمیتونستن توی داستان 4 بیان.کریس و جیل برای 5 و ریشه ها کنار گذاشته شدن و برای پایان دادن به خود آمبرلا و وسکر.کلیر هم بعد از 2 توی یک داستان فوق العاده مهم و ریشه ای ظاهر شد و خودش تبدیل شد به وسیله ای برای رویارویی مجدد کریس و وسکر و شکل گیری خط اصلی داستان سری.رویارویی با خاندان آشفورد که خودشون از ارکان داستان بودن هم به کنار.حتی بعد از 15 سال غیبت هم باز در مقابل تنها بازمانده ی ریشه های داستان یعنی الکس وسکر قرار داده شد.اتفاقی که من از همون زمان ریلیز 5 هم صراحتا مطرحش کردم ورسما گفتم که داستان الکس توسط کلیر روایت خواهد شد.اتفاقی که پس از سالها بالاخره رخ داد.کاملا طبیعی هم بود!

پس همونطور که برای روایت داستان های مهم و ریشه ای،نیاز به کاراکترهای مهم و ریشه ای داریم،قطعا برای روایت یک داستان مستقل و فرعی هم نیاز به یک کاراکتر مستقل و بی ارتباط با اصل داستان داریم که بدون شک لیون بهترین گزینه بود.راهی که بعد از 4 هم لیون ادامه داد و کلا توی داستان های فرعی و قابل حذف ظاهر شد.اینکه بگیم پتانسیل گسترش دادن داستان سازمان و.....رو داشت هم همش کشکه.چون بد یا خوب،بعد از داستان 4 چنین چیزی براش ندیدیم و صرفا توی داستان های حاشیه ای و تجاری قرار گرفت.چون کلا ماهیت وجودی شخصیتش همینه و مفصلا هم توضیح دادم!
 
آخرین ویرایش:

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
خب, کامنت های جدید باعث شد که راغب بشم یه پست دیگه بذارم!
یه قسمتی از پست علی رو جواب میدم:
در مورد رزیدنت 4، حرف شما قسمتیش درسته, نقطه قوت اصلی این قسمت تحول فوق العاده توی گیمپلی, دوربین, محیط ها, کات سین ها و... بود, اما این نباید مارو به اشتباه بندازه در مورد داستان!
اگر گفته بشه 4 داستان بدی داشت دقیقا بزرگترین اشتباه رو مرتکب شدیم! داستان 4 به خودی خودش داستان جالب و پر چپیچ و خمی هستش که اتفاقا با وقایعی که در انتهای بازی میفته خیلی هم خوب شوکه میکنه بازیگرو و بهش رکب میزنه و قشتگ راه رو برای ساخت عنوان های قدرتمند اتی باز میکنه!
بارها دیدم تو همین فروم گفته شده که چهار اگه بازی مستقلی بود خیلی داستان زیبایی یود و به تنهایی میتونست یه فرانچایز باشه! پس داستان فی نفسه خیلی قدرتمنده.
ایراد اصلی که خیلی ها میگیرن این هست که 4 به پیشینه سری خیلی مرتبط نبود, اولا کع به خط داستانی لیون نزدیک بود, جریان سازمان, ثانیا مربوط نبودن کامل رو من عیب نمیدونم بلکه طبق همون تفسیری که تو 4 خط داستانی جدیدی داشت تعریف میشد دقیقا حسن میدونم. دقت داشته باشید که جریان سازمان تو این سناریو به خوبی داشت بولد و برجسته میشد, سازمانی که اگه بهش خوب پرداخته میشد میتونست پتاتسیل های شخصیت منفی سنگینی ایجاد کنه, حتی وابستگی سری به یه شخصیت منفی تک, مانند وسکر که الان از نبودش رنج میبریم رتا حد زیادی رفع میشد, به بیان بهتر آمبرلا با کلی سوال دستمایه ی ایجاد سری کلاسیک هست و سازمان رو هنوز به عنوان برگ برنده نگه داشته یودن, قسمت 4 کم کم داشت زمینه ی حضور قدرتمند سازمان رو مطرح میکرد( این با شخصیت الکس که تو رولیشن دیدیم یلی متفاوته, ننظور من ابهتی به اندازه ی چندین عنوان اصلی و فرعی کلاسیک هست), خالا این وسط وسکر هم هست, کریس و داستلن عای قبلی هم ایضا! این چیزی هست که بهش میگن ترسیم خطوط داستانی جدید و خیلی هم قوی. ضمن این که داستان 4 رو اگه با خط داستانی لیون ایدا پیش بری اونچنان مشکلی پیش نمیاد و زیباییش در اینه که داشت وسکر رو که تنها با خط کریس پیوند خورده بود با جریان لیون و سازمان هم گره میزد. این موضوع خودش میتونست کلی پتانسیل داستانی اینده ایجاد کنه" ! چیزی که در چندین قسمت بعدی میتونست به همکاری مشترک کریس و لیون برای نابودی هسته اصلی سازمان منجر یشه, میبینید که سناریوهای مختلفی میشه طرح کرد و این که به صرف این که داستانی که همه پایه هاش گذاشته شده و کریس و وسکر رو رویرو کنیم و وسکر کشته بشه رو اوج سری بنامیم درست نمیبیتم, بله وسکر باید کشته نیشد اما تو یه داستان خیلی پیچیده تر, ته اینکه یه داستان داریم که کریس میره افریقا, تو فکر جیله, با یکی مبارزه میکنه میبینه جیله, میبینه وسکر هم هست, بعدم وسکرو میشکه! این خلاصه داستان پنجه! بقیه شاخ و برگ ها رو اوردن اما انقد روایتگری داستان ضعیفه که اثر گذار نیست و شاخص نیست و داستان رو عمق نمیبهشه, همه چیز پوسته ای هست به جز موارد معدود!
در مورد پنج باز هم میگم, المان ها زیاد یود, دست تیم سازنده باز بود و خیلی بازی های داستانی میشد انجام بده چون خط داستانی پایه هاش گذاشته شده بود, اما این که با این همه ابزار, خروجی خیلی شاخصی و شاهکاری به وجود اومد رو به هیچ عنوان نمیتونم بپذیرم!
.........
پ.ن: بحث بر سر اهمیت داستانی نیست, مسلما وقتی تو پنج به موضوع پایان خط داستانی وسکر پرداختن موضوع مهمی رو انتخاب کردن, بحث بر سر نحوه ایجاد چالش های داستانی, عمق بخشیدن به داستان,قدرت روایتگری هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ روایت داستان در فریم به فریم بازی, شخصیت پردازی و واقعی سازی کاراکترها و اتفاقات, و نهایتا تاثیرگذاری و ایجاد یک داستان عالی هستش


احسان،من دیگه واقعا نمیدونم چی بگم.بعد وقتی میگماونپست طولانیم رو نخوندی ناراحت میشی! :D آخه من این همه توضیح دادم.بعد تو هنوز داری به داستان 5 میگی سطحی؟بعد جالبه که داستان 4 رو عمیق میدونی! D:در 4 همه چیز در حد اسم بود.هیچ اطلاعاتی از گذشته و پیشینه ی سدلر،،سالازار،فرقه ی لوس آیلومینادوس و حتی زمان و چگونگی کشف انگل لاس پلاگا در بازی موجود نیست.حتی تاریخ رخ دادن وقایع بازی هم مشخص نیست که در چه زمانی از سال 2004 بوده.دیگه به بهانه ی جدید بودن داستان،نمیشه این مسائل رو توجیه کرد.همه چیز کاملا سطحی و ماست مالی شده بود.انگار اصلا روی داستان بازی کار نشده بوده و صرفا یک سری کلیات رو نوشته بودن.جالبه که حتی توی کتاب رسمی Resident Evil Archives 2 که کلا مو رو از ماست کشیده بیرون هم جلوی اطلاعات شخصی تمام شخصیت های جدید 4 نوشته: Uknown یعنی نامعلوم.حالا خودتون با داستان 5 مقایسه کنید.نه تنها اطلاعات کامل و دقیقی حتی از مسائل جدید داستان مثل اکسلا،اوروبوروس،ترایسل و.....در بازی وجود داشت،بلکه اونها رو به زیباترین شکل ممکن،به گذشته ی سری ربط داده بودند (که البته این مورد آخر برای داستان 4 لازم نبود).حتی تاریخ تمام وقایع،براساس روز مشخص شده بود!


بعد شما تا میتونی میای داستان 4 رو زیبا و غنی جلوه میدی و داستان 5 رو سطحی و ماست مالی شده.آخه من کجای دنیا ببرم این حرف رو؟ :D


واقعا به نظرت داستان 5 فقط سر این بود که کریس بره به آفریقا و فقط جیل جیل کنه و آخرشم بزنه وسکر رو بکشه؟فقط همین رو از داستان 5 فهمیدی؟پس این همه نکات ریز و عمیقی که من در مورد داستان 5 بیان کردم رو از کجام درآوردم؟ما نصف بیشتر اطلاعاتی که از چگونگی تاسیس آمبرلا و گذشته ی اسپنسر و کشف ویروس پروجنیتور داریم رو مدیون 5 هستیم.توی 5 ما شاهد کشته شدن بنیانگذار کل داستان توسط مخلوق خودش و انتقال تمام اهداف و آرمانهاش به اون بودیم.تا جایی که تمام اونها روعملی میکنه و به کل تفکرات و آرمانهای اسپنسر جامه ی عمل میپوشونه و حتی اون رو تا مرز اجرا کردن پیش مییبره.اون هم چطوری؟دقیقا به وسیله ی همون گل های «نردبانی به خورشید» که اسپنسر تمام تحقیقاتش رو با اونها شروع کرد.سه شخصیتی که در عمارت اسپنسر یک ماجرای فوق العاده سنگین و عمیق رو باهم ایجاد کرده بودن،حالا پس از سالها دوباره در کنار هم قرار گرفته بودن تا به همه چیز خاتمه بدن.اون هم در کجا؟در کیجوجو.یعنی جایی که اسپنسر،آشفورد و مارکوس همه چیز رو در اونجا آغاز کرده بودن.از طرف دیگه دوباره پرونده ی راکون سیتی و آلوده شدن جیل باز میشه.وارث خاندان تراویس که اسپنسر کل تفکرات خودش رو از اونها داشته،در کنار وسکر قرار میگیره تا باهم تمام اون تئوری ها و تفکرات رو عملی کنند.اون هم در کجا؟در نخستین مرکز تحقیقاتی دایر شده توسط اسپنسر.داستان 5 حتی اومد پا رو از حد نیاز هم فراتر گذاشت و چگونگی خلق شدن شخصیت وسکر رو هم نه تنها شرح داد،بلکه باز همون روهم به تحقیقات اسپنسر و ریشه های داستان بسط داد!


خب من الآن دارم اینها رو از خودم درمیارم؟ :D اگه اسم اینها عمق و پیچیدگی نیست پس چی عمق و پیچیدگی محسوب میشه؟بعد واقعا به نظرتون نوشتن داستانی مثل 4 سخت بوده و نویسنده ی 5 دستش کاملا باز بوده؟داستانی که کاملا جدیده و نویسنده هر چیزی که توی ذهنشه رو بدون در نظر گرفتن هیچ چیزی میتونه پیاده کنه سخت تره یا داستانی که باید بیاد از تمام پتانسیل های نسخه های قبلی استفاده کنه و همه رو به بهترین شکل ممکن،توی یک نسخه بگنجونه؟هرچند کاری که نویسنده ی 5 انجام داد،فراتر از اینها بود.اگه خیلی از این مسائل ریز و ریشه ای رو هم نمیاورد و صرفا خط اصلی داستان رو با کشتن وسکر بدست کریس تموم میکرد،باز هم کارش قابل قبول بود.چه برسه به الآن!


ایشون میتونست نه بحث خاندان تراویس رو مطرح کنه،نه داستان رو در کیجوجو تموم کنه،نه اوروبوروس رو به گل های «نردبانی به خورشید» و ریشه های داستان ربط بده،نه از ماجرای جیل در راکون سیتی استفاده کنه،نه بیاد چگونگی ورود وسکر به آمبرلا و پروژه ی «بچه های وسکر» رو مطرح کنه،نه پای نخستین شعبه ی آمبرلا در آفریقا رو وسط بکشه و نه هیچکدوم از مسائل دیگه ای که گفتم.ولی وقت گذاشت و تمام این کارها رو کرد.چون میخواست خط اصلی داستان رو به کاملترین و زیباترین شکل ممکن تموم کنه.خداییش کی انتظار همچین داستانی رو با این حجم مسائل ریشه ای و ارتباطات پیچیده داشت؟بنده ی خدا نمیدونست که از آخر هم ما به داستانش میگیم سطحی و داستان 4 که یک هزارم این عمق و پیچیدگی رو نداره و توش همه چیز فقط در حد اسم هست رو به عرش میبریم! :D


بعد در مقابل همچنین داستانی با این حجممسائل پیچیده و ظریف که مطرح کردم،شما فقط به چند تا مسئله ی سطحی و ظاهری بازی اشاره میکنی یا میچسبی به شوا؟ :D اون چیزایی که شما گفتی کریس میره به آفریقا و جیل جیل میکنه و از آخرم وسکر میزنه رو میکشه،فقط مسیر خطی گیم پلی و ظاهر بازی رو تشکیل میدن.اصل داستان این مسائلی هست که من مطرح کردم!


واقعا به نظرم دیگه این بحث فایده ای نداره.جمیعا خسته نباشید! :D
 

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
به نکات جالبی اشاره کردی!

در مورد داستان 4 باید بگم که به خاطر نابود شدن آمبرلا و به تصویر کشیدن وقایع پس از اون نبود.چون قبل 4 اصلا آمبرلا هنوز نابود نشده بود.قبل از 4 زیرو و قبلش هم کد ورونیکا ساخته شده بود که آمبرلا اونجا از بین نرفته بود.بنابراین بعد اونا ما همچنان منتظر ادامه ی داستان آمبرلا و سرنوشت ارکان اصلیش یعنی اسپنسر و وسکر بودیم.پس قطعا 4 به خاطر بی داستان بودن سری یا عدم وجود آمبرلا ساخته نشد.بلکه صرفا به خاطر تکراری شدن روند گیم پلی و ایجاد سبک جدیدی دوربین و گیم پلی ساخته شد.برای همین هم مجبور شدن اولش بیان به طرز خیلی مسخره و ماست مالی شده بگن که آمبرلا ورشکست شده تا کسی نگه پس ادامه ی داستان اصلی چی شد.برای همین هم بود که بعد 4 اومدن توی UC مفصلا به چگونگی نابودی آمبرلا پرداختن.این چیزی بود که بعد از 4 ساخته شد.وگرنه تا زمان 4 نه آمبرلا نابود شده بود که بخوان به داستان جدیدی بپردازن و نه سری از کمبود داستان رنج میبرد.جالبه که سرنوشت نهایی آمبرلا و ارکانش بعد از کد ورونیکا و زیرو،در 5 ادامه داده شد و از این لحاظ،هیچ نیازی به وجود 4 نبود.چیزی که وجود 4 رو ضروری میکرد،تکراری شدن گیم پلی به در نتیجه کم شدن فروش سری بود.4 باید فروش سری رو بالا میکشید و جان تازه ای به ظاهر اون میبخشید تا بعدش بتونن با خیال راحت برن سراغ داستان اصلی!

ببینید،در مورد لیون به فرض اینجوری در نظر میگیریم که بازگشتش بعد از 2 واجب بوده.ولی این بازگشت چطوری انجام شد؟با قرار گرفتن در یک داستان کاملا فرعی و قابل حذف.یک شخصیت جدید هم میتونست عهده دار این نقش بشه.ولی یک شخصیت جدید قطعا محبوبیت قبلی نداشت که بخواد جیب کپکام روپر کنه.در واقع وقتی یک داستان کلا خودش فرعی و قابل حذف باشه،شخصیت اصلیش که یکی از زیر مجموعه هاش هست هممیتونهحذف بشه.پس ادامه دادن نقش لیون در 4،هیچ اهمیتی رو برای اون به همراه نیاورد.ماموریت لیون برای نجات اشلی نه چیزی بود که بخوایم به خاطرش منتظر لیون باشیم و نه چیزی که برای داستان ضرورت داشته باشه.اگه بنا به فهمیدن این باشه که لیون بعد جریانات راکون سیتی مامور دولت شده که این رو توی اپیوگ های 3 هم فهمیدیم.داستان 4 چیزی به اطلاعات ما از لیون اشاره نکرد.فقط اون رو در یک داستان حاشیه ای و صرفا جذاب قرار داد!

تازه اینها در صورتی بود که ادامه دادن نقش لیون بعد از 2 ضروری باشه.ولی مسئله اینجاست که ادامه دادن نقش لیون بعد از 2 اصلا واجب نبود و در حدی نبود که نسخه ای مثل 4 بخواد به بهانه ی بازگشت اون ساخته بشه.(با توجه به حرف شما که یکی از دلایل ساخت 4 رو بازگشت لیون عنوان کردید.) در واقع لیون در پایان 2 نکته ی مبهمی نداشت.در همون 2 کاملا مشخص بود که داستان 2 قراره با کلیر ادامه پیدا کنه و به دنبال اون دوباره پای کریس هم به ماجرا باز بشه.اصلا نویسنده ی بازی در زمان نگارش 2 همین همین رو داشت که در موردش هم در پست بالا توضیح دادم.حتی بعد کد ورونیکا هم نسخه های اصلی و فرعی زیادی اومد.ریمیک ، زیرو ، اوت بریک ها و.....ولی تا سالها نقش لیون رو ادامه ندادن.چون واقعا ضروری نداشت.در واقع لیون اگه به صرف روبرو شدن با کلیر (که داستان نسخه ی اول رو ادامه میداد) نبود،هیچ ربطی به داستان اصلی نداشت و با بازماندگان اوتبریک هیچ فرقی نمیکرد.ایدا رو هم بعدها اومدن چسبوندن به وسکر و توی 2 چنین چیزی مطرح نبود.کاری هم ندارم که لیون قبل از کلیر خلق شد.دارم نسبت به داستانی که الآن داریم و ارتباط با نسخه ی قبلی و وضعیتی که در انتهای 2 داشت میگم!

دقیقا مثل بازاندگان اوت بریک یا ربکا یا کارلوس که از اون وقایع زنده موندن ولی نقششون دیگه ادامه داده نشد،نقش لیون هم دقیقا همچین ماهیتی داشت.یا مثلا مثل بری که بعد از 15 سال اومدن نقشش رو ادامه دادن و مشکلی هم پیش نیومد.چون ابهام خاصی نداشت که بلافاصله مجبور باشن بهش بپردازن.ربطی نداره که لیون قابل بازی بود،ولی ربکا و بری و کارلوس نه.از لحاظ نوع نقش و نداشتن ابهام،دقیقا مثل هم بودن.حتی جالبه که در انتهای 2 کلیر میگه:کریس،من باید تو رو پیدا کنم و لیون میگه:ما باید کار آمبرلا رو یکسره کنیم.ولی داستان بعدی با جمله ی کلیر ادامه پیدا کرد و جمله ی لیون کلا در حد همون جمله موند.چون اولین حضور لیون بعد از 2 مربوط میشد به بعد از نابودی کامل آمبرلا.پس کلا این وسط ضرورتی برای ادامه ی نقش لیون وجود نداشت.تازه بعد 6 سال هم که لیون رو دوباره وارد بازی کردن،اون رو در یک داستان کاملا جدید و بی ارتباط با ریشه های سری آوردن.چون داستان اصلی سری،کلا نیازی به وجود لیون نداره!

در واقع علت انتخاب لیون برای 4 دو مسئله بود:اول بحران مالی کپکام در اون زمانکه به شدت نیاز به فروشداشت وخود میکامی هم این رو رسا اعلام کرد.بنابراین از تمام عواملی که فکر میکردن میتونه باعث فروش بشه باید استفاده میکردن.قطعا یکی از این عوامل،شخصیت فوق محبوب لیون در 2 بود.دلیل دوم هم اینکه نسبت به کل کاراکترهایی که تا اون زمان معرفی شده بودند،لیونک مترین ارتباط رو با داستان اصلی و ریشه های داستان داشت.شخصیتی که توی 2 کلا یک داستان مستقل رو شروع کرد و اگر هم یکپلیس تازه کار وارد راکون سیتی نمیشد،تاثیری در پیشبرد خط اصلی داستان نداشت و کسی هم منتظرش نبود.همه منتظر کسی بودن که به کاراکترهای نسخه ی اول ربط داشته باشه و به خاطر واقعه ی عمارت و مسائل 1 پاش به ماجرا باز شده باشه که قطعا اون یکنفر هم کسی جز کلیر ردفیلد نبود!

از طرفی توی 4 که خودش یک داستان جدید و حاشیه ای (نسبت به داستان اصلی) بود،نیاز به کاراکتری داشتن که مستقل باشه و کمترین وابستگی رو به ریشه های داستان داشته باشه.کسی که راحت بتونه وارد داستان های جدید و فرعی بشه.بهترین راه هم همین بود.قطعا شخصیت هایی مثل کریس،جیل و کلیر نمیتونستن توی داستان 4 بیان.کریس و جیل برای 5 و ریشه ها کنار گذاشته شدن و برای پایان دادن به خود آمبرلا و وسکر.کلیر هم بعد از 2 توی یک داستان فوق العاده مهم و ریشه ای ظاهر شد و خودش تبدیل شد به وسیله ای برای رویارویی مجدد کریس و وسکر و شکل گیری خط اصلی داستان سری.رویارویی با خاندان آشفورد که خودشون از ارکان داستان بودن هم به کنار.حتی بعد از 15 سال غیبت هم باز در مقابل تنها بازمانده ی ریشه های داستان یعنی الکس وسکر قرار داده شد.اتفاقی که من از همون زمان ریلیز 5 هم صراحتا مطرحش کردم ورسما گفتم که داستان الکس توسط کلیر روایت خواهد شد.اتفاقی که پس از سالها بالاخره رخ داد.کاملا طبیعی هم بود!

پس همونطور که برای روایت داستان های مهم و ریشه ای،نیاز به کاراکترهای مهم و ریشه ای داریم،قطعا برای روایت یک داستان مستقل و فرعی هم نیاز به یک کاراکتر مستقل و بی ارتباط با اصل داستان داریم که بدون شک لیون بهترین گزینه بود.راهی که بعد از 4 هم لیون ادامه داد و کلا توی داستان های فرعی و قابل حذف ظاهر شد.اینکه بگیم پتانسیل گسترش دادن داستان سازمان و.....رو داشت هم همش کشکه.چون بد یا خوب،بعد از داستان 4 چنین چیزی براش ندیدیم و صرفا توی داستان های حاشیه ای و تجاری قرار گرفت.چون کلا ماهیت وجودی شخصیتش همینه و مفصلا هم توضیح دادم!
نیما جان در مورد بحثی که مطرح کردی به سادگی میشه این جواب ها رو داد:
1. بله هموز آمبرلا تموم نشده بود, اما به وضوح داستان آمبرلا در حال ته کشیدن بود و دیگه کشش زیادی نداشت, و از امبرلا مهمتر بحث سازمان بود که با توجه به ماهیت نقشی که برای لیون تعریف کردن و نقش ایدا به عنوان جاسوس سازمان, کاملا منطقی و مهم بود که لیون ادامه داشته باشه نقسش
2. ب همین توضیحات بالا کاملا مشخص هست که خط داستانی لیون یکی از خطوط اصلی داستان هست یا قرار بوده باشه, اگه خط کریس و جیل با امبرلا و عمارت پیوند خورده, خط داستانی لیون به سازمان که جزیی بسیار بزرگتر از امبرلا هست پیوند خورده. پس لیون قطعا یک کاراکتر بسیار کلیدی برای رزیدنت بوده و میبینیم که توی 4 داشتن این خط رو گسترش میدادن و از اون مهمتر ماجرای وسکر هم داشت به تقابل با سازمان(به دلیل این که ایدا پلاگا رو به نفع سازمان از چنگ وسکر خارج کرد) پیوند میخورد. این دقیقا ایراد پنج هست که با ناقص کردن زود از موعد وسکر این پتانسیل رو از بین برد و موجب میشه شما الان بگی کشکه! چون این قضیه پایش گذاشته شده بود و واضحه, اما تیم دانای پنج اصلا این پتانسیل رو ندید! هرچند هنوز میشد ماجرای ایدا و سازمان رو مطرح کرد. اما خب تو 6 هم متاسفانه همه چی رو بدتر کردن! در حقیقت بعد از امبرلا ما به سازمان بسیار مخوف تری احتیاج داریم و اون خود سازمان هست نه ترایسل.
3. شما شخصیت لیون و داستان 4 رو قابل حذف میدونی چون فقط تمرکزت به خط داستانی امبرلا و کریس هست در صورتی که بنیاد بزرگتر سازمان هست. پس ما دو تا خط داستانی از همون روز اول داشتیم. تو قسمت اول امبرلا و خط داستانی اون باز شد و تو قسمت دوم جریان سازمان. اینه که رزیدنت یک اثر بزرگ هست چون داستانش بسیار گسترده بود, کاری ندارم که بعدا پراکنده شد. اما شما که خودت رو حرفه ای میدونی اینکه بگی لیون کلا از همون 2 هم زاید بوده و تجاری خیلی جالب بود واسم :D
5. خیلی مشخصه که توی چهار چه اتفاقی افتاد , قضیه این بود که فرقه و مذهب فقط مقدمه ای برای معرفی پلاگا بود, این وسط وسکر دنبال این اایتم بود و با کرازر و ایدا دنبالش بودن. درست تو لحظه اخر که لیون با کمک ایدا موفق میشه اون رو از چنگ سدلر در بیاره میبینی ایدا نشون میده چه جاسوس پیچیده ای هست و اونو از چنگ لیون در میاره. اما این هدیه ای برای وسکر نیست! برای سازمانه! این حرکت فوق العادس و به نظر من به کل داستان پنج می ارزید, کاملا مشخصه که قرار بوده تقابل سه جانبه بشه! لیون و کریس و ادم خوب ها, وسکر کبیر, سازمان مخوف و مجهول که ایدا در خدمتشه!
به این میگن قدرت داستان پردازی!

...... پ. ن: نیما اتفاقا میخوام بگم تو کامنتا منو نمیخونی ی سرسری میخونی چرن خیلی واضحو مستدل گفتم که چرا 4 راه جدیدی برای سری باز کرد و اتفاقاتی که توش اقتاد خیلی ههوشمندانه و مهم بود به شرطی که تیم دانای پنج بهش توجه میکرد و تندی وسکر نمیکشت :D تقابل وسکر و سازمان, پیوند خوردن مسیر لیون و کریس به واسطه مقابله با وسکر و یا سازمان, و ایدایی که بدجوری داشت مخوف میشد >:) حیف که ندیدن اینارو ;)
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: Rem and Forza 6

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
احسان،من دیگه واقعا نمیدونم چی بگم.بعد وقتی میگماونپست طولانیم رو نخوندی ناراحت میشی! :D آخه من این همه توضیح دادم.بعد تو هنوز داری به داستان 5 میگی سطحی؟بعد جالبه که داستان 4 رو عمیق میدونی! D:در 4 همه چیز در حد اسم بود.هیچ اطلاعاتی از گذشته و پیشینه ی سدلر،،سالازار،فرقه ی لوس آیلومینادوس و حتی زمان و چگونگی کشف انگل لاس پلاگا در بازی موجود نیست.حتی تاریخ رخ دادن وقایع بازی هم مشخص نیست که در چه زمانی از سال 2004 بوده.دیگه به بهانه ی جدید بودن داستان،نمیشه این مسائل رو توجیه کرد.همه چیز کاملا سطحی و ماست مالی شده بود.انگار اصلا روی داستان بازی کار نشده بوده و صرفا یک سری کلیات رو نوشته بودن.جالبه که حتی توی کتاب رسمی Resident Evil Archives 2 که کلا مو رو از ماست کشیده بیرون هم جلوی اطلاعات شخصی تمام شخصیت های جدید 4 نوشته: Uknown یعنی نامعلوم.حالا خودتون با داستان 5 مقایسه کنید.نه تنها اطلاعات کامل و دقیقی حتی از مسائل جدید داستان مثل اکسلا،اوروبوروس،ترایسل و.....در بازی وجود داشت،بلکه اونها رو به زیباترین شکل ممکن،به گذشته ی سری ربط داده بودند (که البته این مورد آخر برای داستان 4 لازم نبود).حتی تاریخ تمام وقایع،براساس روز مشخص شده بود!


بعد شما تا میتونی میای داستان 4 رو زیبا و غنی جلوه میدی و داستان 5 رو سطحی و ماست مالی شده.آخه من کجای دنیا ببرم این حرف رو؟ :D


واقعا به نظرت داستان 5 فقط سر این بود که کریس بره به آفریقا و فقط جیل جیل کنه و آخرشم بزنه وسکر رو بکشه؟فقط همین رو از داستان 5 فهمیدی؟پس این همه نکات ریز و عمیقی که من در مورد داستان 5 بیان کردم رو از کجام درآوردم؟ما نصف بیشتر اطلاعاتی که از چگونگی تاسیس آمبرلا و گذشته ی اسپنسر و کشف ویروس پروجنیتور داریم رو مدیون 5 هستیم.توی 5 ما شاهد کشته شدن بنیانگذار کل داستان توسط مخلوق خودش و انتقال تمام اهداف و آرمانهاش به اون بودیم.تا جایی که تمام اونها روعملی میکنه و به کل تفکرات و آرمانهای اسپنسر جامه ی عمل میپوشونه و حتی اون رو تا مرز اجرا کردن پیش مییبره.اون هم چطوری؟دقیقا به وسیله ی همون گل های «نردبانی به خورشید» که اسپنسر تمام تحقیقاتش رو با اونها شروع کرد.سه شخصیتی که در عمارت اسپنسر یک ماجرای فوق العاده سنگین و عمیق رو باهم ایجاد کرده بودن،حالا پس از سالها دوباره در کنار هم قرار گرفته بودن تا به همه چیز خاتمه بدن.اون هم در کجا؟در کیجوجو.یعنی جایی که اسپنسر،آشفورد و مارکوس همه چیز رو در اونجا آغاز کرده بودن.از طرف دیگه دوباره پرونده ی راکون سیتی و آلوده شدن جیل باز میشه.وارث خاندان تراویس که اسپنسر کل تفکرات خودش رو از اونها داشته،در کنار وسکر قرار میگیره تا باهم تمام اون تئوری ها و تفکرات رو عملی کنند.اون هم در کجا؟در نخستین مرکز تحقیقاتی دایر شده توسط اسپنسر.داستان 5 حتی اومد پا رو از حد نیاز هم فراتر گذاشت و چگونگی خلق شدن شخصیت وسکر رو هم نه تنها شرح داد،بلکه باز همون روهم به تحقیقات اسپنسر و ریشه های داستان بسط داد!


خب من الآن دارم اینها رو از خودم درمیارم؟ :D اگه اسم اینها عمق و پیچیدگی نیست پس چی عمق و پیچیدگی محسوب میشه؟بعد واقعا به نظرتون نوشتن داستانی مثل 4 سخت بوده و نویسنده ی 5 دستش کاملا باز بوده؟داستانی که کاملا جدیده و نویسنده هر چیزی که توی ذهنشه رو بدون در نظر گرفتن هیچ چیزی میتونه پیاده کنه سخت تره یا داستانی که باید بیاد از تمام پتانسیل های نسخه های قبلی استفاده کنه و همه رو به بهترین شکل ممکن،توی یک نسخه بگنجونه؟هرچند کاری که نویسنده ی 5 انجام داد،فراتر از اینها بود.اگه خیلی از این مسائل ریز و ریشه ای رو هم نمیاورد و صرفا خط اصلی داستان رو با کشتن وسکر بدست کریس تموم میکرد،باز هم کارش قابل قبول بود.چه برسه به الآن!


ایشون میتونست نه بحث خاندان تراویس رو مطرح کنه،نه داستان رو در کیجوجو تموم کنه،نه اوروبوروس رو به گل های «نردبانی به خورشید» و ریشه های داستان ربط بده،نه از ماجرای جیل در راکون سیتی استفاده کنه،نه بیاد چگونگی ورود وسکر به آمبرلا و پروژه ی «بچه های وسکر» رو مطرح کنه،نه پای نخستین شعبه ی آمبرلا در آفریقا رو وسط بکشه و نه هیچکدوم از مسائل دیگه ای که گفتم.ولی وقت گذاشت و تمام این کارها رو کرد.چون میخواست خط اصلی داستان رو به کاملترین و زیباترین شکل ممکن تموم کنه.خداییش کی انتظار همچین داستانی رو با این حجم مسائل ریشه ای و ارتباطات پیچیده داشت؟بنده ی خدا نمیدونست که از آخر هم ما به داستانش میگیم سطحی و داستان 4 که یک هزارم این عمق و پیچیدگی رو نداره و توش همه چیز فقط در حد اسم هست رو به عرش میبریم! :D


بعد در مقابل همچنین داستانی با این حجممسائل پیچیده و ظریف که مطرح کردم،شما فقط به چند تا مسئله ی سطحی و ظاهری بازی اشاره میکنی یا میچسبی به شوا؟ :D اون چیزایی که شما گفتی کریس میره به آفریقا و جیل جیل میکنه و از آخرم وسکر میزنه رو میکشه،فقط مسیر خطی گیم پلی و ظاهر بازی رو تشکیل میدن.اصل داستان این مسائلی هست که من مطرح کردم!


واقعا به نظرم دیگه این بحث فایده ای نداره.جمیعا خسته نباشید! :D
بله, داستان چهار خیلی از اون موارد شرح داده نشده البته در این حدی که شما میگید هم نیست, تو خود بازی اطلاعات به حد کفایت داده میشه و شاید بیش از اون نیازی هم نباشه و ضمن اینکه این رویکرد خیلی چیزاش جدید بود و واضحه که میتونست تو قسمت های بعدی گپ هاش با اشاراتی پر بشه,تو پنج اولا خیلیش بر پایه پیشینه عظیم سری بود و اتفاقا خیلی ازاون لینکایی کع سعی کردن بدن و مثلا داستانو قوی کنن زائد بود, اصل رو ول کردن و چسبیدن به فرع!
اصل داستان 4 معرفی اون فرقه و انگل پلاگا هست, این که دختر رییس جمهور دزدیده میشه تا داستان بره جلو و مشخص بشه که وسکر دنبال همچین ایتمی هست و از قضا سازمان هم دنبالشه و بگه که نهایتا این انگل دست سازمان میفته! چرا؟ چون این مسیر برای نفس کشیدنن سری نیاز بود. خط قبلی که دیگه کششانچنانی نداشت و نهایتا باید مثل جریان 5 خاتمه پیدامیکرد اما! اما اگه خط 4 رو ادامه میدادن الان وسکر هم توجیه زنده بودنش بود, سازمان هم درگیر بود, و هر دو کاراکتر برای حضورشون دلیل داشتیم. کریس با وسکر, لیون با سازمان و اسدا و وسکر, خود وسکر با سازمان. خیلی واضحه که این راه حل هوشمندانه قابلیت تعریف کلی پلات داستانی داشت اما ب ادامه ندادنش میشه اینی که الان رزیدنت هیچ بهانه ای برای ادامه دادن نداره یا دلیلاش اونقدرا قوی نیست که بخواد بر پایش یه قسمت شاهکار ایجاد بشه.
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: Forza 6

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
نیما جان در مورد بحثی که مطرح کردی به سادگی میشه این جواب ها رو داد:
1. بله هموز آمبرلا تموم نشده بود, اما به وضوح داستان آمبرلا در حال ته کشیدن بود و دیگه کشش زیادی نداشت, و از امبرلا مهمتر بحث سازمان بود که با توجه به ماهیت نقشی که برای لیون تعریف کردن و نقش ایدا به عنوان جاسوس سازمان, کاملا منطقی و مهم بود که لیون ادامه داشته باشه نقسش
2. ب همین توضیحات بالا کاملا مشخص هست که خط داستانی لیون یکی از خطوط اصلی داستان هست یا قرار بوده باشه, اگه خط کریس و جیل با امبرلا و عمارت پیوند خورده, خط داستانی لیون به سازمان که جزیی بسیار بزرگتر از امبرلا هست پیوند خورده. پس لیون قطعا یک کاراکتر بسیار کلیدی برای رزیدنت بوده و میبینیم که توی 4 داشتن این خط رو گسترش میدادن و از اون مهمتر ماجرای وسکر هم داشت به تقابل با سازمان(به دلیل این که ایدا پلاگا رو به نفع سازمان از چنگ وسکر خارج کرد) پیوند میخورد. این دقیقا ایراد پنج هست که با ناقص کردن زود از موعد وسکر این پتانسیل رو از بین برد و موجب میشه شما الان بگی کشکه! چون این قضیه پایش گذاشته شده بود و واضحه, اما تیم دانای پنج اصلا این پتانسیل رو ندید! هرچند هنوز میشد ماجرای ایدا و سازمان رو مطرح کرد. اما خب تو 6 هم متاسفانه همه چی رو بدتر کردن! در حقیقت بعد از امبرلا ما به سازمان بسیار مخوف تری احتیاج داریم و اون خود سازمان هست نه ترایسل.
3. شما شخصیت لیون و داستان 4 رو قابل حذف میدونی چون فقط تمرکزت به خط داستانی امبرلا و کریس هست در صورتی که بنیاد بزرگتر سازمان هست. پس ما دو تا خط داستانی از همون روز اول داشتیم. تو قسمت اول امبرلا و خط داستانی اون باز شد و تو قسمت دوم جریان سازمان. اینه که رزیدنت یک اثر بزرگ هست چون داستانش بسیار گسترده بود, کاری ندارم که بعدا پراکنده شد. اما شما که خودت رو حرفه ای میدونی اینکه بگی لیون کلا از همون 2 هم زاید بوده و تجاری خیلی جالب بود واسم :D
5. خیلی مشخصه که توی چهار چه اتفاقی افتاد , قضیه این بود که فرقه و مذهب فقط مقدمه ای برای معرفی پلاگا بود, این وسط وسکر دنبال این اایتم بود و با کرازر و ایدا دنبالش بودن. درست تو لحظه اخر که لیون با کمک ایدا موفق میشه اون رو از چنگ سدلر در بیاره میبینی ایدا نشون میده چه جاسوس پیچیده ای هست و اونو از چنگ لیون در میاره. اما این هدیه ای برای وسکر نیست! برای سازمانه! این حرکت فوق العادس و به نظر من به کل داستان پنج می ارزید, کاملا مشخصه که قرار بوده تقابل سه جانبه بشه! لیون و کریس و ادم خوب ها, وسکر کبیر, سازمان مخوف و مجهول که ایدا در خدمتشه!
به این میگن قدرت داستان پردازی!

خب پس با این حساب،دیگه هیچ حرفی برای گفتن نمیمونه.چون کلا برداشت ما از داستان،کلا زمین تا آسمون باهم فرق داره! :D

در مورد داستان 4 دقیقا در همون حدی هست که من میگم! :D خیلی جالبه.توی 5 این همه اطلاعاتی که از تمام مسائلش داشتیم رو میگی واجب نبوده.بعد برای داستان 4 میگی نیازی به اطلاعات بیشتر نبوده! :D کلا بخوایم یک داستان رو بکوبونیم،تمام نقاط مثبتش رو منفی تلقی میکنیم و بخوایمیک داستان رو بزرگش کنیم،تمام عیوبش رو حسن تلقی میکنیم! :D واقعا به نظرت اون مسائل 5 فرعیات بودن و به اصل داستان پرداخته نشده بود؟تمام اونها مسائل ریشه ای مربوط به گذشته ی آمبرلا و نکاتی بودن که اصل داستان سری رو شکل داده بودن.اصلا به فرض اونها همه فرعیات بودن.آیا جز اینه که اصل داستان 5 تقابل نهایی کریس و وسکر و رسیدن وسکر به هدف نهاییش بوده؟هدفی که این همه از ابتدای سری برای رسیدن بهش تلاش کرد؟آیا داستان 5 در این زمینه کم گذاشت؟وسکر نه تنها به هدف نهاییش یعنی اوروبوروس (که وسیله ای برای ایجاد نسل جدید بشر و خدا شدن بود) دست یافت،بلکه نویسنده اومد اینکار رو به کاملترین و زیباترین شکل ممکن انجام داد.یعنی وسکر اول اسپنسر که صاحباصلی تمام اون اهداف بود رو کشت و آرمانهای اون رو تصاحب کرد.بعدش هم دقیقا به وسیله ی همون ابزارهایی (گل های نردبانی به خورشید،نخستین مرکز تحقیقاتی اسپنسر،همکاری با وارث خاندان تراویس و.....)به این هدف رسید که خود اسپنسر قصد داشت با استفاده از همونا اهدافش رو عملی کنه.دیگه توقع داشتی از این بیشتر به اصل ماجرا بپردازن؟ :D

بحث سازمان واقعا به نظرت مهمتر از آمبرلا بود یا ما دوتا قطب اصلی داشتیم،یکی آمبرلا و یکی سازمان؟این دیگه از اون حرفها بود! :D

کل داستان سری درباره ی فعالیت ها و گذشته ی آمبرلا هست.سازمان همیشه فقط در حد یک اسم بوده.شما یکجوری میگی انگار همونطور که مثلا داستان 1 درباره ی سازمان بوده،داستان 2 هم کلا درباره ی سازمان بوده! :D کلا هر جا هم که اسم سازمان مطرح بوده،باز هم هیچوقت خودش اصل داستان رو رقم نمیزده.توی 2 کل داستان درباره ی اقدامات آمبرلا و ویروس G و معرفی شخصیت ویلیام بیرکن بود که همش مربوط به آمبرلا میشه.حتی خود واقعه ی راکون سیتی رو هم کلا آمبرلا شکل داد.اون وسط سازمان فقط یک جاسوس فرستاد که تازه فقط در حد یک اسم بود.توی کد ورونیکا هم باز اصل داستان درباره ی ادامه ی تقابل کریس و وسکر و همچنین خاندان آشفورد و ویروس تی ورونیکا بود و سازمان باز فقط دنبال بدست آوردن نمونه ی یکی از ویروس های آمبرلا بود.بعد به نظرت واقعا سازمان یک چیزی بوده خفن تر از آمبرلا یا حداقل در حد اون؟ :D اون هم آمبرلایی که تمام تاریخچه و اقداماتش در داستان مطرح شده و کلا بخش اعظم داستان سری روی اون میچرخه؟سازمان همیشه فقط در حد یک اسم بوده (هرچند همون اسم روهم نداره) و همیشه هم در پشت پرده و تمام چیزی هم که ازش میشناسیم یک جاسوسه و والسلام.تازه خودش میخواد قدرتش رو از آمبرلا بدست بیاره و ویروس های اون رو جمع کنه.بعد چطوریه که این میشه گنده تر و خفن تر از آمبرلا؟ :D

توی 4 هم باز کل داستان رو فرقه ی لوس آیلومینادوس شکل میداد و اصلا توی بازی اصلی،اسمی از سازمان مطرح نبود.محض اطلاعتون این جریان سازمان و رکب زدن ایدا به وسکر رو نویسنده ی 5 بعدا به بازی اضافه کرد! :D اینکه بخوایمبگیم داستان 4 به خاطر بزرگ کردن سازمان و جایگزینی اون با آمبرلا نوشته شده یا مثلا لیون رو آوردن که ادامه دهنده ی داستان سازمان باشه اشتباه محضه.اصلا توی نسخه ی اصلی بازی،اسمی از سازمان مطرح نبود.بعدا نویسنده ی 5 (جناب موراتا) خودش این جریان رو به داستان 4 اضافه کرد.بعد جالبه که شما میگی این جریان سازمان و رکب زدن ایدا،به کل داستان 5 می ارزه.در حالیکه به نظر من،هر کدوم از اون مسائل ریشه ای داستان 5 که مطرح کردم،بیشتر از کل داستان 4 ارزش داره! :D

شما خودت یک لحظه فکرشو بکن.نویسنده ای که اون ماجرای به قول خودت مهم و زیبای سازمان رو به داستان 4 بسط میده و داستان 4 رو ریشه ای میکنه،بلد نباشه داستانی که قراره به کل ریشه های سری بپردازه و داستان اصلی سری رو تموم کنه رو بنویسه! :D بعدش هم خود ایشون بیشتر از هر کسی به پتانسیل های ایدا و سازمان واقف بوده.بابا خودش نوشته دیگه.بالاتر از این که نداریم! :D ولی به خوبی میدونسته که توی 5 جاش نیست.توی 5 قرار بوده به خط داستانی که از 1 و واقعه ی عمارت شروع شده بوده و مسائل مربوط به گذشته ی آمبرلا و اهداف اسپنسر پرداخته بشه که به بهترین شکل ممکن انجام شد.در واقع حتی اگه 4 هم ساخته نمیشد،اومدن داستان 5 کاملا ضروری و بدیهی بود!

ماجرای سازمان و اون انگل و.....باید توی 6 ادامه پیدا میکرد که این دیگه ربطی به موراتا نداره.چون داستان رو کلا از اونگرفتن.وگرنه شک نکن که هم شاهد گسترش داستان سازمان بودی و هم ادامه ی ماجرای اون انگل واقعی رو میدیدی.در واقع همین نویسنده ای که میگی داستان 5 رو بد نوشته یا از پتانسیل های داستان سازمان آگاه نبوده،هم خودش این داستان رو به 4 چسبونده و هم اینکه بهتر از هر کسی میتونسته اون رو ادامه بده.ولی قطعا این ادامه ندادنش،قصور از جانب داستان 5 نیست و نباید به خاطر نادیده گرفته شدن ماجرای سازمان و.....داستان 5 رو محکوم کنیم.چون کلا هدف داستان 5 چیز دیگری بود.مسائل مربوط به سازمان و ایدا و.....رو ایشون بدون شک بعد از داستان 5 میخواسته بهشون بپردازه که نذاشتن.چون داستان تجاری میخواستن!

بله.به صراحت میگم که لیون بعد از 2 نه ابهامی داشته و نه دلیلی بر بازگشتش.هر کی هم هر چی میخواد فکر کنه.دلایل خودم رو هم در پستی که با رنگ قرمز نوشتم مفصلا گفتم.لیون بعد از 2 هیچ داستان ناتمومی نداشت.آوردن لیون در 4 اولا به خاطر استفاده از محبوبیتش و خارج شدن از شرایط خراب اقتصادی کپکام بود و ثانیا به خاطر مستقل بودن لیون از داستان اصلی و اینکه مناسب ترین فرد برای یک داستان جدید و مستقل بود.کلا به همین خاطر هم هست که لیون همیشه در داستان های فرعی و مستقل ظاهر میشه.شخصیت های منقی و تشکیلاتی که توی همون شماره شروع میشن و آخر همون شماره هم تموم میشن!

اینکه بخوایم فرض کنیم حضور لیون در 4 به خاطر باز کردن مجدد جریان سازمانه اشتباه محضه.چون همونطور که قبلا هم گفتم،اصلا سازمان توی 4 مطرح نبود و اصلا هدف از نوشتن داستان 4،بزرگ کردن داستان یا قرار دادنش در مقابل لیون نبود.اگر هم بعدا این مسائل به داستان 4 اضافه شدن،باز هم از درک و نبوغ نویسنده ی 5 هست.کسی که حتی در سناریوی کوتاه و فرعی عملیات : جاوییر هم اومد بحث سازمان رو وسط کشید و از B.O.W هایی که مستقیما توسط خود سازمان ساخته شده بودن رونمایی کرد.پس قطعا هم از پتانسیل های سازمان آگاه بوده و هم برای ادامه ی اون برنامه ها داشته!

بازم تاکید میکنم.این بحث رو تموم کنیم،به نفع همه است! :D
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: Rem and Forza 6

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
خب پس با این حساب،دیگه هیچ حرفی برای گفتن نمیمونه.چون کلا برداشت ما از داستان،کلا زمین تا آسمون باهم فرق داره! :D

در مورد داستان 4 دقیقا در همون حدی هست که من میگم! :D خیلی جالبه.توی 5 این همه اطلاعاتی که از تمام مسائلش داشتیم رو میگی واجب نبوده.بعد برای داستان 4 میگی نیازی به اطلاعات بیشتر نبوده! :D کلا بخوایم یک داستان رو بکوبونیم،تمام نقاط مثبتش رو منفی تلقی میکنیم و بخوایمیک داستان رو بزرگش کنیم،تمام عیوبش رو حسن تلقی میکنیم! :D واقعا به نظرت اون مسائل 5 فرعیات بودن و به اصل داستان پرداخته نشده بود؟تمام اونها مسائل ریشه ای مربوط به گذشته ی آمبرلا و نکاتی بودن که اصل داستان سری رو شکل داده بودن.اصلا به فرض اونها همه فرعیات بودن.آیا جز اینه که اصل داستان 5 تقابل نهایی کریس و وسکر و رسیدن وسکر به هدف نهاییش بوده؟هدفی که این همه از ابتدای سری برای رسیدن بهش تلاش کرد؟آیا داستان 5 در این زمینه کم گذاشت؟وسکر نه تنها به هدف نهاییش یعنی اوروبوروس (که وسیله ای برای ایجاد نسل جدید بشر و خدا شدن بود) دست یافت،بلکه نویسنده اومد اینکار رو به کاملترین و زیباترین شکل ممکن انجام داد.یعنی وسکر اول اسپنسر که صاحباصلی تمام اون اهداف بود رو کشت و آرمانهای اون رو تصاحب کرد.بعدش هم دقیقا به وسیله ی همون ابزارهایی (گل های نردبانی به خورشید،نخستین مرکز تحقیقاتی اسپنسر،همکاری با وارث خاندان تراویس و.....)به این هدف رسید که خود اسپنسر قصد داشت با استفاده از همونا اهدافش رو عملی کنه.دیگه توقع داشتی از این بیشتر به اصل ماجرا بپردازن؟ :D

بحث سازمان واقعا به نظرت مهمتر از آمبرلا بود یا ما دوتا قطب اصلی داشتیم،یکی آمبرلا و یکی سازمان؟این دیگه از اون حرفها بود! :D

کل داستان سری درباره ی فعالیت ها و گذشته ی آمبرلا هست.سازمان همیشه فقط در حد یک اسم بوده.شما یکجوری میگی انگار همونطور که مثلا داستان 1 درباره ی سازمان بوده،داستان 2 هم کلا درباره ی سازمان بوده! :D کلا هر جا هم که اسم سازمان مطرح بوده،باز هم هیچوقت خودش اصل داستان رو رقم نمیزده.توی 2 کل داستان درباره ی اقدامات آمبرلا و ویروس G و معرفی شخصیت ویلیام بیرکن بود که همش مربوط به آمبرلا میشه.حتی خود واقعه ی راکون سیتی رو هم کلا آمبرلا شکل داد.اون وسط سازمان فقط یک جاسوس فرستاد که تازه فقط در حد یک اسم بود.توی کد ورونیکا هم باز اصل داستان درباره ی ادامه ی تقابل کریس و وسکر و همچنین خاندان آشفورد و ویروس تی ورونیکا بود و سازمان باز فقط دنبال بدست آوردن نمونه ی یکی از ویروس های آمبرلا بود.بعد به نظرت واقعا سازمان یک چیزی بوده خفن تر از آمبرلا یا حداقل در حد اون؟ :D اون هم آمبرلایی که تمام تاریخچه و اقداماتش در داستان مطرح شده و کلا بخش اعظم داستان سری روی اون میچرخه؟سازمان همیشه فقط در حد یک اسم بوده (هرچند همون اسم روهم نداره) و همیشه هم در پشت پرده و تمام چیزی هم که ازش میشناسیم یک جاسوسه و والسلام.تازه خودش میخواد قدرتش رو از آمبرلا بدست بیاره و ویروس های اون رو جمع کنه.بعد چطوریه که این میشه گنده تر و خفن تر از آمبرلا؟ :D

توی 4 هم باز کل داستان رو فرقه ی لوس آیلومینادوس شکل میداد و اصلا توی بازی اصلی،اسمی از سازمان مطرح نبود.محض اطلاعتون این جریان سازمان و رکب زدن ایدا به وسکر رو نویسنده ی 5 بعدا به بازی اضافه کرد! :D اینکه بخوایمبگیم داستان 4 به خاطر بزرگ کردن سازمان و جایگزینی اون با آمبرلا نوشته شده یا مثلا لیون رو آوردن که ادامه دهنده ی داستان سازمان باشه اشتباه محضه.اصلا توی نسخه ی اصلی بازی،اسمی از سازمان مطرح نبود.بعدا نویسنده ی 5 (جناب موراتا) خودش این جریان رو به داستان 4 اضافه کرد.بعد جالبه که شما میگی این جریان سازمان و رکب زدن ایدا،به کل داستان 5 می ارزه.در حالیکه به نظر من،هر کدوم از اون مسائل ریشه ای داستان 5 که مطرح کردم،بیشتر از کل داستان 4 ارزش داره! :D

شما خودت یک لحظه فکرشو بکن.نویسنده ای که اون ماجرای به قول خودت مهم و زیبای سازمان رو به داستان 4 بسط میده و داستان 4 رو ریشه ای میکنه،بلد نباشه داستانی که قراره به کل ریشه های سری بپردازه و داستان اصلی سری رو تموم کنه رو بنویسه! :D بعدش هم خود ایشون بیشتر از هر کسی به پتانسیل های ایدا و سازمان واقف بوده.بابا خودش نوشته دیگه.بالاتر از این که نداریم! :D ولی به خوبی میدونسته که توی 5 جاش نیست.توی 5 قرار بوده به خط داستانی که از 1 و واقعه ی عمارت شروع شده بوده و مسائل مربوط به گذشته ی آمبرلا و اهداف اسپنسر پرداخته بشه که به بهترین شکل ممکن انجام شد.در واقع حتی اگه 4 هم ساخته نمیشد،اومدن داستان 5 کاملا ضروری و بدیهی بود!

ماجرای سازمان و اون انگل و.....باید توی 6 ادامه پیدا میکرد که این دیگه ربطی به موراتا نداره.چون داستان رو کلا از اونگرفتن.وگرنه شک نکن که هم شاهد گسترش داستان سازمان بودی و هم ادامه ی ماجرای اون انگل واقعی رو میدیدی.در واقع همین نویسنده ای که میگی داستان 5 رو بد نوشته یا از پتانسیل های داستان سازمان آگاه نبوده،هم خودش این داستان رو به 4 چسبونده و هم اینکه بهتر از هر کسی میتونسته اون رو ادامه بده.ولی قطعا این ادامه ندادنش،قصور از جانب داستان 5 نیست و نباید به خاطر نادیده گرفته شدن ماجرای سازمان و.....داستان 5 رو محکوم کنیم.چون کلا هدف داستان 5 چیز دیگری بود.مسائل مربوط به سازمان و ایدا و.....رو ایشون بدون شک بعد از داستان 5 میخواسته بهشون بپردازه که نذاشتن.چون داستان تجاری میخواستن!

بله.به صراحت میگم که لیون بعد از 2 نه ابهامی داشته و نه دلیلی بر بازگشتش.هر کی هم هر چی میخواد فکر کنه.دلایل خودم رو هم در پستی که با رنگ قرمز نوشتم مفصلا گفتم.لیون بعد از 2 هیچ داستان ناتمومی نداشت.آوردن لیون در 4 اولا به خاطر استفاده از محبوبیتش و خارج شدن از شرایط خراب اقتصادی کپکام بود و ثانیا به خاطر مستقل بودن لیون از داستان اصلی و اینکه مناسب ترین فرد برای یک داستان جدید و مستقل بود.کلا به همین خاطر هم هست که لیون همیشه در داستان های فرعی و مستقل ظاهر میشه.شخصیت های منقی و تشکیلاتی که توی همون شماره شروع میشن و آخر همون شماره هم تموم میشن!

اینکه بخوایم فرض کنیم حضور لیون در 4 به خاطر باز کردن مجدد جریان سازمانه اشتباه محضه.چون همونطور که قبلا هم گفتم،اصلا سازمان توی 4 مطرح نبود و اصلا هدف از نوشتن داستان 4،بزرگ کردن داستان یا قرار دادنش در مقابل لیون نبود.اگر هم بعدا این مسائل به داستان 4 اضافه شدن،باز هم از درک و نبوغ نویسنده ی 5 هست.کسی که حتی در سناریوی کوتاه و فرعی عملیات : جاوییر هم اومد بحث سازمان رو وسط کشید و از B.O.W هایی که مستقیما توسط خود سازمان ساخته شده بودن رونمایی کرد.پس قطعا هم از پتانسیل های سازمان آگاه بوده و هم برای ادامه ی اون برنامه ها داشته!

بازم تاکید میکنم.این بحث رو تموم کنیم،به نفع همه است! :D
نیما جا تو دفاعی که کردی خیلی حرفایی که من میخواستم بزنمو زدی :)) بله, وقتی دو تا قطب داریم پس دو تا خط داستانی داریم.شما سازمان رو قبول داری اما خط داستانیش رو نه! یادمه همیشه میگفتی دو تا خط طاستانی وجود داره, اما الان کلا منکر خط لیون و سازمان میشی این چرخش هم جالبه :D
سازمان رو کامل باز نکردن چون برگ برنده ادامه ی سری یود, امبرلا بسیار مهم بود و سری خیلی بر پایش پیش رقت, عاقلانه نیس همه برگ برنده هاتو رو کنی!داستان امیرلا رو من خیلی دوس دارم, وقتی میگم سری کلاسیک بهترینه اما واضحه که به موازاتش همیشه نام سازمان مطرح بود ولی در حد اسم هم نبود, شخصیتی مثل ایدا دقیقا برای ایجاد پیش زمینه برای سازمان هست تا در زمان لازم به راحتی وارد داستان بشه, تو چهار هم بیشتر و بیشتر داشت هویدا میشد.شما نمیتونی جاسوس سازمان رو که خیلی هم نقشش پررنگ بوده رو ببینی, هم تو 2 هم 4، اما بگی سازمان جود خارجی نداره :))
بله, به هر نحوی که اون قسمت اضافه شده بالاخره توی داستان چهار بوده و جزو رزیدنته, این هم که بگیم کلا نویسنده نوشته و خودش صلاح ندونسته بعدا باشه درست نیس, مسلما تیم طراح, تهیه کننده و مجموععه نظراتشون توی ساخت بازی دخیل بوده و همینم دلیل این هست که تو پنج که تیم عوض میشه نویسنده ی دانا سریع فاتحه سری رو میخونه, یجورایی نفهمیده چکار کرده :D اونهمه زحمتی که واسه راه نفس سری کشیده شده بود رو دود کرد, اون هم با یه سناریو خیلی سرراست و عادی!
بله, پنج خیلی جزییات رو سعی داشتع بیاره هی هم ذکر کرده اما برایند کلی سطحی, داستان پنج داستان عمیق و درگیرکننده ای نیست متاسفانه, و جالبه شما با داستان های کلاسیک مقایسش میکنی :D
خلاصه اینکه تیم پنج نفهمید چیکار کرد و یکی از بازوهای رزیدنت رو که سازمان و ارتیاط وسکر و ایدا و لیان و کریس بود رو نابود کرد, این ها همش تو چهار به وضوح قابل مشاهدس و با این عبارت که " من میگم" قابل حذف شدن نیس :D:))
 
آخرین ویرایش:

Forza 6

کاربر سایت
Apr 15, 2016
322
نیما جان داری زور میگی داستان5 عالی بود اما نتونستن عمق بدن فک کن اشپز همه چی داره واسه اشپزیش اما بلد نیست بعد میاد یکم خوشگلش میکنه(گرافیک)بعد میریزه تو شکم ملت!!! دقیقا ماریو حرف منو بهتر مفهومشو رسوند.

سازمان از این ب بعد باید عرض اندام کنه تا چنتا شماره هم با این سازمان ب خورد ملت بدن البته اگه بتونن ک با دیدن وضعیت اقتصادی کپکام بعید میدانم

در مورد ایدا هم بگم از 2شروع کرد ب ویروس دزدیدن اما اول باید اعتماد وسکرو جلب میکرد بعد ک تو آخرین سکانس 4 ب خوبی از خجالت وسکر در اومد . سازمان بهش دستور داد تا پلاگا رو بیاره مثل وسکر اما این ایدا همیشه تو داستان هایی ک حضور داره معلومه که پای داستان هم میاد وسط اما ن بصورت آشکار بلکه سازمان باید آهسته آهسته بیاد جلو چون عاقبت آمبرا رو پیش بینی میکرد اخرشم دیدید ک آمبرا فاتحه ش خونده شد.سازمان باید همیشه تو خفا کاراشو بکنه دقیقا مثل الکس ک البته ایکاش الکس حداقل2 تا داستان باهاش خاطره میساختیم

لیون بایدم واسه سازمان کنار گذاشته بشه چون کریس و جیل ب آمبرا و عمارت گنجونده شده بودن پس کلیر هم اومد با الکس روبرو شد اما لیونو واسه سازمان نگه داشتن چون همیشه با ایدا رابطه داره ایدا از کی فرمان میگیره؟؟سازمان!!

پس منطقی هست ک لیون با یکی از شخصیت ها ک اهمیتش کمتره بیاد و سازمانو بفرسته جهنم البته میشه کلیر رو هم با لیون همسفر کرد تا هم خاطرات خوش 2 تکرار بشه هم ی داستان جدید برای ادامه سری پدیدار بشه
 

Tifa Lockhart

Claire Redfield سابق :)
کاربر سایت
Apr 7, 2016
179
نام
Rayna
نیما جان این صحبت های شما درسته اما مشکل کار اینکه این جم بندی داستان که به قول خودت از داستانهای کلاسیک هست.دوست داشتی نیستتتتتتتتتت%-(:Dلذت بخش نیست صحنه های بیاد ماندنی نیست تاریخی نیست.و ما به عنوای فن های اویل نمی خوایمش. اصلا کی به اینا گفت بیان تو این شماره داستان وسکرو تموم کنم کی به اینا گفت که از بین این همه کاراکتر تاریخی شنوا فینیشین رو به وسکر بزنه و خیای چیزای دیگه:-w

آقا شما فازتون چیست ؟؟ :D
من که نفهمیدم :))
الان شما دارین می گین این چیزایی که مستر نیما می گن جالب نیست ؟؟ دوست داشتنی نیست ؟؟ این نظر شماست و محترمه ولی از نظر من کسی که این طوری حرف می زنه درک کاملی از داستان نداره
و جای بحثی با چنین کسی وجود نداره
 

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
نیما جا تو دفاعی که کردی خیلی حرفایی که من میخواستم بزنمو زدی :)) بله, وقتی دو تا قطب داریم پس دو تا خط داستانی داریم.شما سازمان رو قبول داری اما خط داستانیش رو نه! یادمه همیشه میگفتی دو تا خط طاستانی وجود داره, اما الان کلا منکر خط لیون و سازمان میشی این چرخش هم جالبه :D
سازمان رو کامل باز نکردن چون برگ برنده ادامه ی سری یود, امبرلا بسیار مهم بود و سری خیلی بر پایش پیش رقت, عاقلانه نیس همه برگ برنده هاتو رو کنی!داستان امیرلا رو من خیلی دوس دارم, وقتی میگم سری کلاسیک بهترینه اما واضحه که به موازاتش همیشه نام سازمان مطرح بود ولی در حد اسم هم نبود, شخصیتی مثل ایدا دقیقا برای ایجاد پیش زمینه برای سازمان هست تا در زمان لازم به راحتی وارد داستان بشه, تو چهار هم بیشتر و بیشتر داشت هویدا میشد.شما نمیتونی جاسوس سازمان رو که خیلی هم نقشش پررنگ بوده رو ببینی, هم تو 2 هم 4، اما بگی سازمان جود خارجی نداره :))
بله, به هر نحوی که اون قسمت اضافه شده بالاخره توی داستان چهار بوده و جزو رزیدنته, این هم که بگیم کلا نویسنده نوشته و خودش صلاح ندونسته بعدا باشه درست نیس, مسلما تیم طراح, تهیه کننده و مجموععه نظراتشون توی ساخت بازی دخیل بوده و همینم دلیل این هست که تو پنج که تیم عوض میشه نویسنده ی دانا سریع فاتحه سری رو میخونه, یجورایی نفهمیده چکار کرده :D اونهمه زحمتی که واسه راه نفس سری کشیده شده بود رو دود کرد, اون هم با یه سناریو خیلی سرراست و عادی!
بله, پنج خیلی جزییات رو سعی داشتع بیاره هی هم ذکر کرده اما برایند کلی سطحی, داستان پنج داستان عمیق و درگیرکننده ای نیست متاسفانه, و جالبه شما با داستان های کلاسیک مقایسش میکنی :D
خلاصه اینکه تیم پنج نفهمید چیکار کرد و یکی از بازوهای رزیدنت رو که سازمان و ارتیاط وسکر و ایدا و لیان و کریس بود رو نابود کرد, این ها همش تو چهار به وضوح قابل مشاهدس و با این عبارت که " من میگم" قابل حذف شدن نیس :D:))


خط داستانی لیون و سازمان؟؟؟؟؟؟؟ :D واقعا به نظرت چنین چیزی وجود داره؟منظور من از دوتا خط داستانی این بود که داستان کریس و آمبرلا در 5،کلا ربطی به ماجرای لیون و ایدا و.....نداشته.نه اینکه بخوام بگم کلا همونطور که کریس با وسکر و آمبرلا یک خط داستانی داشته،لیون هم با سازمان یک خط داستانی کامل داره!

اصلا چیزی به نام خط داستانی لیون وجود داره به نظرت؟ :D خط داستانی مثلا به مال کریس و جیل میگن که از ابتدا با یک موضوعی (وسکر و آمبرلا) گره داستانی درست میکنن و بعد در تمام حضورهاشون همون داستان را ادامه میدن و با همون مسائل درگیر هستن.تا اینکه در نهایت اون خط داستانی رو خاتمه میدن.یا مثلا کلیر که توی 2 هدفش یافتن برادرش بوده و باز توی کد ورونیکا هم همون داستان رو با همون هدف ادامه میده و توی هر کدوم هم با یکی از عوامل آمبرلا درگیر میشه که اتفاقا هر دو (بیرکن و الکسیا) هم بهم ربط داشتن و رقیب هم در آمبرلا بودن.حتی بعد 15 سال هم باز کلیر در یک داستان ریشه ای قرار میگیره و با تنها بازمانده ی آمبرلا یعنی الکس وسکر طرف میشه.به اینها میگن خط داستانی!

در حالی که داستان های لیون کاملا گسسته و بی ربط بهم هستن.یعنی توی هر نسخه یک داستانی رو براش سرهم میکنن و آخر همون نسخه هم کلا تمومش میکنن.یکبار آمبرلا و ویلیام بیرکن،یکبار سدلر و لوس آیلومینادوس،یکبار سیمونز و تال آکس،یکبار بلیکووا و اسلوواکی و.....داستان هایی که هیچ ربطی بهم ندارن و حذف هیچکدوم لطمه ای به دیگری نمیزنه.این الآن اسمش میشه خط داستانی؟لیون فقط چند تا داستان مستقل و پراکنده داره.همین.تنها وجه اشتراکشون حضور ایداست که باز اونجا هم فقط به روابط شخصی لیون و ایدا و عشق بینشون پرداخته میشه و لیون کاری با سازمان ایدا نداره!

بعد حالا خط داستانی لیون هیچی.خط داستانی لیون و سازمان دیگه معرکه است! :D کلا لیون رو چسبوندین به سازمان رفت.من نمیدونم کجا لیون با سازمان طرف بوده.نه توی 2 و نه توی 4 لیون حتی نمیفهمه که همچین تشکیلاتی در کار بوده.چه برسه که بخواد به عنوان قهرمان روبروی سازمان حساب بشه.کاری به اینکه حقش بود بشه و میتونست بشه و.....ندارم.بله.قطعا میتونست باشه و قشنگ هم میشد.ولی در حال حاضر،ما چنین چیزی توی داستان نداریم.من دارم نسبت به داستانی که الآن داریم میگم.کریس بدبخت این همه سال با آمبرلا درگیر میشه وکلی از عوامل اصلی اون و در نهایت همخود اون رو نابود میکنه.بعد اسم اون هممیشه خط داستانی.اسم این هم میشه خط داستانی.جالب بود واسم! :D

من گفتم سازمان وجود خارجی نداره؟؟؟؟؟؟میشه نقل قول کنید دقیقا؟ممنون میشم.مطمئن باشید هیچکس به اندازه ی من از کنار گذاشتن سازمان ناراحت نبوده و نیست.فقط همینقدر بگم که کلا به خاطر سازمان منتظر 6 بودم.ولی این انتقاد تماما به داستان 6 وارد میشه نه 5.درسته که بعد از 4 میخواستن از پتانسیل های ماجرای سازمان و ایدا و.....استفاده کنن،ولی قطعا قرار نبوده این اتفاق توی 5 بیفته.5 قرار بود بیاد خط داستانی مربوط به گذشته ی آمبرلا و اعضای استارز رو تموم کنه که کرد.چیزی به نام خط داستانی لیون-سازمان-کریس وجود نداره و قرار هم نبود که ایها باهم ترکیب بشن.چهارچوب داستان کریس و آمبرلا از ابتدا مشخص بود و نویسنده ی 5 هم به خوبی از اون آگاه بوده.از همون زمان کد ورونیکا مشخص شد که کریس نهایتا در مقابل وسکر و آمبرلا قرار میگیره.لیون و سازمان جایی در این بین نداشتن و ندارن!

اینها مسائلی بودن که باید در داستان 6 یا نسخه ای بین 4 و 5 بهشون پرداخته میشد.مثلا در رولیشنز 1 که داستانش بین 4 و 5 رخ میداد و حتی وسکر هم هنوز زنده بود،خیلی راحت میتونستن به ماجرای سازمان و ایدا و روابط اونها با وسکر بپردازن.ربطی نداشت که این مسائل،با داستان 5 قاطی بشه.اون هم فقط به صرف اینکه 5 نسخه ی شماره دار بعد از 4 بوده.در واقع نه داستان 4 به خاطر ادامه داده شدن در 5 ساخته شد و نه 5 به خاطر ادامه دادن داستان 4.داستان 5 چیزی بود که از زمان کد ورونیکا آغاز شده بود و از همون زمان منتظرش بودیم.خیلی قبل از اینکه داستان 4 و جریان رکب زدن ایدا به وسکر حتی مطرح بشه.پس این طرز فکر که اکثرا خیال میکنن 5 باید ادامه ای بر داستان 4 میبود یا ماجرای سازمان و ایدا رو وسط میکشید از بنیان اشتباهه.به عبارت ساده تر حتی اگه داستان 4 کلا ساخته هم نمیشد،باز هم اومدن داستان 5 امری واجب و بدیهی بود!

داستان 5 فاتحه ی سری رو خوند؟؟؟؟؟پس داستان 4 چیکار کرد؟اتفاقا بعد از انحرافی که داستان 4 در سری ایجاد کرد و مسائل بی ربطی که به بهانه ی هوای تازه در سری مطرح کرد،داستان 5 کلا سری رو نجات داد.بازگشت به ریشه ها و قاطی نکردن اون با اراجیف سیاسی-مذهبی که توی 4 مطرح شده بودن واقعا تحسین برانگیز بود.اگه به خاطر این میگید که داستان 4 رو ادامه نداد و از پتانسیل های اون استفاده نکرد،کاملا توضیح دادم که 5 اصلا به خاطر ادامه دادن این مسائل ساخته نشد.ما از زمانی منتظر داستان 5 بودیم که هنوز این مسائل حتی وجود هم نداشتن.برای پرداختن به پتانسیل های 4 هم بهترین جا،شماره ی 6 یا نسخه ای بین 4 و 5 مثل رولیشنز 1 بود!

داستان 5 سر راست و عادی بود و درگیر کننده نبود؟؟؟؟؟؟دارم درست میشنوم؟کلا توی سری داستانی پیچیده تر و درگیر کننده تر از 5 داریم؟داستان 5 اوج داستان سری بود.همه چیز به ریشه ها برگشته بود و ما وسکر رو در اوج قدرت و یک قدم مونده به عملی کردن آرمان هاش دیدیم.اگه داستان 5 با اون همه مسائل ریشه ای و ارتباطات جالب سر راست بود،پس نسخه ی 4 کلا چیزی به نام داستان نداشت.روی هیچ چیزش کار نشده بود و شخصیت ها،انگل،اون فرقه و همه چیزش فقط در حد اسم بودند!

چرا نباید با کلاسیک ها مقایسه بشه؟داستان 5 دقیقا جمع بندی کل سری کلاسیک بود و عظمتی به اندازه ی کل اونها داشت.چه از لحاظ اهمیت و از چه از لحاظ پیچیدگی و مطرح کردن مسائل مهم داستانی.خیلی مسخره است که ما مثلا داستان 5 روپایین تر از داستان 3 و زیرو در نظر بگیریم.داستان 5 چند برابر زیرو به ریشه ها و ابهامات گذشته ی سری پرداخت و حتی داستانش به قبل از زیرو رفت.اون هم با روابط به مراتب پیچیده تر و درگیر کننده تر بین کاراکترها.داستان 3 رسما هیچی نداشت و یک نسخه ی فرعی و بی شماره بود.صرفا پلی برای بستن پرونده ی راکون سیتی و رفتن از 2 به کد ورونیکا.بعد شما داستان به اون عظمت و پیچیدگی 5 که کلا سرنوشت اعضای استارز و گذشته ی آمبرلا و اوج اهداف و تفکرات اسپنسر و عملی شدنشون بدست وسکر رو به تصویر کشید رو با اون مقایسه میکنید؟فقط به صرف اینکه اون کلاسیک بود و سری کلاسیک حتما باید از سری مدرن بهتر باشه؟مگه اینکه ملاکتون ترسناک تر بودن و محیط و.....باشه که در اون صورت کلا دیگه جایی برای بحث نمیمونه! :D

احسان جان،واقعا ازت خواهش میکنم این بحث رو بیشتر از این کش نده.ممنونم! ;)
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر