بحث و تبادل نظر در مورد سری Resident Evil

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
یک موضوع مهمی که همیشه فراموشش میکنیم اینه که دنیا با تعاریف ما نمیره جلو. تعاریف ما توی 10 سال قبل جواب میده. اینکه مثلا چرا داستان روایتش سریع و المان‌های اکشن به وفور یافت میشه دلیلش مخاطب امروزی هست. مخاطب امروزی ترجیح میده بزنه و بره جلو و بیشتر از داستان، انفجار، تیراندازی و نابودکردن واسش مهمه. همیشه موقع بررسی یک اثر محدودیت‌هاش رو هم در نظر بگیرین. رزیدنت ایول 5 نمیتونست مثل RE1 باشه! چه از نظر داستانی و چه از نظر گیم‌پلی کلا مقایسه این 2 تا علطه.
RE4 اکشن شد ولی چی از داستان بهمون تحویل داد؟ یک داستان مدهبی-سیاسی که کاملا بیانگر عقاید نویسندش بود و هیچ ارتباطی به مسئله‌ای که توی رزیدنت ایول مطرح بود نداشت! اصولا جایی که ایدولوژی نویسنده وارد داستانش بشه باید قید اون داستان رو زد.اگر اسم شخصیت‌های RE4 رو عوض کنیم کسی متوجه نمیشه RE هست. البته این قضیه توی 5 هم صادقه چون اون هم بالاجبار مسیر شماره 4 رو رفته بود.
درسته شوا شخصیت پردازی ضعیفی داشت و به نظرم به همراه پارتنرش "جاش" توی داستان اضافی بودن ولی این برمیگرده به اعتراضاتی که در باب نژادپرستی و سیاه‌پوستان شد. مجبور شدن شخصیت‌های سیاه‌پوست رو وارد داستان کنن تا یه ذره سروصداها بخوابه.ماین در حالیه که اکثرا رزیدنت ایول رو در سنین نوجوانی تجربه کردیم که چیز زیادی از داستان نمیدونستیم. همین رزیدنت ایول 2 که فکر میکنین خیلی شاهکاره اونقدرها هم عاری از اشکال نیست.

در نهایت به نظر من قطعا جمع‌بندی داستان خیلی سخته ... جمع‌بندی چیزی هست که اکثر نویسنده‌ها توش میمونن. شما دقت کنید متوجه میشین که خیلی از سریال‌های خوب علی‌رغم جذابیتی که در ابتدا و اواسط دارن ولی نمیتونن پایانی مناسب داشته باشن. پایان دادن و جمع‌بندی کار بسیار دشواری هست ... تازه اینا معمولا از اول تا آخر داستان هستن ... شما فرض کنید جایی که بارها نویسنده عوض شده و به تبع اون محتوا هم بالا پایین شده چقدر سخته که بشه داستان رو جمع و جورش کرد. با این وضعیت من نمیدونم چرا بعضی از دوستان معتقدن که جمع بندی کاری نداره!!!!
سعی میکنم کوتاه و موردوار پاسخ بدم احد جان و برای جلوگیری از تکراری شدن بحث و ملال اور شدن احتمالی برای سایر دوستان, احتمالا این اخرین پست من در مورد این بحث باشه.
1. همونطور که گفتم تو این بحث قصد واکاوی و بازکردن نوع داستان 4 و مقایسه اون با 5 رو ندارم, بحث صرفا بر این بود که شماره 4 قصد نداشته خط قبلی داستان رو ببنده بلکه سعی داشته مسیرهای جدیدی رو برای نفس کشیدن سری ایجاد کنه (فعلا کاری به نحوه این کار و خوب یا بدش ندارم) و در مقابل داستان 5 قصد داشته طبق خط قبلی پیش بره و حتی اون رو به اتمام برسونه, این هست که 5 رو مربوط تر به المان های قبلی میبینیم.

2. الان شما بحث رو از داستان به سمت گیمپلی شیفت دادی. بحث بر سر داستان پنج, کیفیت اون و مقایسه با داستان قسمت های کلاسیک بود نه گیمپلی.
قرار نیست داستان پنج مشابه داستان کلاسیک باشه اما وقتی بیان میشه داستان پنج به قدرت داستان کلاسیک هست باید صحتش بررسی بشه. من از دو منظر بررسی کردم: اول شخصیت پردازی و عمق داستان , دوم از نظر نحوه روایتگری داستان, بازی هایی که نویسنده و تیم طراح با مخاطب انجام میده و اون رو در دل داستان فرو میبره. درست مانند دو تا رمان که شما ممکنه وقایع مختلفی توش ببینی اما یکیش شما رو مبهوت میکنه و درگیر ولی یکی تیتر وار و مسلسل وار یه سری وقایع رو تصویر میکشه بدون این که مخاطب رو تحت تاثیر قرار بده

3. تیم پنج اتفاقا لوازم زیادی در دست داشت, به دلیل این که سراغ موضوعی رفت که پایه های زیادی براش بود, مقدمه چینی هاش فراهم بود و دستش برای طراحی انواع داستان ها باز بود.

تعجب میکنم میگید مشکل بوده.بله, برای یک تیم متوسط مشکله اما یک تیم حرفه ای برای موضوع نابودی وسکر و تقابل کریس خیلی شاهکارها میتونست خلق کنه. درحقیقت تیم پنج مثل اشپزی میمونه که مواد اولیه بسیار زیادی در دست داشت اما دسپخت خوبی ارائه نکرد!

4. به موضوع شوا اشاره کردید و بحث سیاهپوستا, اوکی! دخیل شدنش به اجبار بود اما بحث بود یا نبود شوا نیست, بحث شخصیت پردازی خیلی مبتدیانه این کاراکتر هست! تو رزیدنت قبلا هم قسمت های دو شخصیتی بوده( داستان 2 میتونی با کلیر بازی کنی یا لیون, یا اواسط بازی با ایدا پیش میری,نمسیس قسمتی از داستان رو با کارلوس میری, تو چهار لیون و اشلی و... ) اصلا به همین ترتیبی که تو پنج انجام دادن, مشکل بودن یا نبودن شوا نیست, مشکل اینه که شخصی پردازی افتضاح بود! هم شوا, هم جیل هم کریس! کریس حجم عضلات در حد ارنولد تقا پیدا کرده و کل داستان شما فقط کریس رو درحال تصور جیل میبیینی! این کل شخصیت پردازی کریسه!

5. درمورد گیمپلی اتشین این روزها بحث شد, اولا این دلیل نمیشه که بگیم حتما باید رزیدنت هم اینطور باشه! ثانیا, گیمپلی اکشن هم نمیتونه برای داستان پردازی متوسط پنج توجیه خوبی باشه! بازی های هم عصر زیادی هستن که فوق العادن داستاناشون, متال گیر, لست اف اس و...
ثالثا, دیدیم که عنا ینی مانند دو تا رولیشن که تو همین رزیدنت منتشر شدن به دلیل گیمپلی های مشابه کلاسیک و داستان های خلاقانه تر تونستن رضایت نسبی طرفدارا رو داشته باشت اون هم با بودجه ی ناچیزشون. پس این موضوع توجیه خوبی نیست.

6. باز هم ایراد اساسی پست قبلیم رو مطرح میکنم: وقتی توی پنج تیم سازنده تصمیم به کشتن وسکر میگیره (کاری که تمام تیم های قبلی هم میتونستن انجام بدن) باید به شرطی این ریسک رو قبول میکرد که توانایی خلق موقعیتی رو میداشت که باعث ادامه ی سری بشه, نه شخصیتی خلق شد نه داستان مبهمی مطرح شد. برداشتن همون داستان قدیمی که تو قسمت های قبل ایجاد شده بود ( و تو همون قسمت ها هم میتونستن تمومش کنن و کار وسکر رو تموم کنن ) رو روایت کردن. کریس توی افریقا دنبال یه ماموریته, قضایای بیوتروریستی, یه شوا نامی هم همکارشه, پیش میره, یه شخص جنگجوی خفن رو شکست میده میبینه همون جیل هست که الان تحت کنترل وسکره, بعدم میره وسکر رو میکشه! سناریو خیلی سطحی!

7. دقیقا باهات موافقم که جمع بندی خیلی سخته و تیم پنج نتونست جمع بندی کنه! نتونست داستان منسجمی ارایه بده, خلاقیتی توی سری ایجاد کنه, صرفا زحمات قسمت های قبلی رو اماده و حاضر درو کرد بدون این که مسیولیتی برای تداوم سری نشون یده و خلاقیتی بروز بده که بگیم این حرکت موثر بوده!
کشتن وسکر اسون ترین کاری بود که هر کدام از تیم ها میتونستن انجام بدن!

8. در پایان جمله خودت رو نقل میکنم ولی از اخر به اول:
  • رزیدنت دو عاری از اشکال نبود, ولی قطعا یک شاهکار بود!
می بخشید طولانی شد
ممنون
 
آخرین ویرایش:

Safety & Peace

ارباب مطلق سوزوران
کاربر سایت
Sep 4, 2011
13,185
نام
تونی آلمِیدا
در نهایت به نظر من قطعا جمع‌بندی داستان خیلی سخته ... جمع‌بندی چیزی هست که اکثر نویسنده‌ها توش میمونن. شما دقت کنید متوجه میشین که خیلی از سریال‌های خوب علی‌رغم جذابیتی که در ابتدا و اواسط دارن ولی نمیتونن پایانی مناسب داشته باشن. پایان دادن و جمع‌بندی کار بسیار دشواری هست ... تازه اینا معمولا از اول تا آخر داستان هستن ... شما فرض کنید جایی که بارها نویسنده عوض شده و به تبع اون محتوا هم بالا پایین شده چقدر سخته که بشه داستان رو جمع و جورش کرد. با این وضعیت من نمیدونم چرا بعضی از دوستان معتقدن که جمع بندی کاری نداره!!!!
احد به خاطر روشن کردن این قسمت باید بهت مدال بدن :D چون دقیقا همینجوریه که میگی.
Lost؟ Prison Break؟ Super Natural؟ دقیقا هر 3تاشون جز پر بیننده ترین سریال ها بودن. شروع و روند پیشروی داستان به قدری قوی بود که نمیتونستی لحظه ای ازشون جدا بشی ولی آخر سر؟
الان همین قضیه در مورد The Walking Dead و Game of Thrones و بقیه سریال های پر بیننده صادقه. ولی اینکه کدوم یکیشون توی جمع بندی موفق عمل میکنن رو زمان روشن میکنه و موفقیت و موندگار شدنش در گرو همون جمع بندیه که در نهایت انجام میده.
دقیقا همین سوال در مورد RE هم مطرحه. کجا تموم بشه، کی تموم بشه و به چه نحوی تموم بشه؟ در واقع کیفیت اون جمع بندی خیلی خیلی مهمه. شکی ندارم اگر توی جمع بندی خراب بکنه، ضرر و زیان بدتری نسبت به اکشن شدن و بی هویت شدنش میبینه و به شدت دیدگاه عموم رو نسبت به این سری منفی و حتی این سری رو منفور میکنه.

به شخصه اعتقاد دارم که شماره 5 جمع بندی بی نظیری انجام داد اما خیلی زود این کارو کرد و سری هنوز آمادگی تموم شدن نداشت. هنوز نکات مبهمی وجود داشت و هنوز یه سری فاکتورها باید اعمال میشدن تا کاملا بی نقصش کنن.
 

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
احد به خاطر روشن کردن این قسمت باید بهت مدال بدن :D چون دقیقا همینجوریه که میگی.
Lost؟ Prison Break؟ Super Natural؟ دقیقا هر 3تاشون جز پر بیننده ترین سریال ها بودن. شروع و روند پیشروی داستان به قدری قوی بود که نمیتونستی لحظه ای ازشون جدا بشی ولی آخر سر؟
الان همین قضیه در مورد The Walking Dead و Game of Thrones و بقیه سریال های پر بیننده صادقه. ولی اینکه کدوم یکیشون توی جمع بندی موفق عمل میکنن رو زمان روشن میکنه و موفقیت و موندگار شدنش در گرو همون جمع بندیه که در نهایت انجام میده.
دقیقا همین سوال در مورد RE هم مطرحه. کجا تموم بشه، کی تموم بشه و به چه نحوی تموم بشه؟ در واقع کیفیت اون جمع بندی خیلی خیلی مهمه. شکی ندارم اگر توی جمع بندی خراب بکنه، ضرر و زیان بدتری نسبت به اکشن شدن و بی هویت شدنش میبینه و به شدت دیدگاه عموم رو نسبت به این سری منفی و حتی این سری رو منفور میکنه.

به شخصه اعتقاد دارم که شماره 5 جمع بندی بی نظیری انجام داد اما خیلی زود این کارو کرد و سری هنوز آمادگی تموم شدن نداشت. هنوز نکات مبهمی وجود داشت و هنوز یه سری فاکتورها باید اعمال میشدن تا کاملا بی نقصش کنن.
اخ اخ , اسم گیم او ترونز اوردی, قسمت اول از فصل 6 رو دیدم دیوانه شدم. تو کفم واسه قسمت هفته بعد :((
 

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
نیما جان این صحبت های شما درسته اما مشکل کار اینکه این جم بندی داستان که به قول خودت از داستانهای کلاسیک هست.دوست داشتی نیستتتتتتتتتت%-(:Dلذت بخش نیست صحنه های بیاد ماندنی نیست تاریخی نیست.و ما به عنوای فن های اویل نمی خوایمش. اصلا کی به اینا گفت بیان تو این شماره داستان وسکرو تموم کنم کی به اینا گفت که از بین این همه کاراکتر تاریخی شنوا فینیشین رو به وسکر بزنه و خیای چیزای دیگه:-w

دوست عزیز،واقعا به نظرت داستان 5 لذت بخش نیست و صحنه های به یاد ماندنی نداره؟پس چطوریه که همین داستانی که میگید،بیشتر از هر داستان دیگری در سری روی من تاثیر گذاشته؟اگه اون صحنه رویارویی کریس،جیل و وسکر پس از 10 سال،اون هم هم در کیجوجو یعنی جایی که اسپنسر،آشفورد و مارکوس همه چیز رو در اونجا شروع کرده بودن،اسمش صحنه ی تاثیرگذار و به یاد ماندنی نیست پس چیه؟اگه صحنه ی کشته شدن اسپنسر بدست مخلوقش یعنی وسکر و تصاحب تمام اهداف و آرمان های اون و عملی کردن اونها با استفاده از اوروبوروس که باز هم حاصل کشف خود اسپنسر یعنی ویروس پروجنیتور بود جذابیت نیست،پس چی جذابیت محسوب میشه؟

به نظر من شما فقط داری گیم پلی اکشن و ترسناک نبودن و.....رو در نظر میگیری.مسائلی که هیچ ربطی به داستان ندارن و صد البته از نظر خودم هم مردود هستند!

در ضمن،شما یکجوری میگی ما به عنوان فن رزیدنت اویل دوستش نداریم که انگار از جانب تمام فن ها فتوا صادر میکنید! :D والا من و احد و علی و خیلی های دیگه هم فن این سری هستیم و اتفاقا از فن های قدیمی هم هستیم و داستان 5 رو بهترین (یا حداقل جزو بهترین ها) میدونیم.لابد ما هم دلایل خودمون رو داریم و یک چیزی توش دیدیم.خیلی بیشتر از یک چیز.پس نمیشه رسما فکت صادر کرد و با این صراحت،داستان یک بازی رو محکوم کرد!
 
  • Like
Reactions: gamer1998y and Rem

Mr.Death

دبیر تحریریه بازنشسته
کاربر سایت
May 31, 2006
4,070
نام
احد
خب اینجوری‌ها هم نیست :D
اول اینکه رزیدنت ایول 5 تیم نداشت و کلا یکدونه نویسنده داشت. بعدش اینکه بی‌انصافی هست که بگیم داستان جدیدی تولید نکرده ... همین الکس و پروژه بچه‌های وسکر خودش یکی از بهترین ایده‌های داستانی بود که ادامه‌ داستان رو تضمین میکرد.
اما مورد بعدی در مورد داستان رزیدنت ایول 4 هست و اینکه میخوام ثابت کنم نوشتن داستانی مثل RE4چقدر راحت‌تره ...
سوال اول اینه که آیا داستان RE4 ربطی به سری قبل داشت؟ جواب مشخص هست ... خیر! رزیدنت ایول‌های قبلی داستان رو حول سلاح‌های بیولوژیکی میچرخوندن ولی RE4 مذهب رو مستقیما هدف قرار داده بود و یک جریان سیاسی درست کرده بود. در واقع بجای اینکه RE4 سواستفاده از علم رو مطرح کنه سواستفاده از مذهب رو مطرح کرده بود.
سوال دوم: آیا داستان رزیدنت ایول 4 مهم بود؟ جواب باز خیر هست. خب دلیل اینکه میگم مهم نبود چیه؟ دلیلش سادست! شما کافیه داستان RE4 رو از کل داستان بازی حذف کنید. اتفاق خاصی نمیوفته ...
سوال سوم: آیا RE4 از نظر زنجیره داستانی ارتباطی با شماره های قبلی داشت؟ خیر ... تنها آثاری که از گذشته بود وجود لیان و ایدا و روابط اون‌ها بود. مثلا توی RE3 میشد ارتباط داستان رو با شماره های قبلی دید. یا کدورونیکا و ... ولی RE4 کاملا مستقل بود و دستش تو ساخت شخصیت آزاد بود. به عبارتی RE4 محدودیت نداشت و میتونست آزادانه به داستان سرایی بپردازه.
همون سوالات رو در مورد RE5 مطرح میکنیم ...
1-:بله ... بحث سلاح‌های بیولوژیکی و سواستفاده از علم همچنان مطرح بود.
2-: قطعا داستان مهم بود ... مرگ وسکر جزو مهمترین اتفاقات بود.
3:بله مرتبط بود و کلی قصه نیمه تموم رو به پایان رسوند. نویسنده موظف بود شخصیت‌های سری قبل رو اطلاعت جامعی ازشون داشته باشه و مواظب باشه داستانی که کینویسه با گذشته در تناقض نباشه.

اما ایرادات داستانی RE5
1- شوا و جاش اضافی بودن که این خودش مسائل دیگه رو تحت الشعاع قرار میداد. حتی وقتی وسکر باهاشون روبرو میشد مستقیما کرس رو مورد خطالب قرار میداد و ارزشی برای شوا قائل نبود. این کاملا نشون میده که با عجله شخصیتش رو بوجود آوردن. از طرفی داستان شماره 5 داستان ناتمام استارز و عمارت اسپنسر بود. بدیهی هست که امثال شوا نقشی توی این داستان نداشتن و کاملا مشخصه بدون هدفی از پیش تعیین شده وارد داستان شده بودند. با این حال به نظر من شخصیت پردازیشون ضعیف نبود. توی فایل‌های بازی میشد تجسم بهتری از شوا داشت و اینکه در خلال بازی توضیحاتی از خودش ارائه میداد.
2- وسکر نباید تو اون شماره میمرد (این تقصیر نویسنده نیست و مطمئنا دستور کپکام هست)
3- یکسری ایرادات در مورد قدرت وسکر و سرم‌هایی که مصرف میکرد و عدم انطباق اون با داستان قبلی...

نقاط برجسته داستانی ...
1-قضیه آلوده شدن جیل به ویروس T و واکسن کارلوس به زیبایی و کاملا علمی وارد داستان شده بود.
2- وسکر نقشش رو توی آفریقا عملی میکرد و آفریقا جایی بود که ویروس مادر کشف شده بود. در واقع جایی که برای اولین بار ویروس کشف شده بود و داستان اسپنسر شروع شده بود همونجا هم با وسکر تموم شد.
3-وسکر نقطه ضعفش آتیش بود. همون چیزی که قبلا توی کدورونیکا دیده بودیم! اینجا هم توی مواد مذاب میمیره.
4- جملات وسکر و عقایدش که به بهترین شکل ممکن بیان میشه.
5- به طرز عجیبی روی شخصیت وسکر کار شده بود. حتی نیش‌خندهاش هم با مفهوم بود و کسی که با سری آشنا بود مفاهیمش رو متوجه میشد. کلا شخصیت‌پردازی وسکر کلی حرف داره که واقعا میتونم بگم یک سروگردن بالاتر از بقیه شخصیت‌هاست.


نتیجه‌گیری من: داستان رزیدنت ایول 5 روی وسکر میچرخید. شوا برای یکبار اومده بود و قرار نبود ادامه پیدا کنه. واسه همین نباید طوری به شخصیتش پرداخته میشد که تا بیشتر جا باز کنه.
داستان رزیدنت ایول 2 به خاطر بار عاطفیش مورد توجه بود. دلیلش هم این بود که داستان شخصیت‌هایی مثل ایدا، کلر و شری داشت. ارتباط عاطفی بین شری و کلر و از طرفی رابطه ناخواسته ایدا و لیان به همراه روابط پدرانه ویلیام بیرکین و شری این بار عاطفی رو بوجود میاورد. انسان ساختارش طوری هست که سریعا تحت تاثیر قرار میگیره. مخصوصا اینکه اگر دختری در میون باشه و ازقضا اون دختر هم خوشگل باشه. مثلا همه شروع The Last of Us رو خیلی خفن میدونن ولی من علی رغم اینکه خوشم اومد ولی در اون حد خفن نمیدونم. چون کارگردان از ابزارها و میانبرها برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب استفاده کرده. صحنه مرگ یک دختر بچه اونم اگر چهرش زیبا و دوست داشتنی باشه همه رو تحت تاثیر قرار میده. برای اینکه این مدلی مخاطب رو تحت تاثیر قرار بدی لازم نیست یک کتاب داستان بنویسی و چند ساعت کات‌سین پخش کنی.
داستان RE2 هم همینطور بود. احساسات حرف اول و آخر رو میزذ. جذب کردن یک نفر به عواطف خیلی راحت‌تر از جذب کردن اون به یک شخصیت مرد و دیکتاتور و بی رحم هست. خود داستان سری کلاسیک کلی اشکال داره که اگر حس کنم بقیه متوجهش نشدن و فکر میکنن این داستان شاهکار و بی نقص هست مطرح میکنم.
 

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
نیما جان من تمامی کامنت های شمارو میخونم و واسه وقت و دقتی که میذاری احترام زیادی قائلم, اما با حرفت موافق نیستم.
فرق چهار و پنج اینه که تو چهار تیم تهیه کننده تصمیم نگرفته خط قبلی داستان رو ببنده و اتفاقا یه جورایی شجاعانه سعی کرده مسیرهای جدیدی برای سری ترسیم کنه تا از ورطه ی تکراری که الان شاهدشیم جدا بشه, کاری به موفق بودن یا نبودنش فعلا ندارم چون بحث جدایی میطلبه.

اما تیم پنج اومده ساده ترین کار رو انتخاب کرده, استفاده از مواردی که تو قسمت های قبلی بوده و لینک کردن اون ها, این تصمیم به نوبه خودش خوبه منتها به شرطی که هوشمندانه انجام بشه.

تو پنج خیلی سرسری اومدن یه سری اتفاقات رو تعریف کردن, اتفاقاتی که شاید منو شما هم میتونستیم به نحو دیگری تعریف کنیم. این که چهارتا شخصیت خلق کردنو حالا واسه اینکه مثلا عمق یا ربط بدن گفتن فلانی دختر فلانی هستش و این ارتباطو داشته به نظر من پیچیدگی داستانی زیادی نیست.
ما قبلا میدونستیم که تو درگیری عمارت جیل و وسکر ناپدید شدن, حالا اونجا اومدن یه فکر خیلی ساده کردن, وسکر جیل رو به یه طریقی نجات داده و داره ازش استفاده میکنه با اون شی که تو سینشه, اخه این شد داستان؟ این شد سناریو؟ شخصیت جیل توی پنج بسیار ضعیف بود, شخصیت شوا بسیار ضعیف بود.

ریتم داستان خیلی تند و سطحی بود و شمارو درگیر نمیکرد. مرتب کریس از نقطه a به نقطه b میرفت زامبیارو لت و پار میکرد, باس فایت های اکشن انچنانی داشت و مجددا بدون اینکه داستان بازی استراحتی بکنه, مقدمه چینی بکنه باز به نقطه c و نبردها. این وسط یه سری کات سین فقط,نمایش داده میشد, داستان عمق نداشت.

بگذریم که موجودات خنده داری مانند ماجینی های موتور سوار یا جنگجو که کاور میگرفتنو تیر مینداختن که مدت ها مایه طنز و خنده شده بودن تو این قسم خلق شدن

شما فضای کلی داستان رو با شماره یک مقایسه کن, جیل, کریس وسکر.. داستان خیلی اروم پیش میرفت, شما تو قکر فرو میرفتی, قابل حدس نبود و گره های مختلف داستانی داشتی. این ساختنان چیه؟ این فایل ها چیه؟ این معما باید حل بشه و شما مجبوری از مکان های مختلفی سر دربیاری, دیتا جمع کنی, به مرور تو این چرخه راز و رمز بازی اشکار میشه و درعرض چند سوال دیگه ایجاد میشه, تازه یه کلید میگیری برمیگردی نقطه اول وارد یه در میشی و کلی سوال پیش میاد. شخصیت ها, ربکا؟؟؟ بری, واقعا عالی.

داستان شماره 2 , چقدر عمیق, چه شخصیت پردازی های قوی و زیبایی مانند لیون و کلیر, و شخصیت های منفی, و شخصیت های فرعی. من عاشق اون تیکه ای هستم که تو زندان با اون روزنامه نگار روبرو میشی, شخصیت پردازی همون روزنامه نگارم شاهکار بود. هانک ...ایدا, چه سخصیت مرموز و پیچیده ای, و اون سقوط غمناک, دکتر و همسرش... داستان پیچیده و تودرتو.

حتی نمسیس رو هم من داستان زیبایی میدونم, شخصیت مرموز نیکولای, اشنایی با کارلوس, غولی مانند نمسیس, اون سربازی که خودش رو منفجر کرد , اون دو نفری که توی ساختمان اواخر بازی تو اغوش هم جون دادن و شما یه ممو ازشون پیدا میکنید. بیمارستان که کارلوس توش پا میذاره وای. و محیط خفه و تنگ راکون سیتی.
نحوه روایت داستان این قسمت ها فوق العادس,

این قسمت هاس که ما جرات میکنیم میگیم میشه رزیدنتو کتابش کرد! دیگه وارد ورونیکا و زیرو نمیشم که خودت و دوستان بهتر میدونید چه خبره توش از نظر داستانی و چه شاهکارهایی هستن.

پنج رو من یه تقلب بزرگ میدونم! برای این که کار خودشونو راحت کنن از المان های قبلی استفاده کردن و راه سری رو بدجور بستن بدون این که راهی باز کنن!
اوکی, وسکر باید یا نباید کشته میشد کاری نداریم, اما این تیم ایا راه فراری برای ادامه سری باز کرد؟؟؟؟ چت شخصیت مهمی ایجاد یا از شخصیت های قبلی بولد شد؟ دقت کنید تو چهار اگه شخصیت جدیدی خلق نشد اما شخصیت ایدا خیلی زیبا برجسته شد, مرموز شد و فوق العاده پرپتانسیل برای ادامه سریی, ایدا مامور ویژه سازمان که وسکر کبیر رو دور زد! فوق العاده مهم بود این حرکت برای ادامه سری , اما تیم هایی که در ادامه اومدن با ساده لوحی این راهی که باز شده بودو نادیده گرفتن و از دست رفت این پتانسیل بسیار قوی.

ایا در پنج وقتی.نوییسندگان محترم پرونده وسکر و بلکه کل رزیدنت اویل رو میبستن در انتها یا اواسط بازی نکته مبهم مهمی ایجاد کرد که سری بتونه ادامه پیدا کنه؟
دقت کنید که قسمت های قبلی اگر این نکته رو ایجاد کردن یا نکردن اما حداقل راه اصلی داستان که وسکر بود رو نبستن, اما تیم پنج وقتی وسکر رو میکشه باید یه حرکتی واسه ادامه داستان میزد اما این قدرت رو نداشت, اون ها صرفا برای مهم جلوه دادن کارشون گفتن خب, تقابل کریس و وسکر که پایش گذشته شده, ما روبروشون کنیم و کریس هم وسکرو میکشه, حالا برای خالی نبودن عریضه یه شوا هم بیاد تو کار اون بکشه که مثلا جالب بشه! جیل رو هم بیاریم, بگیم وسکر نجاتش داده و الان در خدمتشه!

این کل داستان پنجه و من خیلی سطحی میبینمش, هم به لحاظ این محتوا که عرض کردم و هم به لحاظ روایتگری داستان که بازیباز اصلا درگیری داستانی خاصی نداره و مدام تو جنب و جوشو کشتاره و داستان اصلا استراحت و چالشی نداره, خیلی هم سرراسته!

پس باز هم تاکید میکنم که پنج به هیچ وجه به سری کلاسیک حتی نزدیک هم نیست چه برسه در سطحشون باشه! در مورد چهار فعلا اظهار نظری نمیکنم اما به لحاظ شجاعتی که توی ایجاد مسیر جدید برای رزیدنت به خرج داده و نه کپی کاری و از زیر کار دررفتن تحسینش میکنم!


احسان جان،مسائل خیلی خوبی رو مطرح کردی.ولی قطعا همش جای بحث داره!

شما در جواب احد اشاره کردین که داره گیم پلی رو ملاک قرار میده.در حالی که به نظرم،خودتون دارین اینکارو میکنید.باس فایت های نه چندان جالب و ماجینی های موتور سوار و عدم وجود یک عمارت پیچیده و مرموز و.....همه مربوط به گیم پلی میشن.اصلا اصل داستان 5،سر مسائل دیگری بود.شاید این مسائلی که گفتید،از جذابیت و ارزش (بازی) کم کنه که قطعا هم میکنه..ولی از جذابیت (داستان) نه.این دوتا باهم فرق دارن.در واقع بهترین و جذابترین باس ها و لوکیشن ها رو میشه برای یک داستان فرعی و مزخرف پیاده کرد و برعکس،مسخره ترین و سطحی ترین باس ها و لوکیشن ها رو هم در یک داستان مهم و شاهکار.دقیقا اتفاقی که در 5 رخ داد.ولی خب متاسفانه از اونجایی که اکثرا فقط به ظاهر قضیه توجه میکنند،این مسئله رو عیب داستانی تلقی میکنند.در حالیکه اصلا اینطور نیست!

در مورد شوا هم باز همون بحث گیم پلی مطرح میشه.بله.شوا شخصیت پردازی بدی داشت.ولی مسئله اینجاست که شوا اصلا شخصیت داستانی نیست.صرفا داره نقش یک صندوق متحرک رو ایفا میکنه و بهانه ای برای جلوگیری از مسائل مربوط به نژاد پرستی و.....در واقع اگه شوا رو از اون وسط حذف کنیم هیچی نمیشه.شاید توی دید عمومی مخاطب بر داستان تاثیر بذاره،ولی قطعا مخاطب آگاه،از جایگاه شوا در داستان و بی اهمیتی اون باخبره.واقعا یک ذره بی انصافیه که این همه مسائل مهم و ظریف داستان 5 رو نادیده بگیریم.بعد بیایم برای انتقاد از داستان از شوا مایه بذاریم!(علاوه بر اینکه من هیچوقت از شخصیت پردازی های 5 دفاع نکردم و صرفا حرفم سر داستان هست.)

تو گفتی که داستان 5 اومده ساده ترین روش رو در پیش گرفته و از داستان نسخه های قبلی استفاده کرده.خودت بگو.این الآن عیب محسوب میشه یا حسن؟مثلا اگه میومد یک داستان کاملا جدید رو از صفر شروع میکرد خوب بود یا الآن که اومده کل پیشینه ی داستان رو دست گرفته و یک داستان مهم و ریشه ای ساخته؟اصلا مگه خودت نمیگی داستان نسخه های کلاسیک بهترین بودن؟خب پس به نظرت بهترین راه نیست که لااقل اگر هم میخوان یک داستان جدید بنویسن،بیان از پتانسیل همون داستان ها استفاده کنند؟حتی اگه بدترین داستان رو هم داشته باشه،حداقل اومده از درون مایه ی چند تا داستان عالی استفاده کرده.به علاوه به هر حال روزی باید به داستان نسخه های کلاسیک پرداخته میشد.اگه 100 سال دیگه هم میگذشت،داستان 5 بالاخره باید میومد.پس در ماهیت وجودی اون و اینکه کلا باید باشه یا نه بحثی نیست!

واقعا به نظرت ماجرای کنترل جیل توسط وسکر ساده ترین راه بود؟من شخصا اون صحنه رو اوج داستان سری و عمیق ترین بخش داستان کل سری میدونم.کسی که سالها در کنار کریس و مقابل وسکر ایستاده بود،اکنون در کنار وسکر و در مقابل کریس ایستاده بود.به علاوه کسی که سالها عمرش رو صرف مبارزه با سلاح های بیولوژیکی کرده بود،اکنون خودش تبدیل شده بود به ابزاری برای تولید خطرناک ترین و مرگبارترین سلاح بیولوژیکی جهان.علاوه بر اینکه باز ماجرای راکون سیتی هم وسط کشیده شد.به من باشه میگم اون صحنه،بهترین راه بود نه ساده ترین راه!

دوست عزیز،به کار بردن اصطلاح (سطحی) در مورد داستان 5،بیش از حد بی انصافیه به نظرم.چون کلا با همچین نویسنده ای مغایرت داره.همین جریان رکب زدن ایدا به وسکر و پتانسیل های داستانی ایدا رو که خودتون میگید خوب بوده رو این نویسنده به داستان 4 اضافه کرد.به علاوه نسخه ی UC که اومد کلی از ناگفته های سری کلاسیک رو از زبان شخصیتی مثل وسکر مطرح کرد و همچنین شخصیت منسجم و تکرار نشدنی وسکر در نسخه های 4 و UC و 5،خودش دلیلی بر منسوخ بودن اصطلاح (سطحی) برای این نویسنده است.چون نشون میده که ایشون از ریشه ها و پتانسیل های داستان سری درک درستی داره و میدونه هر چیزی رو باید کجا و چطوری بیاره.داستان 5 هم حاصل درک و طرز فکر همین شخص هست.بابا یارو حتی از Hookshot ایدا که توی 4 دیده بود هم نگذشته و اومده اون رو به وسکر و ماجرای راکون سیتی ربط داده.دیگه خودت برو تا آخرش! D:

واقعا به نظرت اینکه بگن اکسلا نوه ی کسانی هست که خودشون باعث شکل گیری تفکرات اسپنسر شدن،سطحی هست و پیچیدگی خاصی نداره؟یا مثلا اینکه کریس،جیل و وسکر داستان رو دقیقا در جایی تموم کنند که اسپنسر،آشفورد و مارکوس در اونجا شروع کردن؟یا اینکه وسکر بیاد اولین شعبه ی آمبرلا در آفریقا رو دوباره احیا کنه و تازه در اونجا بر روی گل هایی کار کنه که اسپنسر هم کلا تحقیقاتش رو با همونا و تازه در همونجا شروع کرده؟یا اینکه وسکر خالق خودش رو بکشه و تنها مدعی بی چون و چرای خدا شدن بشه و حتی اهداف اسپنسر رو تا مرز عملی شدن پیش ببره؟اگه اسم اینها عمق و پیچیدگی نیست پس چیه؟لابد باس های خوش ساخت و معماهای زیاد و محیط ترسناک،داستان رو مهم و پیچیده می کنند.واقعا به نظرت نیکلای و بن و.....از این مسائل پیچیده تر و عمیق تر هستن؟فقط به صرف اینکه توی نسخه های کلاسیک و ترسناکتر ظاهر شدن؟

اگه این مسائلی که در مورد داستان 5 بیان کردم سطحی هست،پس داستان 4 کلا از بنیان سطحیه.4 اومد یک داستان کاملا جدید رو از صفر شروع کرد.خب اصلا میگیم این اشکالی نداره.اینکه کلا حذف داستانش،هیچ لطمه ای به داستان سری نمیزنه هم اشکالی نداره.(لاس پلاگا هم ربطی به داستان اصلی 5 نداشت و صرفا پوششی برای گیم پلی و اکشن تر شدن بازی بود.) این هم که کلا ماهیت و داستان 4 با درون مایه ی سری متفاوت هست هم اصلا هیچی.اینها همه رو قبول میکنیم.ولی دیگه اینکه داستان 4 هیچ اطلاعاتی از هیچکدوم از مسائل داستانش به ما نمیده،کاملا مصداق بارز سطحی بودنه.در 4 همه چیز در حد اسم بود.هیچ اطلاعاتی از گذشته و پیشینه ی سدلر،،سالازار،فرقه ی لوس آیلومینادوس و حتی زمان و چگونگی کشف انگل لاس پلاگا در بازی موجود نیست.حتی تاریخ رخ دادن وقایع بازی هم مشخص نیست که در چه زمانی از سال 2004 بوده.دیگه به بهانه ی جدید بودن داستان،نمیشه این مسائل رو توجیه کرد.همه چیز کاملا سطحی و ماست مالی شده بود.انگار اصلا روی داستان بازی کار نشده بوده و صرفا یک سری کلیات رو نوشته بودن.جالبه که حتی توی کتاب رسمی Resident Evil Archives 2 که کلا مو رو از ماست کشیده بیرون هم جلوی اطلاعات شخصی تمام شخصیت های جدید 4 نوشته : Uknown یعنی نامعلوم.حالا خودتون با داستان 5 مقایسه کنید.نه تنها اطلاعات کامل و دقیقی حتی از مسائل جدید داستان مثل اکسلا،اوروبوروس،ترایسل و.....در بازی وجود داشت،بلکه اونها رو به زیباترین شکل ممکن،به گذشته ی سری ربط داده بودند (که البته این مورد آخر برای داستان 4 لازم نبود).حتی تاریخ تمام وقایع،براساس روز مشخص شده بود.اینها رو برای اینکه بگم داستان 4 بد هست نگفتم.باز الآن هزار تا وکیل وصی پیدا نکنه! D: بلکه فقط چون گفتید داستان 5 و ارتباطاتش با گذشته ی سری پیچیده نبوده و سطحی هست،خواستم با داستان 4 مقایسه ای داشته باشم!


احسان،واقعا به نظرت قبلا هم میتونستن راحت وسکر رو بکشن؟تا قبل 5 وسکر چیکار کرده بود و داستانش به کجا رسیده بود که بتونن بکشنش؟تا قبل 5 وسکر به نمونه ی تمام ویروس ها و انگل ها دست یافته بود؟تا قبل 5 نسخه ای به نام UC ساخته شده بود که تمام اقدامات دیده شده و دیده نشده ی وسکر رو جمع بندی کنه تا ما منتظر آخرین حضور وسکر و رسیدن اون به اوج اهدافش باشیم؟تا قبل 5 نسخه ای به نام UC ساخته شده بود تا در اون وسکر مهمترین رقیب خودش یعنی آمبرلا رو نابود کنه و دنبال اسپنسر بگرده تا ما در حضور بعدیش منتظر رویارویی اون با اسپنسر باشیم؟اصلا تا قبل 5 وسکر به هدف اصلی خودش یعنی تولید ابزاری برای ایجاد نسل جدید بشر و خدا شدن رسیده بود؟تا قبل 5 وسکر به کجا رسیده بود که بخواد بمیره؟ پس واقعا چطوری اینقدر راحت میگین که کشتن وسکر خیلی ساده بود و پیش از این هم میتونست اتفاق بیفته؟به نظر من تو داری خیلی ساده به این قضیه نگاه میکنی.کشتن یک شخصیت (اونم شخصیتی مثل وسکر) به تنهایی مهم نیست.بلکه چگونه مردن و چه زمانی مردن اون هست که اهمیت داره.دوست داشتی با یک داستان ناقص و یک شخصیت بی معنی و نصفه نیمه طرف بشی؟در واقع تمام حضورهای قبلی وسکر،مقدمه ای بودند برای حضور اون در 5 و رونمایی از هدف غایی اون.هدفی که چکیده ی تمام تفکرات و آرمان های اسپنسر بود و حتی تا چند لحظه قبل از عملی شدن هم پیش رفت.قطعا وسکر در بهترین زمان ممکن کشته شد!

شما فرمودین که داستان 5 هیچ پتانسیلی برای آینده ی سری نداشت و هیچکس رو به عنوان جانشین وسکر معرفی نکرد.این حرف شما دو جواب داره:

اول اینکه اتفاقا داستان 5 شخصیتی به نام الکس وسکر رو معرفی کرد که قطعا پتانسیلش هم از ایدا،هم از جسیکا و هم از خیلی های دیگه بیشتر بود.کسی که کاملا به اصل و ریشه های آمبرلا و شخص اسپنسر وصل میشد و حتی با وسکر از یک جا نشات گرفته بود.یعنی دقیقا تمام پتانسیل و سرمنشا وجودی وسکر رو به اون هم نسبت داده بودن.دیگه واقعا فکر نمیکنم بهتر از این ممکن میبود.ولی این نویسندگان بعدی بودند که متاسفانه عرضه ی نوشتن یک سناریوی مناسب الکس رو نداشتن و فاتتحه ی این کاراکتر،در یک داستان کوتاه و ماست مالی شده بسته شد.این ایراد قطعا از جانب داستان 5 و نویسنده ی اون نیست!

و دوم اینکه به فرض هم که شخصیت الکس رو نادیده بگیریم و بگیم که داستان 5 هیچ چیزی رو برای آینده ی سری معرفی نکرد.ولی مسئله اینجاست که هدف داستان 5 اصلا به وجود آوردن پتانسیل برای آینده ی سری نبود.بلکه هدفش پایان دادن به هر آن چیزی بود که تا آن زمان دیده بودیم.برخلاف هدف 4 که به قول خودتون،آغاز یک خط داستانی جدید و ایجاد پتانسیل برای ادامه ی سری بود.بنابراین بهترین راه این بود که همانطور که 5 پایان داستان بود،پایان بازی هم میبود و بعد از اون پرونده ی سری بسته میشد.در واقع قبل از 5 به تمام ابهامات باید پرداخته میشد و در نهایت 5 به عنوان آخرین نسخه ی سری ساخته میشد.نسخه ای که روایتگر پایان کار بنیانگذار سری یعنی اسپنسر و تحقق اهداف اون توسط مخلوقش یعنی وسکر و در نهایت نابودی وسکر بود.این یعنی رسما پایان داستان سری.در این صورت دیگه کسی هم در 5 نیاز به وجود پتانسیل برای ادامه ی سری رو حس نمیکرد.چون کسی منتظر ادامه ای بر اون نبود.ولی از اونجایی که قبل از پرداختن به سایر ابهامات اومدن داستان 5 رو ساختن و بعد از 5 هم کلی داستان فرعی و تجاری سرهم کردن،این خلا برای خیلی ها از جمله شما در داستان 5 احساس میشه.در حالیکه اصلا هدف داستان 5 پایان دادن بود نه شروع کردن یا ادامه دادن!


در مورد اینکه ماجرای فریب خوردن وسکر از ایدا در 4 و نمونه ی انگل اصلی که ایدا برای سازمان میبره،در داستان 5 ادامه پیدا نکرد هم باید بگم که بله.ادامه پیدا نکرد.چون اصلا جاش اونجا نبود.ما یک خط داستانی داریم در مورد اعضای استارز و واقعه ی عمارت و......که در 1 شروع شد و یک خط داستانی هم مربوط به ایدا و سازمان و.....که در 2 شروع شد.هدف از داستان 5،پایان دادن به داستان اول بود.یعنی خاتمه دادن به گره داستانی کریس،جیل و وسکر هم هر آنچه که از واقعه ی عمارت ربط داشت و همچنین سرانجام آرمان های اسپنسر و وسکر.ماجرای وسکر در وهله ی اول،مربوط به گره داستانی با اعضای استارز است.در تمام حضورهای مستقیم وسکر یعنی 1 و کد ورونیکا و UC و 5 هم اون رو در مقابل کریس و مسائل مربوط به آمبرلا دیدیم.پس طبیعی هست که آخرین حضور وسکر و پایان کارش هم در مقابل دشمن اصلیش یعنی کریس و مسائل آغاز شده از واقعه ی عمارت باشه.داستان سازمان و ایدا باید در 6 پرداخته میشد که متاسفانه تواناییش رو نداشتن و ایدا رو چسبوندن به یک سری حواشی تجاری.حتی میشد قبل از 5 یک نسخه ی دیگه با هر اسمی ساخته میشد و داستان رابطه ی ایدا با وسکر رو اونجا تموم میکردن.ولی به هر حال،توی 5 جاش نبود و داستان کلا درباره ی بخش دیگری از زندگی وسکر بود و صد البته بخش مهمتر آن!

دیگه وقتی داستان فریب دادن وسکر و....رو خود نویسنده ی 5 نوشته،قطعا هم از پتانسیل های اون آگاه بوده و هم خودش بهتر از هر کسی میتونسته اون رو ادامه بده.فقط همینقدر بگم که ایشون خودش توجه خاصی به ایدا داشته و همیشه سعی کرده از پتانسیل های اون استفاده کنه.توی 4 اومد کلا یک سناریو برای ایدا و وسکر نوشت که از خود سناریوی اصلی بازی مهمتر بود.توی UC هم باز ناگفته های داستان ایدا رو مطرح کرد.وقتی ایشون برای Hookshot ایدا ارزش قائله و از اون هم نمیگذره،به نظرتون از داستان اصلی ایدا و رابطش با سازمان میگذره؟ولی با این همه میدونست که توی 5 مجال پرداختن به ماجرای ایدا و سازمان نیستو باید کلا به یک خط داستانی دیگه بپردازه.داستانی که ادامه ی 1 و کد ورونیکا بود نه 4.شک نکنید که اگر ایشون عهده دار نگارش داستان 6 میشد،بی برو برگرد شاهد ادامه ای بر داستان ایدا و سازمان بودیم و صد البته هم از جیک خبری نبود.چون ایشون به خوبی از ماهیت شخصیت وسکر آگاهه!


در کل فکر میکنم این بحث ادامه پیدا نکنه بهتره.چون قطعا به جایی نمیرسه! :D

جواب من و احد دقیقا همزمان اومد.فکر کنم مال احد یک ثانیه زودتر! :D
 
آخرین ویرایش:

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
نه نیما جان, شخصیت پردازی ها اندازه همون نیکولای هم نبود, داستان رو سعی کرده بودن هی لینک بدنو مثلا جذابش کنن اما قدرتمند و عمیق نبود. داستانی مانند پریچهر از مودب پور حدود چهارصد صفحه هستو کلی اتفاقات ریز و درشت, اما خیلی سطحیو پوسته ای کار شده و اثر ماندگاری نیست, داستانی مثل بوف کور فک کنم هفتاد هشتاد صفحس خیلی هم بالا پایین نداره, اما انقدر عمیق کار شده که میشه گفت برترین اثر ادبی نوین ایرانه!
حالا این حکایت داستان پنج و داستان هایی مانند 1،2،3 و ورونیکاس ;)
از بحث های مطرح شده خیلی خوشحالم و کلا ذات بررسی و مباحثه خوبه :)
نظرات دوستان, احد. نیما, علی, فورزا, محسن, گیمر و... خیلی محترم و ممنون از مشارکت همگی.
خسته نباشید :-bd
 
آخرین ویرایش:

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
نه نیما جان, شخصیت پردازی ها اندازه همون نیکولای هم نبود, داستان رو سعی کرده بودن هی لینک بدنو مثلا جذابش کنن اما قدرتمند و عمیق نبود
از بحث های مطرح شده خیلی خوشحالم و کلا ذات بررسی و مباحثه خوبه :)
نظرات دوستان, احد. نیما, علی, فورزا, محسن, گیمر و... خیلی محترم و ممنون از مشارکت همگی.
خسته نباشید :-bd
خب منم درباره ی شخصیت پردازی بحثی نکردم اصلا و ادعایی هم نداشتم.این همه نوشتم،فقط چسبیدی به همون یک خطی که اسم نیکلای و.....رو آورده بودم! :D

مثلا خواستن جذابش کنن؟؟؟؟؟؟دیگه باید چیکار میکردن که واقعا اسمش میشد جذاب و عمیق؟واقعا داستان 3 مهمتر و پیچیده تر تر از 5 بود به نظرت؟اوکی.پس هیچ حرفی نمیمونه.حالا خوبه این همه توضیح دادم من!

بله.این بحث همینجا تموم بشه بهتره.منم خیلی خوشحال شدم از مشارکت شما و بقیه! ;)
 
آخرین ویرایش:
  • Like
Reactions: Rem

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
خب منم درباره ی شخصیت پردازی بحثی نکردم اصلا و ادعایی هم نداشتم.این همه نوشتم،فقط چسبیدی به همون یک خطی که اسم نیکلای و.....رو آورده بودم! :D

مثلا خواستن جذابش کنن؟؟؟؟؟؟دیگه باید چیکار میکردن که واقعا اسمش میشد جذاب و عمیق؟حالا خوبه این همه توضیح دادم من!

بله.این بحث همینجا تموم بشه بهتره.منم خیلی خوشحال شدم از مشارکت شما و بقیه! ;)
نه من از این بابت به کل متن تو و احد بیشتر نپرداختم چون نظر اصلیمو تو دو تا کامنت نسبتا طولانی مستدل گفته بودمو گفتم که بیشتر از این ادامه نمیدمش.
اون هم خلاصه و جان نظرم بود: نیکولای مثالی یرای شخصیت پردازی بود و مقایسه پریچهر و بوف کور مثالی برای نحوه نگارش و عمق بخشیدن به داستان!
:D
انشالله مباحث آتی :D
 

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
نه من از این بابت به کل متن تو و احد بیشتر نپرداختم چون نظر اصلیمو تو دو تا کامنت نسبتا طولانی مستدل گفته بودمو گفتم که بیشتر از این ادامه نمیدمش.
اون هم خلاصه و جان نظرم بود: نیکولای مثالی یرای شخصیت پردازی بود و مقایسه پریچهر و بوف کور مثالی برای نحوه نگارش و عمق بخشیدن به داستان!
:D
انشالله مباحث آتی :D

ممنون.هرچند منم یک ویرایش زدم پستم رو.ولی مهم نیست و نیازی به بحث نداره! :D

بوف کور و یکی دو تای دیگه از کتاب های صادق هدایت رو من هم خوندم و اتفاقا با توجه به درک و شناختی که از داستان نویسی داشتم نظرم رو گفتم.ولی خب به هر حال،هر کسی نظری داره و نظرش هم برای همه محترمه! ;)

بله.تا مباحث بعدی! :D
 

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
پس خوبع ک
ممنون.هرچند منم یک ویرایش زدم پستم رو.ولی مهم نیست و نیازی به بحث نداره! :D

بوف کور و یکی دو تای دیگه از کتاب های صادق هدایت رو من هم خوندم و اتفاقا با توجه به درک و شناختی که از داستان نویسی داشتم نظرم رو گفتم.ولی خب به هر حال،هر کسی نظری داره و نظرش هم برای همه محترمه! ;)

بله.تا مباحث بعدی! :D
پس خوبه که تو بوف کور حداقل هم نظریم , میشه بهمون امید داشت :)) فعلا :)>-
 
  • Like
Reactions: Nima Redfield

mario...RE..SH

کاربر سایت
Oct 8, 2014
251
آره.هرچند مطمئنم این پست طولانیم رو نخوندی کامل! :D
کامل خوندم کلمه به کلمه! هم پست قبلیت هم جدید هم پست احد هم پست علی هم پست پیشتاز :D میشه نقاط مشترک دو تا نظر رو بررسی کرد, تفاوت ها و اختلافات و... اما خیلی طولانی و فرسایشی میشه .اصلش همین بیان نظرات و بررسی از دیدگاه ها مختلفه,, اصولا هدف اصلی مباحثه رسیدن به یک نظر مشترک نیس , هدف بررسی و تحلیلوو بیان عقایده, حالا ممکنه نتیجه مشترک حاصل بشه یا ممکنه خروجی های بحث کاملا متضاد یاشه! اینه که خیلی نگران این تضارب ارا نباش , طبیعیه :D
 

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
کامل خوندم کلمه به کلمه! هم پست قبلیت هم جدید هم پست احد هم پست علی هم پست پیشتاز :D میشه نقاط مشترک دو تا نظر رو بررسی کرد, تفاوت ها و اختلافات و... اما خیلی طولانی و فرسایشی میشه .اصلش همین بیان نظرات و بررسی از دیدگاه ها مختلفه,, اصولا هدف اصلی مباحثه رسیدن به یک نظر مشترک نیس , هدف بررسی و تحلیلوو بیان عقایده, حالا ممکنه نتیجه مشترک حاصل بشه یا ممکنه خروجی های بحث کاملا متضاد یاشه! اینه که خیلی نگران این تضارب ارا نباش , طبیعیه :D

آهان.خب خدا رو شکر که خوندی.چون تو توی پست های قبلیت اومدی دلایلت رو برای ضعیف و سطحی بودن داستان 5 عنوان کردی.منم اومدم برای خط به خطش مفصلا دلیل آوردم.برای همین هم دوست داشتم بخونی که خدا رو شکر میگی خوندی! :D

بله.دقیقا.هدف قانع کردن هم نیست.بلکه به اشتراک گذاشتن افکار گوناگون هست.هر کسی دلایلش برای خودش موجهه.ممکنه مثلا درکی که من از داستان 5 داشته باشم رو تو نداشته باشی و برعکس،برداشتی که تو از این داستان توی ذهنت هست رو من نداشته باشم.این کاملا طبیعیه و نباید توقع داشت که دو نفر،دقیقا مثل هم فکر کنند.این رو قبول دارم! ;)
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر