بحث و تبادل نظر در مورد سری Resident Evil

BEHZAD WESKER

کاربر سایت
Jan 13, 2014
2,053
نام
بهزاد
خب بچه ها شاید هیچ کس تو این تاپیک همه چیز را در مورد وسکر نگذاشته باشد. پس با هم این کار را میکنیم. دوستان مطلب بگذارید. از هر منبع معتبر در مورد این سری بازی

76665325638720578886.jpg


[FONT=&amp]¨ [/FONT][FONT=&amp]Wesker[/FONT][FONT=&amp]‏یکی از کلیدی ترین شخصیت‌های سری بازی رایانه‌ای نامدار رزیدنت ایول است.آلبرت وسکر مردی بود که در جستجوی راهی برای پیدا کردن قدرت و چیرگی بر نژاد انسان است. او برای این هدف توسط آمبرلا از دوران نوزادی پذیرفته شد؛ گاه مانند یک پژوهشگر و گاهی به عنوان جاسوس برای آمبرلا کار می‌کرد، پیوستن وسکر به اداره[/FONT]ٔ[FONT=&amp] پلیس شهر راکون آر.پی.دی [/FONT][FONT=&amp]R.P.D[/FONT][FONT=&amp]و بنیان‌گذاری استارز نیز بخشی از مأموریتی بود که آمبرلا برای او برنامه‌ریزی نمود ولی از آغاز تا انتهای مسیر پیشرفت او بر مبنای خیانت به هم‌پیمانانش بود. پس از رویدادهای رزیدنت ایول ۱، او به همگان وانمود کرد که مرده‌است اما حقیقت این نبود، او زنده بود و در این شرایط ویژه تلاش کرد تا خود را به هدف‌هایش نزدیک کند. آلبرت وسکر بیشترین تعداد حضور در سری بازی رزیدنت ایول و اصلی‌ترین دشمن این سری از بازی‌هاست. [/FONT]
[FONT=&amp]
¨ [/FONT][FONT=&amp] آلبرت وسکر از پدر و مادری که به شکل ژنتیکی نابغه بودند به دنیا آمد. او و بیشتر کودکانی که در شرایط او بودند زیر پوشش پروژه[/FONT]ٔ[FONT=&amp] کودکان وسکر قرار می‌گرفتند. این پروژه به وسیله[/FONT]ٔ[FONT=&amp] اوزول ای اسپنسر رئیس کل شرکت آمبرلا برنامه‌ریزی شده بود. آلبرت از معدود کودکانی بود که از این پروژه با موفقیت عبور کرد. تعداد کمی از این کودکان از آزمایش‌های آمبرلا زنده ماندند، که آلبرت مهمترین آنها بود. آزمایش‌هایی که بر روی کودکان انجام می‌شد بسیار محرمانه بود به گونه‌ای که کودکان و حتا پدر و مادرشان از آزمایش‌ها بی‌خبر بودند. آزمایش‌ها و برآیندهای آن فقط به اسپنسر و افراد بلند پایه آمبرلا گزارش می‌شد. آلبرت نیز از آزمایش‌ها بی‌خبر بود و نمی‌دانست که از معدود کودکانی است که سربلند بیرون آمده‌اند. اسپنسر از دور به آلبرت توجه زیادی نشان داد و بدون آنکه خودش بداند از بهترین آموزش‌های گوناگون آمبرلا بهره برد، در حالی که اسپنسر همچنان او را بهترین می‌پنداشت. [/FONT]
[FONT=&amp]
¨ ا[/FONT][FONT=&amp]لبرت در ۱۷ سالگی به شرکت داروسازی بزرگ و جهانی آمبرلا پیوست و کارهای پژوهشی خود را در سال ۱۹۷۷ آغاز کرد. او به مقر آموزشی آمبرلا در شهر راکون فرستاده شد تا توسط جیمز مارکوس آموزش‌های ویژه ی خود را پیگیری کند. وسکر به همراه دوست خود ویلیام برکین بود، آن‌ها با هم به گونه‌ای، دوست و رقیب بودند. آلبرت و ویلیام پس از پشت سر گذاشتن آموزش‌ها مورد اعتماد جیمز مارکوس قرار گرفتند. پس از یک سال در ۲۹ ژوئیه[FONT=&amp]ٔ[/FONT] سال ۱۹۷۸ مقر آموزشی بسته شد و آن دو به مقر پژوهشی آمبرلا در اطراف کوهستان آرکلی فرستاده شدند. اما مارکوس خودش در آن جا ماند و به پژوهش هی خود در مورد پروژه[/FONT]ٔ[FONT=&amp] ویروس تی ([/FONT][FONT=&amp]T) [/FONT][FONT=&amp]ادامه داد، و بعدها موفق به کشف نهایی ویروس تی به نام خود شد. مارکوس در آینده به دستور اسپنسر توسط دو شاگرد خود برکین و وسکر کشته شد، اما او به وسیله ی زالویی که وارد بدنش شد زنده ماند ولی تا مدتها مانند یک مرده بی هوش بود.- کوهستان آرکلی در نزدیکی شهر راکون قرار دارد. آلبرت و ویلیام کار خود را در پژوهشگاه جدید آغاز کردند. این پژوهشگاه مخفی و فراسری در زیرزمین عمارت اسپنسر قرار داشت. این عمارت مکانی است که رویدادهای نخستین بازی این سری در آن جریان داشت. برکین با اینکه در آزمایش‌های پروژه[/FONT]ٔ[FONT=&amp] کودکان وسکر قرار نگرفت ولی با این حال از هوش سرشاری برخوردار بود به گونه‌ای که در ۱۳ سالگی در پروژه[/FONT]ٔ[FONT=&amp] ویروس تی شرکت کرد و موفق شد ۳ مرحله این پروژه را ارتقاء دهد. برکین بعدها موفق شد از تکامل ویروس مادر در بدن لیسا تریور ویروس [/FONT][FONT=&amp]G[/FONT][FONT=&amp]را از بدن او استخراج کند. با همه[/FONT]ٔ[FONT=&amp] اینها وسکر و برکین دو دوست جداناشدنی بودند. [/FONT]
[FONT=&amp]
¨ [/FONT][FONT=&amp]در سال ۱۹۹۶ آلبرت وسکر که دارای توانایی‌های فردی بسیاری بود به دپارتمان پلیس راکون[/FONT][FONT=&amp]R.p.d [/FONT][FONT=&amp]می‌پیوندد و گروهی را با نام استارز [/FONT][FONT=&amp]S.T.A.R.S[/FONT][FONT=&amp]در درون اداره پلیس و به عنوان زیر مجموعه[/FONT]ٔ[FONT=&amp] آن بنیان‌گذاری می‌کند. این گروه از بهترین‌های پلیس تشکیل می‌شد. در حقیقت هدف آمبرلا از این کار به وجود آوردن یک عامل نفوذی در اداره پلیس شهر بود. وظیفه[/FONT]ٔ[FONT=&amp] آلبرت در آنجا پیشبرد هدف‌های آمبرلا بود، او از اطلاعات محرمانه پلیس و بازجویی‌ها برای کمک به آمبرلا استفاده کرد. در اداره پلیس او به عنوان پلیسی وظیفه‌شناس شناخته می‌شد و هیچ‌کس از کارهای او باخبر نشد. او بسیار زیرک و هوشیار بود. وسکر گروه استارز را به دو بخش کوچکتر تقسیم کرد و هر کدام از نفرهای برتری که عضو گروه بودند را متناسب با ویژگی‌هایشان در یکی از دو گروه قرار داد. گروه اصلی از این نفرها تشکیل می‌شدند:آلبرت وسکر، بری بارتون، کریس ردفیلد، جیل ولنتاین، براد ویکرز و جوزف فراست[SUP][۷][/SUP] و گروه دوم: انریکو مارینی، ادوارد دیوای، ریچارد آیکن، کنث جی. سولیوان، فورست اسپیر و در نهایت ربکا چمبرز[SUP][۸][/SUP] هدف او از این کار ایجاد حس رقابت میان اعضا برای بهبود انجام وظیفه‌هایشان بود. مردم شهر با چنین پلیسی در امنیت و آرامش زندگی می‌کردند، اما این پایان این مردم نگون‌بخت نبود، سرنوشت بسیار وحشتناکی در انتظارشان بود.[/FONT]
[FONT=&amp]
¨ [/FONT][FONT=&amp]پس از مدتی ویلیام برکین و آلبرت وسکر مقر آموزشی آمبرلا را -که بسته شده بود- بازگشایی می‌کنند. زنده شدن مارکوس هر بختی را برای ترمیم آن مقر از بین برد. نابود ساختن اجباری مقر در وسکر احساسی را پدید آورد که باید در آن برای رسیدن به هدف‌هایش از آمبرلا جدا شود و خودش راهی جدا را پیگیری کند.[/FONT]
[FONT=&amp]¨ [/FONT][FONT=&amp]پس از اتفاق افتادن چندین قتل مرموز در اطراف کوهستان آرکلی، آلبرت وسکر که از همه ی این رویدادها و پشت پرده ی آن با خبر بود گروه [/FONT][FONT=&amp]Bravo [/FONT][FONT=&amp]را به محل قتل‌ها در کوهستان آرکلی می‌فرستد... ولی از آنها هیچ خبر و گزارشی به اداره ی پلیس نمی‌رسد، در حقیقت گروه [/FONT][FONT=&amp]Bravo [/FONT][FONT=&amp]ناپدید شده بودند. پس از چند روز آلبرت وسکر به همراه بهترین گره پلیسی شهر ([/FONT][FONT=&amp]Alpha) [/FONT][FONT=&amp]به سمت محل حرکت کردند. رویدادهای وحشتناکی در انتظار آنها بود، گروه حرکت خود را تا نزدیکی عمارت ادامه دادند و پس از حمله سگ‌های خون آشام بالگرد گروه که هدایت آن را براد ویکرز بر عهده داشت از روی ترس محل را به همراه همکارانش تنها گذاشت و فرار کرد، گروه بازمانده سراسیمه به سمت عمارت دویده و وارد آن شدند. عمارتی که ازآن اسپنسر بود و آلبرت وسکر هم سال‌ها در زیر زمین آن که پژوهشگاه مخفی آمبرلا بود کار می‌کرد. وسکر به پنهان کاری‌هایش ادامه داد و وانمود کرد که مانند دیگر افراد گروه با عمارت ناآشنا است. او در حقیقت می‌خواست متوجه شود که مخلوقاتی که خودش و برکین ایجاد کردند، تا چه میزان در برابر توانایی‌های بهترین افراد گروه [/FONT][FONT=&amp]S.T.A.R.S [/FONT][FONT=&amp]توانمندند. او می‌خواست از افراد گروه[/FONT][FONT=&amp]Alpha [/FONT][FONT=&amp]به نام نمونه‌های آزمایشگاهی استفاده کند.

آلبرت پس از شک کردن کریس ردفیلد به خودش، او را تهدید به مرگ کرد و شخصیت اصلی خود را به کریس شناساند، سپس کریس را به مکانی که مخلوق تایرانت را ایجاد کرده بود، برد و آن را آزاد کرد. تایرانت در حرکتی عجیب وسکر را کشته و به سمت کریس حمله کرد که کریس موفق شد تایرانت را شکست دهد، ولی تایرانت و وسکر هر دو زنده بودند. در حقیقت مرگ وسکر یک نقشه بود که به وسیله ی برکین و وسکر برنامه ریزی شده بود. وسکر پس از آن به شکل مخفیانه به سوی رسیدن به هدف‌هایش گام برداشت. اسپنسر، اداره ی پلیس شهر راکون و تمام کسانی که با وسکر در ارتباط بودند، مگر برکین او را مرده می‌پنداشتند. [/FONT]
[FONT=&amp]
¨ [/FONT][FONT=&amp]آلبرت وسکر پس از رویدادهای عمارت به پژوهش‌های خود برای تبیل کردن خود به موجودی قدرتمند تر و برتر ادامه داد و با روش‌های گوناگون در پی جمع آوری ویروس‌های نایاب از گوشه و کنار جهان بود، اما از آن جا که در آن زمان باید خود را مخفی نشان می‌داد از جاسوسی به نام ایدا وانگ برای پیشبرد هدف‌هایش استفاده می‌کرد. ایدا در حقیقت برای یک سازمان مخفی جاسوسی می‌کرد؛ در سری بازی رزیدنت ایول همواره نامی از این سازمان برده نمی‌شود و خود ایدا از آن به نام سازمان نام می‌برد. ایدا در بازی رزیدنت ایول ۲ موفق می‌شودکه نمونه ی ویروس [/FONT][FONT=&amp]G [/FONT][FONT=&amp]راپیدا کرده و از شهر راکون خارج شود، اما وسکر هنوز هم کمبود احساس می‌کرد. وسکر در نهایت پس از ۵ ماه و ۵ روز خود را آشکار می‌کند و به سمت جزیره راکفورت حرکت می‌کند تا جدید ترین ویروس کشف شده که توانایی تغییر مورد دلخواه بر روی [/FONT][FONT=&amp]DNA[/FONT][FONT=&amp]را داشت به دست آورد این ویروس، ویروس [/FONT][FONT=&amp]T.VERONICA[/FONT][FONT=&amp]نام داشت و توسط آلکسیا آشفورد - که نوه یکی از بنیانگذاران آمبرلا یعنی ادوارد آشفورد و دختر الکساندر آشفورد بود- کشف شد. وسکر می‌خواست ویروس را به هر شکلی که شده به دست بیاورد، اما یک رویداد غیر منتظره... پیش از آنکه وسکر خود را به جزیره ی راکفورت برساند، کلر ردفیلد توسط آمبرلا یه جزیره تبعید شده بود، این کافی بود تا کریس نیز برای نجات خواهرش خود را به جزیره برساند. دیدار کریس و وسکر پس از ۵ ماه و ۵ روز پس از رویداد عمارت، رویدادی جالب بود که در رزیدنت ایول کد: ورونیکا رخ می‌دهد. کریس پس از دیدار با وسکر، مورد حمله ی او قرار گرفته و تا آستانه ی مرگ پیش می‌رود، اما پس از صحبت‌های آلکسیا، وسکر، کریس را در حالی که در آستانه ی مرگ بود رها می‌کند و به سوی آلکسیا می‌رود. در اینجا کریس، پس از مشتی که به صورت وسکر می‌زند و پس از افتادن عینک وسکر متوجه چشم‌های قرمز رنگ وسکر شده و به این موضوع که وسکر دیگر یک انسان عادی نیست، پی می‌برد. وسکر، در نهایت نیز، ویروس [/FONT][FONT=&amp]T.VERONICA [/FONT][FONT=&amp]را به دست می‌آورد. او همچنان به دنبال ویروس‌های نایاب از سرتاسر جهان بود. از روسیه تا آمریکای جنوبی، اما کلید پژوهش‌های او در اسپانیا بود. [/FONT]
[FONT=&amp]
¨ [/FONT][FONT=&amp]در یک روستای دور افتاده در شمال اسپانیا یک گروه مذهبی به نام لوس ایلامینادوس با کشف انگلی موفق شده که پس از وارد نمودن انگل به بدن هر موجود زنده‌ای، ذهن آن موجود توسط رهبر آن گروه مذهبی( اسموند سدلر ) قابل کنترل باشد، این انگل که لاس پلاگاس نام داشت برای وسکر بسیار مهم بود، از این رو، وسکر ایدا وانگ را به اسپانیا فرستاده تا نمونه ی انگل را برای او بیاورد. ایدا در آغاز ماموریت خود متوجه حضور لیان اسکات کندی می‌شود، که او هم به نوعی دیگر و برای نجات دختر رئیس جمهور آمریکا از دست همان گروه مذهبی پیش از ایدا وارد داستان شده بود. در پایان ماجراهای رزیدنت ایول ۴، لیان موفق به نابود کردن سدلر شده و نمونه ی انگل را به دست می‌آورد، در این لحظه ایدا لیان را تهدیدکرده و نمونه را از لیان می‌گیرد. ایدا با بالگرد از آن مکان فرار می‌کند. نکته ی جالب در مورد پایان ماموریت ایدا این است که در گزارش خود می‌نویسد: نمونه انگل را به دست آوردم اما برای وسکر چیزهای دیگری فرستادم. [/FONT]
[FONT=&amp]
¨ [/FONT][FONT=&amp]در سال ۲۰۰۶، آلبرت وسکر از مخفیگاه اسپنسر باخبر شد و پس از ملاقات با اسپنسر در عمارت اروپایی وی، او را کشت. پیش از قتل اسپنسر، آلبرت وسکر از جزئیات پروژه کودکان وسکر، از زبان رئیس شرکت آمبرلا آگاه شد. او در این عمارت با کریس ردفیلد و جیل ولنتاین نیز روبه‌رو شد و پس از نمایش توانایی‌های خود، جیل ولنتاین را به اسارت خود گرفت. او سپس وارد ترایسل شد و همکاری خود را با اکزلا گیونه آغاز کرد. جیل در آرشیو انسانی شرکت ترایسل قرار داده شد.[/FONT]
[FONT=&amp]¨ [/FONT][FONT=&amp]وسکر، اکزلا را در بالا بردن رتبه‌اش در شرکت یاری کرد تا زمانی‌که سرانجام اکزلا به مدیریت مقر ترایسل در آفریقا دست یافت. اکزلا همواره از وسکر بسیار متشکر بود و تلاش می‌کرد تا او را به خود جذب کند. گرچه وسکر صرفاً از او فقط به عنوان یک ابزار برای پیشبرد نقشه‌هایش بهره می‌جست و احساسی در او وجود نداشت، اما تا رسیدن به مقاصدش از طریق اکزلا به او چیز دیگری را وانمود کرد. آن‌چه یقینی هست، نداشتن اعتقاد به اکزلا از جانب ترایسل بود اما همیشه وسکر به او کمک می‌کرد. با استفاده از نمونه‌ی لاس پلاگاس خودش و دستیاری " ریکاردو ایروینگ "، وسکر " نوع دوم پلاگاس " و " نوع سوم پلاگاس " را ساخت. با چنین ارگانیسم‌هایی، وسکر ارتشی از " ماجینی‌ها " را در یک دهکده به نام " کیجوجو " ایجاد کرد. با این نقشه، در صورت وقوع هرگونه اشتباهی در پیشبرد آن، از دیدگاه ترایسل، اکزلا و از دیدگاه قانون، ریکاردو ایروینگ مسئول اشتباهات بودند.[/FONT]
[FONT=&amp]
¨ [/FONT][FONT=&amp]در ادامه وسکر و اکزلا یکی از مهم‌ترین بخش‌های پروژه‌ی خودشان را برای تغییر در پیدایش بشریت یعنی ساخت ویروس اوروبوروس را به سرانجام رساندند. " اوروبوروس مدل دیگری از ویروس مادر بود ". برای ساخت ویرو، این‌بار از همان آغاز به جای استفاده از خود ویروس مادر، از منشا آن «گل‌های افسانه‌ای» استفاده شد. اکزلا و وسکر، " مقر پیشین آمبرلا در آفریقا " بازگشایی کردند و در این راه ترایسل نیز به آنان کمک کرد. اکزلا و وسکر درخواست یک " جنگنده‌ی بمب‌انداز " و یک کشتی اقیانوس‌پیما را به ترایسل گزارش دادند. آن‌ها برای اطمینان از حمایت ترایسل و همچنین بهتر پیش بردن پروژه‌ی اوروبوروس این درخواست‌ها را مطرح کردند.[/FONT]
[FONT=&amp]
¨ [/FONT][FONT=&amp]پس از ساخته شدن ماده شیمیایی [/FONT][FONT=&amp]P[/FONT][FONT=&amp]۳۰، وسکر با یک مخزن حاوی این ماده، حرکات جیل ولنتاین را در کنترل گرفت و از او در پیشبرد اهدافش استفاده کرد. به زودی مردمان بیشتری از کیجوجو به ماجینی تبدیل شدند. با شدت گرفتن این اوضاع، [/FONT][FONT=&amp]B.S.A.A [/FONT][FONT=&amp]خود را وارد این رخدادها کرد. با فرستادن کریس ردفیلد به آفریقا و همراه شدن وی با " شوا آلومار " رفته‌رفته، پشت پرده‌ی این اتفاقات روشن شد. کریس و شوا در ابتدا به دنبال ریکاردو ایروینگ بودند. با نابود کردن ایروینگ، در جریان کارهای اکزلا گیونه قرار گرفتند. کریس و شوا در ادامه با اکزلا مواجه شدند. آن‌دو پس از نجات جیل ولنتاین، مجدداً اکزلا را پیدا کردند و او را پس از ابتلا به اوروبوروس نابود کردند.[/FONT]
[FONT=&amp]
¨ [/FONT][FONT=&amp]وسکر در این فکر بود که اوروبوروس را در اتمسفر زمین منتشر کند. کریس و شوا پس از نابودی اکزلا، پس از جستجوهای فراوان، وسکر را در عرشه‌ی کشتی مشاهده کردند. پس از یک نبرد طولانی میان کریس و شوا با آلبرت وسکر، سرم [/FONT][FONT=&amp]PG67A/W [/FONT][FONT=&amp]را به توصیه‌ی جیل ولنتاین به وسکر تزریق کردند. تاثیرات ویروس مادر بیش از پیش شد و وسکر را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد. ( نکته: وسکر پیش از ساخت [/FONT][FONT=&amp]PG67A/W [/FONT][FONT=&amp]از ویروس ساخته شده توسط " ویلیام برکین " استفاده می‌کرد. در کل این ویروس برای این ساخته شده بود که مقابل جهش‌های افسار گیخته‌ی ویروس مادر را بگیرد. اما ویروس برکین، بیش از حد ویروس مادر را کند کرده بود. [/FONT][FONT=&amp]PG67A/W [/FONT][FONT=&amp]به ویروس مادر موجود در بدن وسکر، اجازه‌ی تکامل بیشتری را می‌داد. [/FONT][FONT=&amp]PG [/FONT][FONT=&amp]به معنای ویروس مادر ( [/FONT][FONT=&amp]Progenitor [/FONT][FONT=&amp]و ۶۷ کد امنیتی سازنده ( اکزلا گیونه ) و [/FONT][FONT=&amp]A/W [/FONT][FONT=&amp]کوتاه شده‌ی آلبرت وسکر بود که در صورت تزریق به میزان بیش از حد مجاز، ویروس مادر را به فعالیت بیشتر وادار می‌کرد. ).

پس از فرار وسکر به درون هواپیمای بمب‌افکن، کریس و شوا نیز وارد هواپیما شدند و طی چند نبرد در هواپیما و دهانه‌ی یک آتشفشان وسکر را پس از ورود زالوهای اوروبوروس به بدنش نابود کردند. وسکر در درون مواد مذاب، با کینه‌ای مشخص در چشمانش کریس را فریاد می‌زد اما کریس سرانجام ماموریت طولانی‌مدت خود را به سرانجام رساند و با کمک شوا، وسکر را نابود کرد.[/FONT]
 

BEHZAD WESKER

کاربر سایت
Jan 13, 2014
2,053
نام
بهزاد
معرفی انگل لاس پلاگا

برای اولین بار نام انگل Plaga در Resident Evil 4 اورده شد شماره ای که در ان کل سری شامل تغییر و تحولات عظیمی شد . شما در بازی نقش Leon S.Kenedy را بازی میکنید که باید برای نجات دادن دختر رییس جمهور وارد دهکده ای در اسپانیا ( در بعضی فایل ها در اروپا )می شود . در ابتدا ی کار Leon اطمینان کامل از قرار داشتن دختر رییس جمهور در دهکده ندارد ولی در واکنش اولین فردی که تصویر دختر رییس جمهور را به اون نشان میدهد به دهکده مشکوک میشود و اطمینان او برای قرار داشتن دختر رییس جمهور در دهکده بیشتر میشود . با پیشروی Leon در دهکده او متوجه میشود که یک فرد دیگر هم به جز او(Louis Sera) در دهکده وجود دارد و در حادثه ای با او هم صحبت میشود و میفهمد که دختر رییس جمهور در کلیسا ی اصلی شهر وجود دارد (در همین حادثه Leon به انگل الوده میشود).Leon به دنبال Ashley (دختر رییس جمهور) وارد کلیسا میشود ولی با محاصره ای که توسط Asmond Sedler ( رییس گروه مذهبی دهکده ) متوجه میشود Asmond هر دوی ان ها را به انگلی مبتلا کرده که بعد از مدتی سر از تخم در میاورد و شروع به رشد میکند و مانند سایر اعضای دهکده ان دو هم به فرمان Asmond در میایند و طعمه ای برای افکار پلید او میشوند . بعد از فرار ان دو انگل کم کم تاثیر خود را بر روی بدن Ashley میگذارد ( چون او قبل از Leon الوده شده است ) و شاهد خونریزی Ashley از ناحیه دهان و دماغ او هستید که با سرفه همراه است . بعد از تلاش فراوان ان دو موفق میشوند با دستگاه Anti Plaga تخم هایی که رشد کرده بودند را از بدن خود خارج کنند و با کشتن Asmond نمونه ی انگل را به دست اورند که Aida Wong که به Leon در بازی کمک زیادی کرده بود به او باز هم حقه میزند و انگل را از او میگیرد و با هلیکپتری راهی میشود .

باید به این نکته هم توجه داشت که Las نام مایعی است که انگل درون او زنده میماند و Plaga هم نام انگل یا تخم است که به Las نیازمند است .
بعد از حوادث شماره ی چهارم بازی Aida Wong نمونه ی تقلبی انگل را به Albert Wesker میدهد که همانند ان انگل کار میکند ولی دقیقا نمونه ی اصل نیست ( مثل کپی برابر اصل )

Wesker با کار بر روی انگل توانست نیاز انگل به مایع را کم کند و از بین ببرد (با کمک Ricardo Irving ) . پس باید انگلی که به Las احتیاجی نداشت را Plaga بنامنند اما به دلیل اینکه انگل کامل نبود نتواسنتند مانند Asmond به کنترل انگل هم دست یابند. پس Irving با مطالعات بیشتر سرعت رشد انگل را در بدن به حداکثر رساند و دیگر بر روی کنترل ان کار نکرد ( چون وقت او برای کار بر روی Uroboros و پمپ P30 تنگ بود ) . در نتیجه این انگل که کاراییش همانند همان نمونه ی قبلی بود Plagas 2 نامیده شد .
Resident-Evil-5-Wetlands-Majini.jpg


300px-Zealot_Ganados.jpg


چگونگی تاثیر نمونه ی Las Plaga
این نمونه با تزیریق سرنگی که حاوی دو ماده ی Las و Plagas بود به بدن فرد مقابل وارد میشود و و بعد از اینکه سر از تخم براورد کنترلی را بر روی سیستم عصبی فرد اعمال میکند که این کنترل باعث میشود که فرد اختیار خودئ را از دست بدهد و تحت فرمان در اید . فرد الوده هیچ گونه عمل کردی از خود مانند فکر کردن خود مختارانه یا راه رفتن خود مختارانه را ندارد و فقط کنترل میشود ولی فرد ظاهر و قیافه ی خود را حفظ میکند ( به غیر از رنگ چشم ها ) همچنین او عقل و هوش خود را برای برقراری ارتباط با دیگر اعضای الوده را داراست . این گونه افراد میتوانند سلاح به دست بگیرند جاخالی بدهند و از خود دفاع کنند مانند یک انسان سالم با این تفاوت که توسط یکی دیگر کنترل میشوند .

resident_evil_5_conceptart_4bofE.jpg


چگونگی تاثیر نمونه ی Plaga 2
این نمونه که توسط قاچاقچی معروف Irving به دست امده بسیار خطرناک تر از نوع قبلی است چون نمونه اصلی نبوده پس کنترل در ان وجود ندارد و شخص معمولا خود مختار به انسان ها حمله میکند ( به غیر از اشخاص الوده به Uroborus) در این نوع دیگر مایع Las وجود ندارد و انگل به صورت زنده به شخص منتقل میشود و بلافاصله با منقبض کردن ماهیچه های فرد یک سکته و تشنج مغزی و درد اسپاسم شدید را در او به وجود میاورد و او را میکشد و انگل خود را به سیستم عصبی او میچسباند و فرد زنده میشود ولی تفاوتی که با نمونه ی اول وجود دارد باهوش تر شدن ان ها و تغییر قیافه ی ان ها به افرادی عبوس و بدقیافه است . این نوع از افراد Majini به معنای محلی روح شر نامگذاری شده است .
در هر دو نمونه بعد از ترکیدن سر برخی از افراد انگل به صورت های مختلف ( بستگی به نیروی فرد و واکنش انگل دارد ) سر در میاورد و دشمن بدون سر با سری از جنس انگل به مقابله با شما میپردازد که این نوع انگل ها با نوعی از نارنجک ها به نام Flash حساس بوده و راحت از بین میرود .

منبع : Wiki و Resident Evil 5 Files وSpanish Resident Evil Forum
منبع فارسی : residentevil .ir
 

BEHZAD WESKER

کاربر سایت
Jan 13, 2014
2,053
نام
بهزاد
resident evil : the darkside chronicles
نویسنده : سید طه رسولی
تاریخ : 29 اذر ماه 1388
شماره اول از سري بازي Chronicles يعني Umbrella بازي موفقي بود. روايت دوباره داستان بازي‌هاي اول و سوم رزيدنت‌اويل به اضافه سناريوهاي جديدي که جاهاي خالي داستان بين اين 2 بازي را پر مي‌کرد، به‌سرعت توانست نظر رزيدنت بازها را جلب کند. پس از استقبال خوبي که از اين بازي صورت گرفت، سازنده‌ها سرمايه و وقت بيشتري را براي ساخت شماره دوم صرف کردند که نتيجه بسيار خوبي هم داشته است.

قسمت دوم که Darkside Chronicles نام دارد از همه لحاظ بازي بهتري است. روند بازي آن‌قدر خوب شده که حتي اگر طرفدار رزيدنت هم نباشيد انگيزه‌هاي زيادي براي انجام چندباره آن خواهيد داشت. از طرفي داستان هم جذاب و درگير کننده است و مي‌تواند براي کساني که داستان سري بازي‌هاي رزيدنت را دنبال مي‌کنند يک انگيزه بزرگ باشد. اگر شما هم مثل من عاشق بازي‌هاي قديمي رزيدنت باشيد، بدون شک، داستان اول چيزي است که نظرتان را مي‌گيرد.

نحوه روايت داستان در دارک‌سايد از حالت بي‌سر و ته و خلاصه‌ قسمت قبلي خارج شده و مانند يک ماجراي کامل تعريف مي‌شود. 3خط داستان اصلي در دارک‌سايد وجود دارد که مربوط به رزيدنت‌اويل2، اسم رمز ورونيکا و عمليات خاوير است. بازي با لئون و کراوزر شروع مي‌شود که در آمريکاي جنوبي به دنبال يک جنايتکار به نام خاوير هستند. پس از اولين برخورد آن‌ها با زامبي‌ها، لئون داستان رزيدنت‌اويل2 را براي کراوزر تعريف مي‌کند و شما آن‌ را بازي مي‌کنيد. سپس به آمريکاي جنوبي بازگشته و پس از طي يک مرحله ديگر و پيدا کردن سرنخي از ويروس ورونيکا، لئون ماجراي اسم رمز ورونيکا را براي کرازر بازگو مي‌کند. پس از تمام شدن خط داستان ورونيکا دوباره به آمريکاي جنوبي بازمي‌گرديد و حالا بايد عمليات خاوير را تا انتها بازي کنيد.

نحوه روايت داستان عالي است. کاراکترهاي محبوب رزيدنت از جمله کريس و کلير، حضور درخشاني دارند. البته در قسمتي از داستان‌ها تغييراتي ايجاد شده که بيشتر به اين خاطر هستند که خلاف گذشته، هر دو قهرمان داستان کنار هم در داستان پيش مي‌روند. در اين ميان سازنده‌ها با طراحي تعداد زيادي دموي CG خاطرات خوب تماشاي دموهاي رزيدنت اويل‌هاي کلاسيک را در ذهن مخاطب زنده مي‌کنند.

اولين چيزي که با شروع دارک‌سايد متوجه مي‌شويد، تغيير نوع حرکت دوربين از حالت ثابت به حالت ديد واقعي است. يعني دوربين حالا همه چيز را به طور کامل از ديد کاراکترها روايت مي‌کند و مثلا اگر لئون بخواهد به‌سرعت جلو و عقب را نگاه کند، شما هم بايد حرکت سريع دوربين به‌صورت 180درجه را تحمل کنيد. البته اين موضوع به‌شدت بازي Dead Space Extraction نيست، اما دست‌كم درDead Space مي‌شد ميزان تکان‌هاي دوربين را کم کرد. اين موضوع تاثير بسيار زيادي در انتقال هيجان و تعليق به بازي‌کننده‌ها دارد.

حالا که ديگر نمي‌توانيد مثل Umbrella Chronicles تاثيري در زاويه دوربين داشته باشيد، آنالوگ دسته نانچاک آزاد شده و همانند Dead Space مي‌توان هر کدام از 4جهت اصلي را به يک سلاح مربوط کرد. به اين ترتيب مشکل يکي‌يکي رد کردن سلاح‌ها تا رسيدن به اسلحه مورد نظر از ميان برداشته شده و با يک حرکت مي‌شود اسلحه مورد نظر را به‌دست گرفت.

روند بازي هم‌چنان خطي است. براي گرفتن درجه S در هر مرحله، بايد تا مي‌توانيد زامبي‌ها را هدشات کنيد. حرکت نامنظم وغيرمنتظره دوربين از يک طرف و زامبي‌هايي که بعضي وقت‌ها فقط در پس زمينه هستند و براي شکار آن‌ها بايد خيلي تيز باشيد از طرف ديگر، باعث شده‌اند بالا بردن آمار هدشات در اين بازي کار سختي باشد.

سازنده‌ها براي کساني که در شماره قبلي به مرض تير زدن به همه چيز دچار شده بودند، حالا امکانات جديد و خوبي فراهم کرده‌اند! حالا واقعا مي‌توانيد به هر چيزي که ديديد شليک کنيد. فيزيک بسيار خوب بازي هم باعث مي‌شود اشيا به شليک‌هاي شما واکنش‌هاي طبيعي نشان بدهند. معمولا با ترکاندن هر چيزي، بازي به شما پول و طلا جايزه مي‌دهد که اين پول‌ها را مي‌توان صرف آپگريد کردن اسلحه‌ها کرد. بيماري تيرزدن به لامپ‌ها و تابلوها وقتي شدت مي‌گيرد که مي‌بينيد با خروج شما از هر اتاق و بازگشت دوباره (حتي اگر نيم دقيقه بعد باشد)، همه اشياي قابل ترکاندن دوباره صحيح و سالم براي‌تان چيده شده‌اند! خوشبختانه ديگر آمار درصد تيرهاي درست در کار نيست و با خيال راحت مي‌توانيد به در و ديوار شليک کنيد.

2 نفره بازي کردن حالا حس و حال طبيعي‌تر و بهتري دارد. 2کاراکتر مي‌توانند در ميانه راه به هم کمک کنند. خط سلامت ديگر مشترک نيست، ولي امتياز کلي هر مرحله از مجموع امتياز هر 2نفر به‌دست مي‌آيد. يکي از نکات قابل تقدير در بخش گرافيکي، روايت بازي از ديد هر کدام از کاراکترهاست که باعث مي‌شود با تغيير کاراکتر بازي‌کننده اول، زاويه ديد در هر مرحله تغيير کند.

از نظر گرافيکي، دارک سايد در ميان بازي‌هاي Wii بي‌رقيب است. تنها کافي در مرحله عبور از سد بزرگ در عمليات خاوير لحظه‌اي به جنگل‌هاي اطراف، نور خورشيد و سايه‌ها دقت کنيد. انجام بازي دارک‌سايد براي کساني که پيگير داستان‌هاي رزيدنت هستند، الزامي است؛ زيرا اگر مي‌خواهيد بفهميد چه بلايي به سر ويروس ورونيکا آمده بايد داستان دختر خاوير را ببينيد. خط داستاني جديد دارک‌سايد 2نوع پايان دارد که براي ديدن پايان اصلي بايد خاوير را در سريع‌ترين زمان ممکن بکشيد.

سيد طه رسولي
 
آخرین ویرایش:

Leon-c

کاربر سایت
Aug 19, 2013
226
نام
معین
به نظر میاد فیک نیست خیلی دوست دارم ادامه رولیشنز ساخته بشه چون داستان و گیم پلی و شخصیت پردازی این بازی به دلم نشست
راستی عکس پایینی به نظر میاد تداعی گر محیط شیطان درونه لابد کپکام میخواد ازین بازی تقلید کنه :))
 
آخرین ویرایش:

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
لوگو که به نظر فیک میاد.ولی اگه درسته خدا کنه حداقل به یک داستان مهم بپردازه و ابهامات داستانها و شخصیتهای قبلی رو رفع کنه.نه مثل رولیشنز 1 که به یک داستان فرعی (هر چند جذاب) پرداخت و بود و نبودش هیچ فرقی نمیکرد!
 

sog_eros

کاربر سایت
Jan 15, 2010
470
نام
شادی
این که گفتم رسمی از روی قضاوت روی گرافیک نبود! وبسایت معتبری لیکش کرده!

فکر نمیکنم تقلید باشه. محیط یادآور سبک ترس-بقاست و بنیان گزار این سبک RE! تصویر واسه یه زندان متروکس که خیلی جاها تو این سبک استفاده شده.
 

BEHZAD WESKER

کاربر سایت
Jan 13, 2014
2,053
نام
بهزاد
زندگی نامه اکزلا گیونه
excella.jpg

اکزلا گیونه (به انگلیسی: Excella Gionne) نام یکی از شخصیت‌های سری بازی‌های رزیدنت ایول است. او در رزیدنت ایول ۵ حضور داشت و صداگذاری آن را نینا فرن (به انگلیسی: Nina Fehren) انجام داد. او در این سری، نقش یک پژوهشگر وابسته به شرکت ترایسل را دارد.

اکزلا گیونه، یکی از اعضای خانواده مشهور گیونه بود که از سرشناسی بالایی در میان بازرگانان و بزرگان اروپا برخوردار بود. خانواده او یکی از سرشناس‌ترین خانواده‌های تاجر در اروپا بود که مورد احترام خاصی قرار داشت. مادر بزرگ اکزلا، از خانواده معروف تراویس بود. خانواده‌ای که یکی از فرزندان آن، هانری تراویسی بود که شرکت ترایسل را بنیان نهاد. هانری تراویس همچنین نویسنده کتاب بررسی تاریخچه طبیعت بود. این کتاب تاثیر فراوانی را در فعالیت‌ها و افکار اوزول ای اسپنسر برجای گذاشت. اکزلا روزبه‌روز بزرگ‌تر شد و سرانجام با کمک آلبرت وسکر توانست تا ریاست مقر آفریقایی شرکت ترایسل را برعهده گرفته و کار را برای آغاز پروژه ساخت ویروس اوروبوروس آغاز کند.

زندگی‌نامه

خانواده گیونه، یک خانواده سرشناس و معتبر در اروپا از دیدگاه فعالیت‌های تجاری و اقتصادی بود. اکزلا در چنین مخیطی رشد کرد و افزون بر زیبایی و هوش ذاتی خود، بسیار مغرور بزرگ شد. دوران مدرسه و دانشگاه او به سرعت و با کسب نمره‌های بالا سپری شد. او در رشته مهندسی ژنتیک تحصیل کرد و استعداد شگرفی از خود نشان داد. او وارث هوش و ذکاوت هانری تراویس بود. در سن ۱۸ سالگی، با توجه به استعداد، تخصص و آشنایی که داشت وارد شرکت ترایسل شد و در بخش داروسازی مشغول کار شد. او رفته‌رفته توانست تا مدارج را گذرانده و پست‌های بالاتری را در شرکت ترایسل برعهده گیرد.

ساخت ویروس اوروبوروس

آلبرت وسکر پس از به دست آوردن نمونه انگل لاس پلاگاس، در این اندیشه بود که شرکت آمبرلا را از میان راه برداشته و با آسودگی بیشتری به سمت اهداف خود گام بردارد. او پس از کشتن اوزول ای اسپنسر با دو مامور BSAA، یعنی کریس ردفیلد و جیل ولنتاین مبارزه کرد. در این مبارزه، جیل توسط وسکر به اسارت گرفته شد. وسکر در ادامه وارد شرکت ترایسل شد و برنامه‌های خود را برای مدیران این شرکت توضیح داد. او برای رسیدن به اهداف خود، همکاری خود را با اکزلا آغاز و او را برای رسیدن به مدیریت مقر آفریقایی ترایسل یاری کرد. اکزلا و آلبرت وسکر در مقر آفریقا در تلاش برآمدند تا با توجه به دراختیار داشتن منبع اصلی ساخت ویروس مادر، یعنی گل‌های افسانه‌ای، نوعی دیگر از پیدایش را برای کشف این ویروس به کار گیرند تا ضعف‌های موجود در ویروس مادر را در ویروس اوروبوروس بپوشانند. آن دو تلاش‌های خود را برای ساخت ویروس جدید گسترش دادند اما با مشکلات جدی روبه‌رو می‌شدند. سمی بودن بیش از اندازه گل‌های افسانه‌ای، همواره یک مشکل بزرگ برای بهره‌‎برداری از آن بود. اکزلا و آلبرت وسکر مطالعات خود را تا زمان آشنا شدن با پادتنهای اختصاصی موجود در بدن جیل ولنتاین ادامه دادند.
جیل پس از رخدادهای رزیدنت ایول ۳: نمسیس که توسط نمسیس به نوعی خاص از ویروس تی دچار شد، حتا با وجود پادزهر کارلوس اولیویرا، ویروس همچنان در بدن او وجود داشت. اما این ویروس یک ویروس بی‌عمل و خنثا بود که این سبب شده بود تا سیستم دفاعی بدن جیل، پادتن‌هایی برای مبارزه با این ویروس ایجاد کند. اکزلا و وسکر در تلاش برامدند تا با کمک این پادتن‌ها که هدف ان‌ها ویروسی بود که از ویروس مادر مشتق شده بود، استفاده کرده و سم موجود در گل‌ها را در فرآیند ساخت ویروس اوروبوروس خنثا کنند. تجربه‌ای موفق که سرانجام ان ساخته شدن ویروس اوروبوروس بود.

کیجوجو

پس از ساخته شدن ویروس اوروبوروس و فراوری نمونه دوم و سوم انگل لاس‌پلاگاس، اکزلا و وسکر با کمک ریکاردو ایروینگ، نخستین نشانه‌های یک آلودگی ژنتیکی را در یک روستای آفریقایی نمایش دادند. با شدت یافتن این فاجعه، گروه غیردولتی و ضدفعالیت‌های تروریستی به نام BSAA وارد ماجرا شد. شوا آلومار مامور BSAA در آفریقا به عنوان یکی از ماموران رسیدگی به این پرونده برگزیده شد. BSAA همچنین، کریس ردفیلد را نیز برای رسیدگی به این پرونده فراخواند و این باعث شد تا کریس، باردیگر در متن حوادثی قرار گیرد که در یک سوی معادله، آلبرت وسکر قرار داشت. گرچه او در ابتدا از حضور ویکر در این پرونده آگاه نبود. کریس و شوا در اداه با تشکیل یک تیم، جستجوی خود را برای پرده برداری از رازهای پنهان این حادثه بیولوژیکی آغاز کردند. یکی از مهم‌ترین مدارک برای این دو، ریکاردو ایروینگ بود. ایروینگ مضنون اصلی این پرونده بود که رفته‌رفته به دام افتاد و نام اکزلا گیونه را به عنوان شخصیت اصلی حاضر در پشت این حوادث معرفی کرد. جستجوهای کریس و شوا برای ایفتن اکزلا آغاز شد و ان‌دو در یک تعقیب و گریز طولانی سرانجام با اکزلا گیونه مبارزه کردند. اکزلا پس از آن‌که نهایت بازدهی را برای وسکر انجام داد، به شخصی بی‌استفاده تبدیل شد. آلبرت وسکر با تزریق ویروس اوروبوروس به اکزلا، تصمیم گرفت تا از او به عنوان یک مانع جدی برای متوقف کردن کریس و شوا استفاده کنم. اما کریس و شوا سرانجام توانستند تا اکزلا را که اینک به هیولا تغییر ماهیت داده بود را نابود کنند.

نکات جالب
صداگذاری این شخصیت را نینا فرن انجام داد.
اکزلا در نسخه طلای بازی رزیدنت ایول ۵ به عنوان یک شخصیت قابل کنترل در بازی کوتاه The Mercenaries حضور داشت.
سن او «محرمانه» عنوان شده‌است.
ملیت او مشخص نیست اما با توجه به نام خانوادگی ایتالیایی، احتمالا همین ملیت را داشته‌است.

منبع : ویکی پدیا
وبسایت فارسی شیطان مقیم
 

Nima Redfield

کاربر سایت
Mar 14, 2013
741
نام
Nima
حرفم رو ویرایش میکنم.من دیروز فکر کردم که لوگوی رولیشنز 2 که عکس یک چشم هست،همون لوگوی رولیشنز 1 هست که قرمزش کردن.برای همین هم گفتم فیکه.ولی الآن که مقایسه کردم،دیدم که کلا فرق داره.برای همین هم به نظرم لوگو واقعی میاد.کلا مدل و گرافیکش هم با لوگوهای فیکی که تا حالا اومده فرق داره.احتمالا به زودی رسما تایید میشه.در ضمن،اون چشم پشت میله های زندانه.همونطور که لوگوی رولیشنز 1 توی آب بود.معنیش اینه که احتمالا داستان این بازی ادامه ی نسخه ی قبلی نیست و ربطی به آب و ویروس T-Abyss نداره.واقعا امیدوارم که اینطور باشه!
 
آخرین ویرایش:

sog_eros

کاربر سایت
Jan 15, 2010
470
نام
شادی
حرفم رو ویرایش میکنم.من دیروز فکر کردم که لوگوی رولیشنز 2 که عکس یک چشم هست،همون لوگوی رولیشنز 1 هست که قرمزش کردن.برای همین هم گفتم فیکه.ولی الآن که مقایسه کردم،دیدم که کلا فرق داره.برای همین هم به نظرم لوگو واقعی میاد.کلا مدل و گرافیکش هم با لوگوهای فیکی که تا حالا اومده فرق داره.احتمالا به زودی رسما تایید میشه.در ضمن،اون چشم پشت میله های زندانه.همونطور که لوگوی رولیشنز 1 توی آب بود.معنیش اینه که احتمالا داستان این بازی ادامه ی نسخه ی قبلی نیست و ربطی به آب و ویروس T-Abyss نداره.واقعا امیدوارم که اینطور باشه!
می تونه فقط ربط مفهومی داشته باشه. افشاگری! گرچه نسخه ی قبل چیزی از داستان اصلی افشا نکرد و همش متعلق به خودش بود!

لوگو تایپی که قبل تر به نام Enhanced Veronica لیک شد درست به سبک رولیشنز بود منتها به رنگ زرد. شاید به جای ارتباط بصری با رولیشنز تصمیم بر این شده که نام Revelations به عنوان سری های فرعی اضافه بشه تا اونام شماره بگیرن و هویت جدایی برا خودشون داشته باشن. عالیه، اما باید زودتر انجام می شد.

اگر اشتباه نکرده باشم، تو این شماره قطعا با کلیر و استیو طرفیم. شاید لیان هم حضور کم رنگی پیدا کنه.
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر