ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
داستان بازی spoiler!!!!- Darksiders II
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Kasra-M" data-source="post: 2237907" data-attributes="member: 51738"><p><span style="font-size: 12px"><strong><span style="color: #a52a2a">part 4</span></strong></span></p><p></p><p>_مرگ به سمت دری که منتهی به مقر و محل اقامت فرمانروای استخوان ها (The lord of bones) میشود میرود, اما دو نگهبانی که جلوی در ایستاده اند به او اجازه ورودی نمیدهند.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">نگهبان</span>: بدون اجازه از جانب صدراعظم, هیچکس نمیتواند مزاحم فرمانروای استخوان ها بشود.</p><p></p><p>_سپس به یکباره صدراعظم (chancellor) از پشت سر مرگ از درون یک پورتال ظاهر میشود.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: یک سوارکار؟ در قلمرو مرگ؟ (<strong><span style="color: #800080">kingdom of the dead</span></strong>) نه, نه, امکان نداره اینجویری باشه!</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: من باید با فرمانروای استخوان ها صحبت کنم.</p><p><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: آه ه ه .... این ممکنه نیست. سرور من مواظب قلمرو و سرزمین اش است. یک بار مسئولیت بسیار فراتر از حد بصیرت تو حتی سوارکار.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: و وظیفه تو چیه, به عنوان یک دربان؟</p><p><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: تنها یک راه وجود داره که بتونه اونو (فرمانروای استخوان ها) از خوابش بیدار کنه ....... و اون Gilded Arena (مسابقات نبرد طلایی: کلا آرنا به میدان و محوطه میدان نبرد گفته میشود که گلادیاتورها یا سایر جنگجوها در آنجا با هم پیکار می کنند.) هست. در اینجا, انسان ها آخرین شانس خودشونو دارن تا از قبر نجات پیدا کنن ..... و یک لطف و بخشش (برای نفر برنده شده در مسابقه آرنا) که شامل یک ملاقات با پادشاه میشه. قهرمان آرنا (Arena's champion) رو شکست بده و با جمجمه اون به اینجا برگرد. و سپس سرور شما افتخار یک ملاقات را به شما خواهد داد.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: و این آرنا (میدان مسابقه) کجا هست؟</p><p><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: ناراحت نباش سوارکار.</p><p></p><p style="text-align: center"><p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/bsn215ljtxrrqdemxd2.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=bsn215ljtxrrqdemxd2.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center">صدراعظم (chancellor)</p> <p style="text-align: center"></p></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p><p>_تصویر نشان میدهد که دو سر هیولای Leviathan حرکت میکند و در ورودی میدان جنگ آرنا مشخص میشود.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: ما الان اونجا رسیدیم.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: اجازه بده من با فرمانروای استخوان ها صحبت کنم, و من هم از قهرمان شما چشم پوشی میکنم و اونو می بخشم. و شاید همچنین تو رو هم ببخشم صدراعظم.</p><p><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: تو کسی رو که قبلا مرده نمیتونی دوباره بکشی. اما تو آزادی که سعی خودتو بکنی. در آرنا.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: پس حرفی رو که در مورد بخشیدنت گفتم فراموش کن, دربان دم در. در مورد اربابت فرمانروای مرگ به من بگو.</p><p><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: سلطنت و حکمرانی اون ابدی هست. حرف های اون قانون تلقی میشه ...... و وقت ایشون فوق العاده گرانبها هست. من مطمئنم که او تنها با کسایی صحبت میکنه که ارزشش رو داشته باشن.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: پس تو باید به ندرت و کم اونو ببینی صدراعظم! (مرگ به صدراعظم کنایه میزند که یعنی تو ارزش صحبت با او را نداری)</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: <span style="color: #800080"><strong>Achidna </strong></span>(او یک عنکبوت غول پیکر میباشد) با قلمرو شما چکار کرد؟ آخرین باری که شنیدم, اون مالکیت و قدرت خودشو داشت.</p><p><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: بله, قلمرو سایه ysilik . جایی که خواهران نامرئی تارهای خود را می تنند. تعدادی از دشمنان ارباب من به اونجا فرار کردن, وقتی این حکومت و قلمرو هنوز جوان بود. ما اونارو پیدا کردیم. خود <strong><span style="color: #800080">Archinda </span></strong>به سختی فرار کرد. شاید اون اینجا پناه اورد, و تار شیطانی خودشو بافت .......</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: ارباب تو اولین فرمانروای اینجا نیست, درسته صدراعظم؟</p><p><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: یه نفر دیگه بود .... یک جانور که <strong><span style="color: #800080">Argul </span></strong>نامیده میشد. خیلی دیوانگیه که اونو بر تخت پادشاهی نگه داری. من به اربابم کمک کردم تا از دست او خلاص بشه. و حتی معدود خدمتکاران اون هم نابود شدن. ارباب من بدون من چکار میتونست بکنه؟</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">راوی (در صورت لود بازی)</span>: تا این لحظه از سفر, در قلمرو مردگان, یک افسانه و داستان از یک تاجر, در پشت اسرار و دود پنهان شده بود. یک ناقوس به صدا در آمد: یک تخت پادشاهی خروشان در آسمان. اما مرگ نمیتوانست با فرمانروا و ارباب ملاقات کند.</p><p></p><p>_پس همانطور که صدراعظم گفت, تنها در صورتی که مرگ در آرنا بتواند پیروز شود, اجازه ملاقات با فرمانروای استخوان ها را خواهد داشت. مرگ خود را به منطقه gilded arena (میدان نبرد طلایی) میرساند. با کمی پیشروی مرگ به منطقه ای میرسد که چند مجسمه سنگی بزرگ در آنجا قرار دارد. مجسمه ها به صدا در می آیند.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">مجسمه 1</span>: آگاه باشید, یک مبارز (منظور مرگ است) وارد آرنا (میدان نبرد) شد. اما او در جستجوی چه چیزی است؟ بخشش از مرگ؟</p><p><span style="color: #ff0000">مجسمه 2</span>: نه! این یکی هنوز زندس.</p><p><span style="color: #ff0000">مجسمه 1</span>: ساکت باش! اون میتونه دلیلش رو به ما بگه. صحبت کن مبارز.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: من اینجا هستم تا قهرمان شما رو شکست بدم.</p><p><span style="color: #ff0000">مجسمه 1</span>: همه مبارز ها اینچنین لاف میزنند, اما بیشتر اونا تنها در عذاب و رنج رها میشن. روح آنها از هستی پاک میشود. و قهرمان (champion) ما به این دلیل نیرومندتر و قویتر میشود.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: کافیه! قهرمان خودتونو نشون بدید!</p><p><span style="color: #ff0000">مجسمه 1</span>: آ ه ه ه ...... بله. در این یکی (مرگ) قدرت وجود داره. قدرت کافی برای چیزی که ادعا میکنه. اما قهرمان ما آدم کوچک و پستی نیست که فراخوانده شود. خود تو باید آن را بیرون بیاوری.</p><p><span style="color: #ff0000">مجسمه 3</span>: این قربانگاه و محراب نگهدارنده قدرت و نیروی او میباشد. ارواح همه کسانی که او کشته و از پا در آورده است. سه سنگ اراده (<strong><span style="color: #800080">Animus stones</span></strong>) باید در آنجا گذاشته شود, و سپس قهرمان ما وارد ( منظور وارد میدان جنگ) خواهد شد.</p><p></p><p>_پس مرگ برای احضار کردن قهرمان به آرنا یا میدان نبرد اول بایستی سه سنگ اراده (<strong><span style="color: #800080">Animus stones</span></strong>) را که در قسمتهای مختلف آرنا پخش و پراکنده شده اند پیدا کند و آنها را در قربانگاه یا محراب بالای زمین مبارزه جای دهد.</p><p></p><p>_مرگ با رفتن در اعماق زیرین آرنا اولین سنگ (<strong><span style="color: #800080">Animus stones</span></strong>) را پیدا میکند.</p><p></p><p style="text-align: center"><p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/5pthfb4nh50gj8u6wkgy.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=5pthfb4nh50gj8u6wkgy.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center">اولین سنگ Animus</p> <p style="text-align: center"></p></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p><p>_مرگ اولین سنگ را در محل مخصوص محراب قرار میدهد. حالا او بایستی دو سنگ دیگر را هم پیدا کند, تا از این طریق بتواند اجازه مبارزه با قهرمان را داشته باشد. مرگ در ادامه سنگ دوم animus را هم پیدا میکند و همچنین آن را در محل محراب جاسازی میکند. حالا تنها یک سنگ باقی مانده. مرگ بعد از کشتن تعداد زیادی از دشمنان خود را به محل سنگ سوم Animus میرساند. به یکباره مرگ با نوع جدیدی از دشمنانش روبرو میشود. نام این هیولا <span style="color: #800080"><strong>scarab hulk</strong></span> میباشد. مرگ با این موجود و مبارزه میکند و سرانجام او از بین میبرد.</p><p></p><p style="text-align: center"><p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/eb7ifk5sjrzzdtnn3mq3.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=eb7ifk5sjrzzdtnn3mq3.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center">مبارزه مرگ و scarab hulk</p> <p style="text-align: center"></p></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p><p> _سپس مرگ سنگ سوم Animus را هم از جایگاهش برمیدارد. مرگ به میدان آرنا برمیگردد و سومین سنگ را هم در محل محراب جای میدهد. به یکباره سر و کله قهرمان آرنا پیدا میشود. این قهرمان یک هیولا میباشد که <strong><span style="color: #800080">Gnashor </span></strong>نام دارد. جنگ با gnashor وارد مبارزه میشود. مبارزه در دو مرحله صورت میگیرد. در مرحله اول این هیولا از زیر زمین حرکت میکند و به مرگ حمله میکند. زمانیکه مرگ به اندازه کافی به او آسیب زد, این هیولا لز زمین بیرون می آید و روی دو پای خود می ایستد.</p><p></p><p style="text-align: center"><p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/mna8sjs5dtqeyq7gsgs.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=mna8sjs5dtqeyq7gsgs.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center">مرگ در مبارزه با Gnashor</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: right">_ مرگ به نبرد با Gnashor ادامه میدهد و سرانجام آن را نابود میکند. حالا مرگ باید جمجمه Gnashor را بردارد (که نشان و مدرکی دال بر پیروزی او در نبرد با gnashor میباشد) و به eternal throne ببرد و به صدراعظم نشان دهد تا اجازه ملاقات با فرمانروای استخوان ها را بیابد. مرگ به منطقه eternal throne باز میگردد. مرگ نزد صدراعظم میرود.</p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: right"><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: من خیلی امیدوار بودم که تو نتونی برگردی(یعنی امیدوار بودم که کشته میشوی). پس قهرمان میدان مبارزه (آرنا) چی شد؟</p> <p style="text-align: right"><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: اون دیگه بعد از این نمیتونه از تو پذیرایی کنه.</p> <p style="text-align: right"><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: نه! غیرممکنه!</p> <p style="text-align: right"><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: من باور دارم که حالا ارباب تو من را خواهد دید.</p> <p style="text-align: right"><span style="color: #ff0000">صدراعظم</span>: من نمیتونم خواسته تو رو رد کنم.</p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: right">_پس صدراعظم اجازه میدهد تا مرگ با فرمانروای استخوان ها ملاقات کند. دروازه قصر باز میشود و مرگ نزد فرمانروا میرود. او روی تخت پادشاهیش نشسته است.</p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/4di0gvherthlby5bh02.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=4di0gvherthlby5bh02.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center">فرمانروای استخوان ها (lord of bones)</p> <p style="text-align: center"></p></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p><p><span style="color: #ff0000">فرمانروا</span>: تو بوی تعفن و بد زنده بودن رو میدی سوارکار. با ارواح از موعد خود گذشته. تو به اینجا دعوت نشدی.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: افسوس که من داشتم کم کم از اتمسفر و جو اینجا لذت میبردم.</p><p><span style="color: #ff0000">فرمانروا</span>: پس تو مدت زیادی نیست که اینجا بودی. میلیاردها از ارواح مردم سرزمین من, همه نسل بشر, برای خونخواهی و انتقام ناله و گریه میکنن. اما من میبینم که تو مثل یک موزیک با اون مانوس شدی. سوارکار, تو از من چی میخوای؟</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: راه رسیدن به <strong><span style="color: #800080">well of souls</span></strong> (دروازه ارواح) رو به من نشون بده.</p><p><span style="color: #ff0000">فرمانروا</span>: و تو در اونجا دنبال چی هستی؟ قدرتی فراتر از مرگ و زندگی؟ یا شاید تو امیدواری که آمرزیده بشی, قاتل قوم خود (kin-slayer)؟ من در شگفت هستم که ارواح نزدیکان و هم کیشان تو کجا رفتن, چون اونا هرگز از سرزمین و قلمرو من عبور نکردن.</p><p></p><p><span style="color: #008000"><strong>(نکته: در مورد دلیل اینکه چرا ارواح نزدیکان مرگ و ارتش نفیلیم به سرزمین مردگان وارد نشدند:</strong> چون همانطور که در تصاویر دیدید در میدان نبرد, زمانی که مرگ, همه نزدیکان و افراد خود مثل ارتش نفیلیم را به قتل رساند, ارواح همه آنها را در یک شی که یک amulet (طلسم) بود, محبوس کرد. مرگ این amulet را به crowfather سپرد. در ابتدای بازی ما دیدیم که مرگ با crowfather ملاقات کرد, سپس مرگ و crowfather با هم درگیر شدند و مرگ او را در مبارزه شکست داد. اما آخرین کار crowfather باعث شد که amulet شکسته شود و تمام ارواح از داخل amulet بیرون آمدند و جذب بدن مرگ شدند. اثر این ارواح را میتوان در سمت راست سینه مرگ دید که این ارواح به صورت رگه هایی سبز رنگ میباشند.)</span></p><p></p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: قلمرو تو بدجوری به افراد و هدف های بیشتر نیاز داره.</p><p><span style="color: #ff0000">فرمانروای استخوان ها</span>: درسته, فعلا من باید خودم به تنهایی و بدون خادمانی که به من خدمت میکنن با این ارازل و اوباش روبرو بشم!</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: این دلواپسی من نیست.</p><p><span style="color: #ff0000">فرمانروا</span>: پس اینو دلواپسی خودت بکن, و اونوقت من خواسته تو رو برآورده خواهم کرد. سه ارباب مرگ (<strong><span style="color: #800080">dead lords</span></strong>) من رو پیدا کن, و اونا رو از خوابشون بیدار کن.</p><p></p><p>_فرمانروا یک گوی سبز رنگ به مرگ میدهد.</p><p><span style="color: #006400"></span></p><p><span style="color: #006400">(<strong>توضیح</strong>: این گوی سبز رنگ جلوگیری کننده (interdiction) نام دارد. حمل کننده این گوی قدرت این را دارد که به اربابان مرگ دستور و فرمان دهد)</span></p><p></p><p><span style="color: #ff0000">فرمانروا</span>: این باعث میشود که آنها به تو تعظیم کنند و خواسته تو رو انجام بدن.</p><p></p><p>_مرگ گوی سبز رنگ را دریافت میکند. </p><p></p><p><span style="color: #ff0000">فرمانروا</span>: خادمان رو برای من برگردون, تا اونها هم در بار مسئولیت که روی دوش منه با من سهیم بشن.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">راوی (در صورت لود بازی)</span>: تا این لحظه از سفر, یک میدان نبرد آرنای با شکوه طلایی و خونین, یک مقتول غول پیکر, بدست آوردن یک قرار ملاقات (با شاه), اما قبل از اینکه شاه به سوارکار ما کمک کند, او باید خادمان و دربار خود را داشته باشد.</p><p></p><p>_پس حالا وظیفه مرگ این است که 3 نفر از خادمان شاه را برای او پیدا کند. خادمان حالا به خواب رفته اند و مرگ بایستی آنها را بیدار کند. اولین خادم <span style="color: #800080"><strong>phariseer </strong></span>نام دارد. مرگ باید او را در آرامگاه <span style="color: #800080"><strong>phariseer </strong></span>پیدا کند. مرگ خود را به مقبره یا به عبارتی محا خواب phariseer میرساند.</p><p></p><p style="text-align: center"><p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/pe003oplh5put2v1vu.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=pe003oplh5put2v1vu.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center"><span style="color: #800080"><strong>phariseer Tomb</strong></span></p> <p style="text-align: center"></p></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p><p>_مرگ با جستجو در این مکان سرانجام خود را به محلی که در آن <span style="color: #800080"><strong>phariseer</strong></span> به خواب رفته میرساند. phariseer از درون یک تابوت بیرون می آید.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">phariseer</span>: تو میخوای خواب منو بهم بزنی؟ تو هرگز نمیتونی قبر خودتو ترک کنی.</p><p></p><p>_phariseer با مرگ وارد مبارزه میشود. مرگ سرانجام او را شکست میدهد. phariseer روی زمین می افتد و مرگ سلاح خود را به طرف phariseer (در حالی که phariseer تسلیم شده است) میگیرد.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: (در حالی که سلاح خود را به سویphariseer گرفته )تسلیم میشی؟</p><p><span style="color: #ff0000">phariseer</span>: بله.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: پس من تو رو پیش اربابت خواهم برد.</p><p><span style="color: #ff0000">phariseer</span>: من در اختیار شما و فرمان شما هستم.</p><p></p><p style="text-align: center"><p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/ydblj78xvp5gt899ohn.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=ydblj78xvp5gt899ohn.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center">phariseer تسلیم مرگ میشود</p> <p style="text-align: center"></p></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p><p>_پس phariseer درون interdiction میرود. مرگ در قسمتهای مخصوصی که چند دایره قرار دارد میتواند اربابان مرگ را بوسیله interdiction احضار کند. اربابان مرگ روح هستند و میتوانند به راحتی از دروازه ها عبور کنند و با اشیاء محیط فعل و انفعالاتی داشته باشند. همچنین آنها میتوانند به صورت اتوماتیک به دشمنان حمله کنند. همچنین آنها در مواقع لازم میتوانند به سنگ تبدیل شوند و وزن پیدا کنند و سطوحی را که قابلیت فرو رفتن دارند را پایین نگه دارند. خادم بعدی فرمانروا که مرگ بایستی آن را از آرامگاهش بیدار کند judicator (قاضی) نام دارد. وظیفه judicator این است که در مورد تمامی ارواحی که وارد قلمرو مرگ میشوند قضاوت و داوری کند. اما در حال حاضر او وظیفه اش را رها کرده است. پس مرگ عازم آرامگاه judicator میشود. او برای رسیدن به آنجا ابتدا بایستی از منطقه The spine عبور کند. مرگ خود را به ورودی آرامگاه judicator میرساند و داخل محل میشود. با پیشروی بیشتر در آرامگاه, مرگ با judicator روبرو میشود.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">judicator</span>: سوارکار, من وقت صرف کردن با امثال تو رو ندارم. من وعده های مرده ها رو میشنوم, ولی یک جهنمی و ملعون رو نه.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: و ارباب تو چه پیشنهادهایی برای تو داشت؟</p><p><span style="color: #ff0000">judicator</span>: من تابحال به او خدمت کردم. با این وجود اون پاداش تمام تلاش های منو با دادن عذاب و شکنجه ابدی به من داد.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: تو <span style="color: #800080"><strong>Eternal throne</strong></span> رو ترک کردی.</p><p><span style="color: #ff0000">judicator</span>: حتی اینجا هم ارواح گم شده و از دست رفته ای وجود دارد, که انتظار قضاوت و داوری و فرستادن شدن به شهر مرگ (<span style="color: #800080"><strong>city of the dead</strong></span>) را میکشند.</p><p><span style="color: #ff0000">judicator</span>: من در مورد سه روح سرگردان در راهرو ها شنیده ام. اونا رو پیدا کن و برای من برگردون. زمانیکه من گذشته آنها (سه روح) را پاک کردم, من مشکلات و خواسته های فرمانرواری استخوان ها (<span style="color: #800080"><strong>lord of bones</strong></span>) را خواهم شنید.</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: چرا خواسته های یک مرده رو میشنوی؟</p><p><span style="color: #ff0000">judicator</span>: قبل از اینکه یک روح به شهر مرگ (<span style="color: #800080"><strong>city of the dead</strong></span>) وارد بشه, رازها و اسراری که آشکار هستن باید پاک بشن و سپس موجود مورد قضاوت قرار بگیره. این مسئله مربوط به بخشیده شدن میشه. تا آن موقع آنها سرگردان, گم گشته و کور و بی بصیرت خواهند بود.</p><p></p><p>_پس همانطور که judicator گفت, او تنها در صورتی خواسته مرگ را انجام میدهد و با او می آید که مرگ سه روح سرگردان را برای او پیدا کند. مرگ پس از کمی جستجو در منطقه موفق میشود اولین روح را پیدا کند. مرگ نزد judicator باز میگردد تا اولین روح را به او تحویل دهد.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">judicator</span>: داوری و قضاوت انجام خواهد شد.</p><p></p><p>_مرگ, روح آوراه را به judicator میدهد.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">judicator</span>: انسان ها ....... همیشه خیلی وحشت زده هستند. شما زندگیتان را دقیقا همانطور که زندگی کرده اید خواهید دید!</p><p></p><p>_حالا مرگ بایستی روح سرگردان دوم را پیدا کند. مرگ پس از جستجو در منطقه دیگر, دومین روح سرگردان را هم پیدا میکند. مرگ پیش judicator برمیگردد تا روح دوم را هم به او تحویل دهد. مرگ روح را به judicator تحویل میدهد و او هم همان جملات تکراری را که دفعه پیش گفته بود دوباره تکرار میکند.</p><p></p><p>(<span style="color: #ff0000">جمله تکراری judicator</span>: داوری و قضاوت انجام خواهد شد. انسان ها ....... همیشه خیلی وحشت زده هستند. شما زندگیتان را دقیقا همانطور که زندگی کرده اید خواهید دید!)</p><p></p><p>_حالا تنها یک روح دیگر باقی مانده و مرگ باید آن را پیدا کند و برای judicator بیاورد تا judicator هم خواسته مرگ را انجام دهد. مرگ با کمی جستجو سومین روح را هم پیدا میکند. او روح را به چنگ می آورد, اما همیکه میخواهد محل را ترک کند, مورد حمله یک هیولا (boss) به نام نگهبان استخوان (the bone keeper) قرار میگیرد.</p><p></p><p style="text-align: center"><p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/l3vg86niwutbuq5tlg6.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=l3vg86niwutbuq5tlg6.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center">نگهبان استخوان (the bone keeper)</p> <p style="text-align: center"></p> </p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p><p> _مرگ با the bone keeper مبارزه میکند و او را شکست میدهد, اما بلافاصله یک هیولای دیگر به نام غول استخوانی (bone giant) مواجه میشود.</p><p style="text-align: center"><p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/lbzsdvdtikbmqyklhae8.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=lbzsdvdtikbmqyklhae8.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center">غول استخوانی (bone giant)</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: right">_مرگ موفق میشود bone giant را هم پس یک مبارزه کوتاه نابود کند. مرپ پیش judicator بازمیگردد و آخرین روح سرگردان را هم به او تقدیم میکند. judicator همان جملات تکراری را که دفعه پیش گفته بود دوباره تکرار میکند.</p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: right">(<span style="color: #ff0000">جمله تکراری judicator</span>: داوری و قضاوت انجام خواهد شد. انسان ها ....... همیشه خیلی وحشت زده هستند. شما زندگیتان را دقیقا همانطور که زندگی کرده اید خواهید دید!)</p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: right"><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: تموم شد. اربابت تو رو احضار کرده.</p> <p style="text-align: right"><span style="color: #ff0000">judicator</span>: من برای همیشه در خدمت او (فرمانروای استخوان ها) خواهم بود.</p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: right">_پس مرگ دومین خادم یعنی judicator را هم برای پادشاه استخوان ها بدست می آورد. حالا تنها یک ارباب و خدمتگذار فرمانروای استخوان ها باقی مانده که <span style="color: #800080"><strong>basileus </strong></span>نام دارد. به یکباره basileus از پشت سر مرگ ظاهر می شود.</p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: right"></p> <p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/l9bk0ws3iou710sbvab.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=l9bk0ws3iou710sbvab.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center">basileus, سومین و آخرین ارباب مرگ (lord of dead)</p> <p style="text-align: center"></p></p> <p style="text-align: center"></p><p style="text-align: right"> <span style="color: #ff0000">basileus</span>: تو جایگاه و مقام خودت رو فراموش کردی نفیلیمی (اهل نژاد نفیلیم). تو ممکنه یک سوار باشی, اما من یک فرمانروای مرگ هستم.</p> <p style="text-align: right"><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: و پادشاه تو خواستار یک ملاقات هست.</p> <p style="text-align: right"><span style="color: #ff0000">basileus</span>: حالا این دنیا و قلمرو به آلودگی و انحراف (<strong><span style="color: #800080">corruption</span></strong>) تعلق دارد. هیچکس نمیتواند در مقابل آن زنده بماند.</p> <p style="text-align: right"></p> </p><p>مرگ: تو ...... در مورد من بد قضاوت کردی.</p><p><span style="color: #ff0000">basileus</span>: تو یک سوارکار هستی که قدرت و توانایی پشت سر گذاشتن گذشته خودتو نداری. تو حتی از ساده ترین آزمایش ها و امتحان های این قلمرو زنده نخواهی ماند.</p><p>مرگ: من قهرمان آرنا (<span style="color: #800080"><strong>Arena's champion</strong></span>) رو خار و ذلیل کردم.</p><p><span style="color: #ff0000">basileus</span>: اون تنها یک بازی بود سوارکار رنگ پریده (یا به قول یکی از دوستان عزیز سوارکار <strong><span style="color: #800080">بی روح</span></strong>). آزمایش ها و داوری های دیگری به منظور مجازات و کیفر وجود دارد. با صدای موجود در میدان مبارزه آرنای طلایی (<strong><span style="color: #800080">gilded arena</span></strong>) صحبت کن (همان صدای که از مجسمه ها برمیخیزد). از اون در مورد <strong><span style="color: #800080">psychameron </span></strong>بپرس. اگر تو زنده بمونی ...... ما در آینده دوباره با هم صحبت خواهیم کرد.</p><p></p><p>_سپس basileus ناپدید میشود. پس مرگ برای تحت اختیار در آوردن basileus, در اولین قدم بایستی به آرنا برود و با صدایی که در آنجا شنیده میشود صحبت کند و در مورد psychameron از او (صدا) بپرسد. صدا راه رسیدن به psychameron را به مرگ نشان خواهد داد. مرگ به آرنا برمیگردد و با صدای آنجا صحبت میکند.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">صدا</span>: پس تو برگشتی. اینبار دنبال چی میگردی؟</p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: من دنبال <strong><span style="color: #800080">psychameron </span></strong> هستم.</p><p>صدا: اگر همچین چیزی میسر و ممکن بشه ...... این میتونه تو رو از پا دربیاره, وجود تو رو خیلی غمگین کنه.</p><p></p><p>_چیزی شبیه به گردباد سفید رنگ تشکیل میشود.</p><p></p><p><span style="color: #ff0000">مرگ</span>: من هنوز یه چیزایی کمی برای بخشیده شدن دارم.</p><p><span style="color: #ff0000">صدا</span>: هاهاها (خنده), همینطوره. من متعجب هستند. بعد از گذشت این مدت بسیار زیاد, آیا آنها برای نابود شدن بیش از حد پیر نیستند؟ چرا ما دلیل این رو نفهمیم؟</p><p></p><p>_مرگ به داخل گردباد سفید رنگ شیرجه میزد و به کمک آن به منطقه <strong><span style="color: #800080">psychameron</span></strong> تلپورت و منتقل میشود.</p><p></p><p style="text-align: center"><p style="text-align: center"> <a href="http://up.persianv.com/images/1746pmikdpkvvv2skl4m.jpg"><img src="http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=1746pmikdpkvvv2skl4m.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></a> </p> <p style="text-align: center">منطقه psychameron</p> <p style="text-align: center"></p> </p><p><span style="color: #008000">(<strong>توجه</strong>: کلمه eons یک اصطلاح در مورد یک دوره و زمان بسیار بسیار زیاد است که چیزی معادل یک میلیارد سال میباشد. یه چیزی تو مایه های اصطلاح عهد بوق که در فارسی گفته میشه)</span></p><p></p><p>_پس مرگ به منطقه <strong><span style="color: #800080">psychameron </span></strong>تلپورت و منتقل میشود.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Kasra-M, post: 2237907, member: 51738"] [SIZE=3][B][COLOR=#a52a2a]part 4[/COLOR][/B][/SIZE] _مرگ به سمت دری که منتهی به مقر و محل اقامت فرمانروای استخوان ها (The lord of bones) میشود میرود, اما دو نگهبانی که جلوی در ایستاده اند به او اجازه ورودی نمیدهند. [COLOR=#ff0000]نگهبان[/COLOR]: بدون اجازه از جانب صدراعظم, هیچکس نمیتواند مزاحم فرمانروای استخوان ها بشود. _سپس به یکباره صدراعظم (chancellor) از پشت سر مرگ از درون یک پورتال ظاهر میشود. [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: یک سوارکار؟ در قلمرو مرگ؟ ([B][COLOR=#800080]kingdom of the dead[/COLOR][/B]) نه, نه, امکان نداره اینجویری باشه! [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: من باید با فرمانروای استخوان ها صحبت کنم. [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: آه ه ه .... این ممکنه نیست. سرور من مواظب قلمرو و سرزمین اش است. یک بار مسئولیت بسیار فراتر از حد بصیرت تو حتی سوارکار. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: و وظیفه تو چیه, به عنوان یک دربان؟ [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: تنها یک راه وجود داره که بتونه اونو (فرمانروای استخوان ها) از خوابش بیدار کنه ....... و اون Gilded Arena (مسابقات نبرد طلایی: کلا آرنا به میدان و محوطه میدان نبرد گفته میشود که گلادیاتورها یا سایر جنگجوها در آنجا با هم پیکار می کنند.) هست. در اینجا, انسان ها آخرین شانس خودشونو دارن تا از قبر نجات پیدا کنن ..... و یک لطف و بخشش (برای نفر برنده شده در مسابقه آرنا) که شامل یک ملاقات با پادشاه میشه. قهرمان آرنا (Arena's champion) رو شکست بده و با جمجمه اون به اینجا برگرد. و سپس سرور شما افتخار یک ملاقات را به شما خواهد داد. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: و این آرنا (میدان مسابقه) کجا هست؟ [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: ناراحت نباش سوارکار. [CENTER][CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/bsn215ljtxrrqdemxd2.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=bsn215ljtxrrqdemxd2.jpg[/IMG][/URL] صدراعظم (chancellor) [/CENTER] [/CENTER] _تصویر نشان میدهد که دو سر هیولای Leviathan حرکت میکند و در ورودی میدان جنگ آرنا مشخص میشود. [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: ما الان اونجا رسیدیم. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: اجازه بده من با فرمانروای استخوان ها صحبت کنم, و من هم از قهرمان شما چشم پوشی میکنم و اونو می بخشم. و شاید همچنین تو رو هم ببخشم صدراعظم. [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: تو کسی رو که قبلا مرده نمیتونی دوباره بکشی. اما تو آزادی که سعی خودتو بکنی. در آرنا. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: پس حرفی رو که در مورد بخشیدنت گفتم فراموش کن, دربان دم در. در مورد اربابت فرمانروای مرگ به من بگو. [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: سلطنت و حکمرانی اون ابدی هست. حرف های اون قانون تلقی میشه ...... و وقت ایشون فوق العاده گرانبها هست. من مطمئنم که او تنها با کسایی صحبت میکنه که ارزشش رو داشته باشن. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: پس تو باید به ندرت و کم اونو ببینی صدراعظم! (مرگ به صدراعظم کنایه میزند که یعنی تو ارزش صحبت با او را نداری) [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: [COLOR=#800080][B]Achidna [/B][/COLOR](او یک عنکبوت غول پیکر میباشد) با قلمرو شما چکار کرد؟ آخرین باری که شنیدم, اون مالکیت و قدرت خودشو داشت. [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: بله, قلمرو سایه ysilik . جایی که خواهران نامرئی تارهای خود را می تنند. تعدادی از دشمنان ارباب من به اونجا فرار کردن, وقتی این حکومت و قلمرو هنوز جوان بود. ما اونارو پیدا کردیم. خود [B][COLOR=#800080]Archinda [/COLOR][/B]به سختی فرار کرد. شاید اون اینجا پناه اورد, و تار شیطانی خودشو بافت ....... [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: ارباب تو اولین فرمانروای اینجا نیست, درسته صدراعظم؟ [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: یه نفر دیگه بود .... یک جانور که [B][COLOR=#800080]Argul [/COLOR][/B]نامیده میشد. خیلی دیوانگیه که اونو بر تخت پادشاهی نگه داری. من به اربابم کمک کردم تا از دست او خلاص بشه. و حتی معدود خدمتکاران اون هم نابود شدن. ارباب من بدون من چکار میتونست بکنه؟ [COLOR=#ff0000]راوی (در صورت لود بازی)[/COLOR]: تا این لحظه از سفر, در قلمرو مردگان, یک افسانه و داستان از یک تاجر, در پشت اسرار و دود پنهان شده بود. یک ناقوس به صدا در آمد: یک تخت پادشاهی خروشان در آسمان. اما مرگ نمیتوانست با فرمانروا و ارباب ملاقات کند. _پس همانطور که صدراعظم گفت, تنها در صورتی که مرگ در آرنا بتواند پیروز شود, اجازه ملاقات با فرمانروای استخوان ها را خواهد داشت. مرگ خود را به منطقه gilded arena (میدان نبرد طلایی) میرساند. با کمی پیشروی مرگ به منطقه ای میرسد که چند مجسمه سنگی بزرگ در آنجا قرار دارد. مجسمه ها به صدا در می آیند. [COLOR=#ff0000]مجسمه 1[/COLOR]: آگاه باشید, یک مبارز (منظور مرگ است) وارد آرنا (میدان نبرد) شد. اما او در جستجوی چه چیزی است؟ بخشش از مرگ؟ [COLOR=#ff0000]مجسمه 2[/COLOR]: نه! این یکی هنوز زندس. [COLOR=#ff0000]مجسمه 1[/COLOR]: ساکت باش! اون میتونه دلیلش رو به ما بگه. صحبت کن مبارز. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: من اینجا هستم تا قهرمان شما رو شکست بدم. [COLOR=#ff0000]مجسمه 1[/COLOR]: همه مبارز ها اینچنین لاف میزنند, اما بیشتر اونا تنها در عذاب و رنج رها میشن. روح آنها از هستی پاک میشود. و قهرمان (champion) ما به این دلیل نیرومندتر و قویتر میشود. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: کافیه! قهرمان خودتونو نشون بدید! [COLOR=#ff0000]مجسمه 1[/COLOR]: آ ه ه ه ...... بله. در این یکی (مرگ) قدرت وجود داره. قدرت کافی برای چیزی که ادعا میکنه. اما قهرمان ما آدم کوچک و پستی نیست که فراخوانده شود. خود تو باید آن را بیرون بیاوری. [COLOR=#ff0000]مجسمه 3[/COLOR]: این قربانگاه و محراب نگهدارنده قدرت و نیروی او میباشد. ارواح همه کسانی که او کشته و از پا در آورده است. سه سنگ اراده ([B][COLOR=#800080]Animus stones[/COLOR][/B]) باید در آنجا گذاشته شود, و سپس قهرمان ما وارد ( منظور وارد میدان جنگ) خواهد شد. _پس مرگ برای احضار کردن قهرمان به آرنا یا میدان نبرد اول بایستی سه سنگ اراده ([B][COLOR=#800080]Animus stones[/COLOR][/B]) را که در قسمتهای مختلف آرنا پخش و پراکنده شده اند پیدا کند و آنها را در قربانگاه یا محراب بالای زمین مبارزه جای دهد. _مرگ با رفتن در اعماق زیرین آرنا اولین سنگ ([B][COLOR=#800080]Animus stones[/COLOR][/B]) را پیدا میکند. [CENTER][CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/5pthfb4nh50gj8u6wkgy.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=5pthfb4nh50gj8u6wkgy.jpg[/IMG][/URL] اولین سنگ Animus [/CENTER] [/CENTER] _مرگ اولین سنگ را در محل مخصوص محراب قرار میدهد. حالا او بایستی دو سنگ دیگر را هم پیدا کند, تا از این طریق بتواند اجازه مبارزه با قهرمان را داشته باشد. مرگ در ادامه سنگ دوم animus را هم پیدا میکند و همچنین آن را در محل محراب جاسازی میکند. حالا تنها یک سنگ باقی مانده. مرگ بعد از کشتن تعداد زیادی از دشمنان خود را به محل سنگ سوم Animus میرساند. به یکباره مرگ با نوع جدیدی از دشمنانش روبرو میشود. نام این هیولا [COLOR=#800080][B]scarab hulk[/B][/COLOR] میباشد. مرگ با این موجود و مبارزه میکند و سرانجام او از بین میبرد. [CENTER][CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/eb7ifk5sjrzzdtnn3mq3.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=eb7ifk5sjrzzdtnn3mq3.jpg[/IMG][/URL] مبارزه مرگ و scarab hulk [/CENTER] [/CENTER] _سپس مرگ سنگ سوم Animus را هم از جایگاهش برمیدارد. مرگ به میدان آرنا برمیگردد و سومین سنگ را هم در محل محراب جای میدهد. به یکباره سر و کله قهرمان آرنا پیدا میشود. این قهرمان یک هیولا میباشد که [B][COLOR=#800080]Gnashor [/COLOR][/B]نام دارد. جنگ با gnashor وارد مبارزه میشود. مبارزه در دو مرحله صورت میگیرد. در مرحله اول این هیولا از زیر زمین حرکت میکند و به مرگ حمله میکند. زمانیکه مرگ به اندازه کافی به او آسیب زد, این هیولا لز زمین بیرون می آید و روی دو پای خود می ایستد. [CENTER][CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/mna8sjs5dtqeyq7gsgs.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=mna8sjs5dtqeyq7gsgs.jpg[/IMG][/URL] مرگ در مبارزه با Gnashor [/CENTER] [RIGHT] _ مرگ به نبرد با Gnashor ادامه میدهد و سرانجام آن را نابود میکند. حالا مرگ باید جمجمه Gnashor را بردارد (که نشان و مدرکی دال بر پیروزی او در نبرد با gnashor میباشد) و به eternal throne ببرد و به صدراعظم نشان دهد تا اجازه ملاقات با فرمانروای استخوان ها را بیابد. مرگ به منطقه eternal throne باز میگردد. مرگ نزد صدراعظم میرود. [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: من خیلی امیدوار بودم که تو نتونی برگردی(یعنی امیدوار بودم که کشته میشوی). پس قهرمان میدان مبارزه (آرنا) چی شد؟ [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: اون دیگه بعد از این نمیتونه از تو پذیرایی کنه. [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: نه! غیرممکنه! [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: من باور دارم که حالا ارباب تو من را خواهد دید. [COLOR=#ff0000]صدراعظم[/COLOR]: من نمیتونم خواسته تو رو رد کنم. _پس صدراعظم اجازه میدهد تا مرگ با فرمانروای استخوان ها ملاقات کند. دروازه قصر باز میشود و مرگ نزد فرمانروا میرود. او روی تخت پادشاهیش نشسته است. [/RIGHT] [CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/4di0gvherthlby5bh02.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=4di0gvherthlby5bh02.jpg[/IMG][/URL] فرمانروای استخوان ها (lord of bones) [/CENTER] [/CENTER] [COLOR=#ff0000]فرمانروا[/COLOR]: تو بوی تعفن و بد زنده بودن رو میدی سوارکار. با ارواح از موعد خود گذشته. تو به اینجا دعوت نشدی. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: افسوس که من داشتم کم کم از اتمسفر و جو اینجا لذت میبردم. [COLOR=#ff0000]فرمانروا[/COLOR]: پس تو مدت زیادی نیست که اینجا بودی. میلیاردها از ارواح مردم سرزمین من, همه نسل بشر, برای خونخواهی و انتقام ناله و گریه میکنن. اما من میبینم که تو مثل یک موزیک با اون مانوس شدی. سوارکار, تو از من چی میخوای؟ [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: راه رسیدن به [B][COLOR=#800080]well of souls[/COLOR][/B] (دروازه ارواح) رو به من نشون بده. [COLOR=#ff0000]فرمانروا[/COLOR]: و تو در اونجا دنبال چی هستی؟ قدرتی فراتر از مرگ و زندگی؟ یا شاید تو امیدواری که آمرزیده بشی, قاتل قوم خود (kin-slayer)؟ من در شگفت هستم که ارواح نزدیکان و هم کیشان تو کجا رفتن, چون اونا هرگز از سرزمین و قلمرو من عبور نکردن. [COLOR=#008000][B](نکته: در مورد دلیل اینکه چرا ارواح نزدیکان مرگ و ارتش نفیلیم به سرزمین مردگان وارد نشدند:[/B] چون همانطور که در تصاویر دیدید در میدان نبرد, زمانی که مرگ, همه نزدیکان و افراد خود مثل ارتش نفیلیم را به قتل رساند, ارواح همه آنها را در یک شی که یک amulet (طلسم) بود, محبوس کرد. مرگ این amulet را به crowfather سپرد. در ابتدای بازی ما دیدیم که مرگ با crowfather ملاقات کرد, سپس مرگ و crowfather با هم درگیر شدند و مرگ او را در مبارزه شکست داد. اما آخرین کار crowfather باعث شد که amulet شکسته شود و تمام ارواح از داخل amulet بیرون آمدند و جذب بدن مرگ شدند. اثر این ارواح را میتوان در سمت راست سینه مرگ دید که این ارواح به صورت رگه هایی سبز رنگ میباشند.)[/COLOR] [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: قلمرو تو بدجوری به افراد و هدف های بیشتر نیاز داره. [COLOR=#ff0000]فرمانروای استخوان ها[/COLOR]: درسته, فعلا من باید خودم به تنهایی و بدون خادمانی که به من خدمت میکنن با این ارازل و اوباش روبرو بشم! [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: این دلواپسی من نیست. [COLOR=#ff0000]فرمانروا[/COLOR]: پس اینو دلواپسی خودت بکن, و اونوقت من خواسته تو رو برآورده خواهم کرد. سه ارباب مرگ ([B][COLOR=#800080]dead lords[/COLOR][/B]) من رو پیدا کن, و اونا رو از خوابشون بیدار کن. _فرمانروا یک گوی سبز رنگ به مرگ میدهد. [COLOR=#006400] ([B]توضیح[/B]: این گوی سبز رنگ جلوگیری کننده (interdiction) نام دارد. حمل کننده این گوی قدرت این را دارد که به اربابان مرگ دستور و فرمان دهد)[/COLOR] [COLOR=#ff0000]فرمانروا[/COLOR]: این باعث میشود که آنها به تو تعظیم کنند و خواسته تو رو انجام بدن. _مرگ گوی سبز رنگ را دریافت میکند. [COLOR=#ff0000]فرمانروا[/COLOR]: خادمان رو برای من برگردون, تا اونها هم در بار مسئولیت که روی دوش منه با من سهیم بشن. [COLOR=#ff0000]راوی (در صورت لود بازی)[/COLOR]: تا این لحظه از سفر, یک میدان نبرد آرنای با شکوه طلایی و خونین, یک مقتول غول پیکر, بدست آوردن یک قرار ملاقات (با شاه), اما قبل از اینکه شاه به سوارکار ما کمک کند, او باید خادمان و دربار خود را داشته باشد. _پس حالا وظیفه مرگ این است که 3 نفر از خادمان شاه را برای او پیدا کند. خادمان حالا به خواب رفته اند و مرگ بایستی آنها را بیدار کند. اولین خادم [COLOR=#800080][B]phariseer [/B][/COLOR]نام دارد. مرگ باید او را در آرامگاه [COLOR=#800080][B]phariseer [/B][/COLOR]پیدا کند. مرگ خود را به مقبره یا به عبارتی محا خواب phariseer میرساند. [CENTER][CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/pe003oplh5put2v1vu.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=pe003oplh5put2v1vu.jpg[/IMG][/URL] [COLOR=#800080][B]phariseer Tomb[/B][/COLOR] [/CENTER] [/CENTER] _مرگ با جستجو در این مکان سرانجام خود را به محلی که در آن [COLOR=#800080][B]phariseer[/B][/COLOR] به خواب رفته میرساند. phariseer از درون یک تابوت بیرون می آید. [COLOR=#ff0000]phariseer[/COLOR]: تو میخوای خواب منو بهم بزنی؟ تو هرگز نمیتونی قبر خودتو ترک کنی. _phariseer با مرگ وارد مبارزه میشود. مرگ سرانجام او را شکست میدهد. phariseer روی زمین می افتد و مرگ سلاح خود را به طرف phariseer (در حالی که phariseer تسلیم شده است) میگیرد. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: (در حالی که سلاح خود را به سویphariseer گرفته )تسلیم میشی؟ [COLOR=#ff0000]phariseer[/COLOR]: بله. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: پس من تو رو پیش اربابت خواهم برد. [COLOR=#ff0000]phariseer[/COLOR]: من در اختیار شما و فرمان شما هستم. [CENTER][CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/ydblj78xvp5gt899ohn.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=ydblj78xvp5gt899ohn.jpg[/IMG][/URL] phariseer تسلیم مرگ میشود [/CENTER] [/CENTER] _پس phariseer درون interdiction میرود. مرگ در قسمتهای مخصوصی که چند دایره قرار دارد میتواند اربابان مرگ را بوسیله interdiction احضار کند. اربابان مرگ روح هستند و میتوانند به راحتی از دروازه ها عبور کنند و با اشیاء محیط فعل و انفعالاتی داشته باشند. همچنین آنها میتوانند به صورت اتوماتیک به دشمنان حمله کنند. همچنین آنها در مواقع لازم میتوانند به سنگ تبدیل شوند و وزن پیدا کنند و سطوحی را که قابلیت فرو رفتن دارند را پایین نگه دارند. خادم بعدی فرمانروا که مرگ بایستی آن را از آرامگاهش بیدار کند judicator (قاضی) نام دارد. وظیفه judicator این است که در مورد تمامی ارواحی که وارد قلمرو مرگ میشوند قضاوت و داوری کند. اما در حال حاضر او وظیفه اش را رها کرده است. پس مرگ عازم آرامگاه judicator میشود. او برای رسیدن به آنجا ابتدا بایستی از منطقه The spine عبور کند. مرگ خود را به ورودی آرامگاه judicator میرساند و داخل محل میشود. با پیشروی بیشتر در آرامگاه, مرگ با judicator روبرو میشود. [COLOR=#ff0000]judicator[/COLOR]: سوارکار, من وقت صرف کردن با امثال تو رو ندارم. من وعده های مرده ها رو میشنوم, ولی یک جهنمی و ملعون رو نه. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: و ارباب تو چه پیشنهادهایی برای تو داشت؟ [COLOR=#ff0000]judicator[/COLOR]: من تابحال به او خدمت کردم. با این وجود اون پاداش تمام تلاش های منو با دادن عذاب و شکنجه ابدی به من داد. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: تو [COLOR=#800080][B]Eternal throne[/B][/COLOR] رو ترک کردی. [COLOR=#ff0000]judicator[/COLOR]: حتی اینجا هم ارواح گم شده و از دست رفته ای وجود دارد, که انتظار قضاوت و داوری و فرستادن شدن به شهر مرگ ([COLOR=#800080][B]city of the dead[/B][/COLOR]) را میکشند. [COLOR=#ff0000]judicator[/COLOR]: من در مورد سه روح سرگردان در راهرو ها شنیده ام. اونا رو پیدا کن و برای من برگردون. زمانیکه من گذشته آنها (سه روح) را پاک کردم, من مشکلات و خواسته های فرمانرواری استخوان ها ([COLOR=#800080][B]lord of bones[/B][/COLOR]) را خواهم شنید. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: چرا خواسته های یک مرده رو میشنوی؟ [COLOR=#ff0000]judicator[/COLOR]: قبل از اینکه یک روح به شهر مرگ ([COLOR=#800080][B]city of the dead[/B][/COLOR]) وارد بشه, رازها و اسراری که آشکار هستن باید پاک بشن و سپس موجود مورد قضاوت قرار بگیره. این مسئله مربوط به بخشیده شدن میشه. تا آن موقع آنها سرگردان, گم گشته و کور و بی بصیرت خواهند بود. _پس همانطور که judicator گفت, او تنها در صورتی خواسته مرگ را انجام میدهد و با او می آید که مرگ سه روح سرگردان را برای او پیدا کند. مرگ پس از کمی جستجو در منطقه موفق میشود اولین روح را پیدا کند. مرگ نزد judicator باز میگردد تا اولین روح را به او تحویل دهد. [COLOR=#ff0000]judicator[/COLOR]: داوری و قضاوت انجام خواهد شد. _مرگ, روح آوراه را به judicator میدهد. [COLOR=#ff0000]judicator[/COLOR]: انسان ها ....... همیشه خیلی وحشت زده هستند. شما زندگیتان را دقیقا همانطور که زندگی کرده اید خواهید دید! _حالا مرگ بایستی روح سرگردان دوم را پیدا کند. مرگ پس از جستجو در منطقه دیگر, دومین روح سرگردان را هم پیدا میکند. مرگ پیش judicator برمیگردد تا روح دوم را هم به او تحویل دهد. مرگ روح را به judicator تحویل میدهد و او هم همان جملات تکراری را که دفعه پیش گفته بود دوباره تکرار میکند. ([COLOR=#ff0000]جمله تکراری judicator[/COLOR]: داوری و قضاوت انجام خواهد شد. انسان ها ....... همیشه خیلی وحشت زده هستند. شما زندگیتان را دقیقا همانطور که زندگی کرده اید خواهید دید!) _حالا تنها یک روح دیگر باقی مانده و مرگ باید آن را پیدا کند و برای judicator بیاورد تا judicator هم خواسته مرگ را انجام دهد. مرگ با کمی جستجو سومین روح را هم پیدا میکند. او روح را به چنگ می آورد, اما همیکه میخواهد محل را ترک کند, مورد حمله یک هیولا (boss) به نام نگهبان استخوان (the bone keeper) قرار میگیرد. [CENTER][CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/l3vg86niwutbuq5tlg6.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=l3vg86niwutbuq5tlg6.jpg[/IMG][/URL] نگهبان استخوان (the bone keeper) [/CENTER] [/CENTER] [CENTER] [/CENTER] _مرگ با the bone keeper مبارزه میکند و او را شکست میدهد, اما بلافاصله یک هیولای دیگر به نام غول استخوانی (bone giant) مواجه میشود. [CENTER][CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/lbzsdvdtikbmqyklhae8.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=lbzsdvdtikbmqyklhae8.jpg[/IMG][/URL] غول استخوانی (bone giant) [/CENTER] [RIGHT] _مرگ موفق میشود bone giant را هم پس یک مبارزه کوتاه نابود کند. مرپ پیش judicator بازمیگردد و آخرین روح سرگردان را هم به او تقدیم میکند. judicator همان جملات تکراری را که دفعه پیش گفته بود دوباره تکرار میکند. ([COLOR=#ff0000]جمله تکراری judicator[/COLOR]: داوری و قضاوت انجام خواهد شد. انسان ها ....... همیشه خیلی وحشت زده هستند. شما زندگیتان را دقیقا همانطور که زندگی کرده اید خواهید دید!) [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: تموم شد. اربابت تو رو احضار کرده. [COLOR=#ff0000]judicator[/COLOR]: من برای همیشه در خدمت او (فرمانروای استخوان ها) خواهم بود. _پس مرگ دومین خادم یعنی judicator را هم برای پادشاه استخوان ها بدست می آورد. حالا تنها یک ارباب و خدمتگذار فرمانروای استخوان ها باقی مانده که [COLOR=#800080][B]basileus [/B][/COLOR]نام دارد. به یکباره basileus از پشت سر مرگ ظاهر می شود. [/RIGHT] [CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/l9bk0ws3iou710sbvab.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=l9bk0ws3iou710sbvab.jpg[/IMG][/URL] basileus, سومین و آخرین ارباب مرگ (lord of dead) [/CENTER] [RIGHT] [COLOR=#ff0000]basileus[/COLOR]: تو جایگاه و مقام خودت رو فراموش کردی نفیلیمی (اهل نژاد نفیلیم). تو ممکنه یک سوار باشی, اما من یک فرمانروای مرگ هستم. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: و پادشاه تو خواستار یک ملاقات هست. [COLOR=#ff0000]basileus[/COLOR]: حالا این دنیا و قلمرو به آلودگی و انحراف ([B][COLOR=#800080]corruption[/COLOR][/B]) تعلق دارد. هیچکس نمیتواند در مقابل آن زنده بماند. [/RIGHT] [/CENTER] مرگ: تو ...... در مورد من بد قضاوت کردی. [COLOR=#ff0000]basileus[/COLOR]: تو یک سوارکار هستی که قدرت و توانایی پشت سر گذاشتن گذشته خودتو نداری. تو حتی از ساده ترین آزمایش ها و امتحان های این قلمرو زنده نخواهی ماند. مرگ: من قهرمان آرنا ([COLOR=#800080][B]Arena's champion[/B][/COLOR]) رو خار و ذلیل کردم. [COLOR=#ff0000]basileus[/COLOR]: اون تنها یک بازی بود سوارکار رنگ پریده (یا به قول یکی از دوستان عزیز سوارکار [B][COLOR=#800080]بی روح[/COLOR][/B]). آزمایش ها و داوری های دیگری به منظور مجازات و کیفر وجود دارد. با صدای موجود در میدان مبارزه آرنای طلایی ([B][COLOR=#800080]gilded arena[/COLOR][/B]) صحبت کن (همان صدای که از مجسمه ها برمیخیزد). از اون در مورد [B][COLOR=#800080]psychameron [/COLOR][/B]بپرس. اگر تو زنده بمونی ...... ما در آینده دوباره با هم صحبت خواهیم کرد. _سپس basileus ناپدید میشود. پس مرگ برای تحت اختیار در آوردن basileus, در اولین قدم بایستی به آرنا برود و با صدایی که در آنجا شنیده میشود صحبت کند و در مورد psychameron از او (صدا) بپرسد. صدا راه رسیدن به psychameron را به مرگ نشان خواهد داد. مرگ به آرنا برمیگردد و با صدای آنجا صحبت میکند. [COLOR=#ff0000]صدا[/COLOR]: پس تو برگشتی. اینبار دنبال چی میگردی؟ [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: من دنبال [B][COLOR=#800080]psychameron [/COLOR][/B] هستم. صدا: اگر همچین چیزی میسر و ممکن بشه ...... این میتونه تو رو از پا دربیاره, وجود تو رو خیلی غمگین کنه. _چیزی شبیه به گردباد سفید رنگ تشکیل میشود. [COLOR=#ff0000]مرگ[/COLOR]: من هنوز یه چیزایی کمی برای بخشیده شدن دارم. [COLOR=#ff0000]صدا[/COLOR]: هاهاها (خنده), همینطوره. من متعجب هستند. بعد از گذشت این مدت بسیار زیاد, آیا آنها برای نابود شدن بیش از حد پیر نیستند؟ چرا ما دلیل این رو نفهمیم؟ _مرگ به داخل گردباد سفید رنگ شیرجه میزد و به کمک آن به منطقه [B][COLOR=#800080]psychameron[/COLOR][/B] تلپورت و منتقل میشود. [CENTER][CENTER] [URL="http://up.persianv.com/images/1746pmikdpkvvv2skl4m.jpg"][IMG]http://up.persianv.com/index.php?module=thumbnail&file=1746pmikdpkvvv2skl4m.jpg[/IMG][/URL] منطقه psychameron [/CENTER] [/CENTER] [COLOR=#008000]([B]توجه[/B]: کلمه eons یک اصطلاح در مورد یک دوره و زمان بسیار بسیار زیاد است که چیزی معادل یک میلیارد سال میباشد. یه چیزی تو مایه های اصطلاح عهد بوق که در فارسی گفته میشه)[/COLOR] _پس مرگ به منطقه [B][COLOR=#800080]psychameron [/COLOR][/B]تلپورت و منتقل میشود. [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
داستان بازی spoiler!!!!- Darksiders II
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft